بررسى تطبیقى آیات مهدوی در دیدگاه فریقین/بخش اول
چکیده
اکثر مفسران فریقین تحقق ارادة حقتعالى را در امر سیطرة دین (توبه: 32 و 33؛ صف: 8 و 9) به عصر ظهور امام مهدى صلوات الله علیه و نزول حضرت عیسى علیه السلام مربوط مى دانند. آنان این قول را یا به نحو احتمال موجّه آورده اند، بدون آنکه آن را انکار یا حتى در آن تردید کنند یا به نحو تعیین، سیطرة دین حق را تنها به عصر ظهور اختصاص داده اند.
روایات فریقین نیز به شکل تنزیل (به معناى مفهوم تفسیرى آیه) یا تأویل (به معناى تحقق عینى مفاد آیات در زمان پس از تنزیل) همسو با مفاد آیات و قدر متیقن دیدگاه فریقین، بر تحقق این اراده در عصر ظهور دلالت دارد. فریقین در مقام بررسى و ارزیابى مفاد روایات نیز آنها را مورد انکار یا حتى تردید قرار نداده اند. این مقاله با ارزیابى و نقد دیدگاه قرآن پژوهان هر دو فرقه به این نتیجه مى رسد که مفاد این آیات تنها به عصر ظهور امام مهدى صلوات الله علیه اختصاص دارد و اقوال دیگر با مناقشه هاى متعدد روبهروست.
طرح مسئله
مفاد آیات یُرِیدُونَ أَن یُطْفِئُوا نُورَ اللّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَیَأْبَى اللّهُ إِلَّا أَن یُتِمَّ نُورَهُ وَلَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ * هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَلَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ (توبه: 32 - 33) که از آنها به آیات «اظهار دین» مىتوان یاد کرد، چیست؟
آیا مراد از اظهار دین آگاهى دادن و نمایان ساختن همة شرایع و ادیان براى رسول خداست (که در آن مرجع ضمیر مفعولى «لیظهره» کلمة «رسوله» خواهد بود)، یا آنکه این تعبیر از ارادة حقتعالى دربارة سیطرة دین حق بر سایر ادیان سخن مىگوید. در این صورت آیا تحقق ارادة حقتعالى در این امر به عصر ظهور امام مهدى صلوات الله علیه اختصاص دارد یا این اراده به طور نسبى تحقق یافته و عصر ظهور مصداق اتم آن است. این مقاله در صدد ارزیابى پاسخها به این پرسشهاست.
مقدمه
در این مقدمه چند واژة اساسى از این آیه را بررسى میکنیم: «یَأبى»: از مصدر «الإباء» شدّت امتناع را گویند (راغب اصفهانی، 1416: 58). «یُتمّ»: رسیدن چیزى به حدى است که نیازى به چیزى بیرون از خود ندارد. (همو، 168) بنابراین، فرمودة: واللهُُ مُتِمُّ نُورِهِ یعنى حقتعالى نور خود را به نهایت مىرساند. بنابه قول زمخشرى، آنقدر آن را زیاد مىکند تا به نهایت اشراق و نورانیت برسد. (زمخشرى، بیتا: ج2، 265) «دین الحق»: همه اتفاق نظر دارند که دین حق، همان اسلام است. اسلام را دین حق مىنامند؛ چون بر عقاید و احکامى مشتمل است که بر واقعِ حق منطبق است. (طباطبایى، بیتا: ج9، 247)
«لِیُظْهِرَهُ عَلى...»: ترکیب «ظَهَرَ عَلیه» هم به معناى «غَلَبَه» است، یعنى بر او چیره شد. مانند آیة شریفه إِنَّهُمْ إِن یَظْهَرُوا عَلَیْکُمْ یَرْجُمُوکُمْ... (کهف: 20) که به این معناست: «[آنان گفتند:] اگر [دشمنان] بر شما دست یابند و چیره شوند، شما را سنگسار مى کنند.» و هم به معناى «عاوَنَه» است یعنى او را مدد رساند، (راغب اصفهانی، 1416: 541) مانند این آیة شریفه که فرمود: وَإِن تَظَاهَرَا عَلَیْهِ...؛ (تحریم: 4) «و اگر بر ضد او پشتیبان شوید و یکدیگر را مدد رسانید.» معناى دیگر «اظهار» بنابه قول راغب، با توجه به اصل کلمة «ظَهَرَ» که از ظهور و آشکار شدن گرفته شده، ابراز کردن و نمایان ساختن است. (راغب اصفهانی، 1416: 54)
این ابراز و نمایانگرى، بنابه قول برخى از مفسران، براى شخص رسول خداست، به اینکه خداوند تمام آیینها و شریعتها را براى پیامبرش نمایان مىسازد و ایشان به همة آنان آگاه مى کند. البته با توجه به ادامة آیه که فرمود: وَلَوْ کَرِهَ المُشرِکُونَ صِرف مددرسانى یا ابراز و نمایان کردن آموزه هاى ادیان دیگر براى شخص نبى مکرم اسلام صلی الله علیه وآله بدون آنکه به سیطرة دین حق بر سایر ادیان انجامد، مایة ناخرسندى مشرکان و کافران نخواهد شد. شاید به همین دلیل، برخى از مفسران از ارباب لغت این ترکیب را در آیة مذکور تنها به غلبه دادن و چیره ساختن معنا کردهاند. (فیروزآبادى، 1406: ج3، 550) با توجه به شواهد و قراین خواهد آمد که همین معنا مراد است.
انحصار تحقق وعده به عصر ظهور
براى اثبات این انحصار بحث را به دو صورت ایجابى و سلبى مى توان پى گرفت. در شکل ایجابى باید در مفاد این آیات با توجه به سیاق آیه و آیات همسو تأمل کرد و در شکل سلبى باید احتمالهاى دیگر در این زمینه را نقد و ابطال کرد.
تأمل در مفاد آیات سیطرة دین
سورة توبه که این آیات در آن قرار دارد بر اساس ترتیب نزول سوره ها طبق جدول زرکشى (زرکشى، بیتا: ج1، 194)، صد و سیزدهمین سوره و طبق جدول کتاب التمهید صد و چهاردهمین سوره (معرفت، 1398: ج1، 107) نازل شده است. برخى آن را به سورة انفال ملحق مى دانند. سورة انفال هشتاد و هشتمین سوره در ترتیب نزول قرار دارد. (همو)
علامه طباطبایى این الحاق را با توجه به روایات اهل بیت راجح دانسته است. (طباطبایى، بیتا: ج9، 146) سورة صف نیز که شبیه به همین دو آیه (هشتم و نهم) در آن است طبق جدول کتاب التمهید صد و یازدهمین سوره و طبق جدول زرکشى صد و نهمین سوره نازل شده است. این دو سورة مدنى و این آیات جزو استثناها شمرده نشده اند. از اینرو، این آیات در اواخر بعثت رسول مکرم اسلام صلی الله علیه وآله نازل شده اند؛ در زمانى که دین حق نمایان شده و در بیشتر نقاط حجاز سیطره یافته بود.
قرآن کریم ابتدا در سورة فتح که در سال ششم هجرى نازل شد گزارش پیروزى آشکار پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و مؤمنان را که با صلح حدیبیه به دست آمده بود، اعلان فرمود و در آن به تحقق رؤیاى پیامبرش وعده داد و فرمود: لَقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْیَا بِالْحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ.... (فتح: 27) آنگاه در پى آن براى نخستین بار از ارادة حقتعالى دربارة سیطرة اسلام در قالب این تعابیر پرده برداشت: هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَکَفَى بِاللَّهِ شَهِیداً؛ (فتح: 28) اوست کسى که پیامبرش را با هدایت و دین حق فرستاد تا آن را بر همة دینها چیره کند و گواه بودن خداوند [بر این امر] کفایت مىکند.
این اراده با صلح حدیبیه به منزلة پیروزى آشکار و سپس پیروزیهاى دیگر مانند پیروزى در جنگ خیبر و فتح مکه با فراهم آوردن اسباب و دخالت حکیمانة حقتعالى، مانند «بازداشتن توطئة کفار»، (فتح: 20) «انداختن ترس در دلهاى کافران»، «انزال سکینه بر پیامبر و مؤمنان» (فتح: 26) و... تحقق یافت. آنگاه در آیة 22 سورة توبه و هفتم سورة صف از تلاش کافران، اهل کتاب، منافقان و مشرکان براى خاموش کردن نور خدا سخن گفت که همان دین حق است و دوباره در ادامة آن با همان الفاظ آیة 28 سورة فتح (جز عبارت پایانى آن یعنى کَفَى بِاللَّهِ شَهِیداً) به سیطرة دین حق وعده داد.
مجموعة این آیات دلالت دارد که خداوند با ارسال نبى مکرم اسلام صلی الله علیه وآله و با ارادة تکوینى خویش خواسته دین حق را با فراهم آوردن اسباب و دخالت حکیمانه خود بر سایر ادیان چیره کند، همانگونه که در عصر رسالت این اراده را در محدودة سرزمین حجاز تحقق بخشید، هرچند مشرکان و کافران ناخرسند شدند.
شاید اینکه تلاش آنان را با عبارت «بأفواههم» یاد فرموده، افزون بر آنکه کاربرد این تعبیر بر مبالغه دربارة رد و انکار تلاشهاى آنان دلالت دارد (طباطبایى، بیتا: ج19، 255) کنایه از این است که سخن آنان به طور خاص و سیرة آنان به طور عام، بدون مبنا و منطق است و درونمایة استواری از عقل و وحى ندارد، مانند همین تعبیر در این آیه آمده که فرمود: ... وَمَا جَعَلَ أَدْعِیَاءَکُمْ أَبْنَاءَکُمْ ذلِکُمْ قَوْلُکُم بِأَفْوَاهِکُمْ...؛ (احزاب: 4) و خداوند پسرخواندههاى شما را پسرانتان قرار نداده [تا حکم پسران واقعى شما را داشته باشند]، این گفتار شماست که بر زبان مى رانید.
پسرخوانده را پسر واقعى دانستن، بر پایة رسوم جاهلى بوده و از مبناى عقل و وحى سرچشمه نگرفته است. با بررسی آیات مورد بحث در سورة توبه در سیاق آیات قبل آن به دست میآید که آیات قبلى از قول بىپایة یهودیان و مسیحیان پرده بر مىدارد و از پندارشان چنین خبر مى دهد:وَقَالَتِ الْیَهُودُ عُزَیْرٌ ابْنُ اللّهِ وَقَالَتِ النَّصَارَى الْمَسِیحُ ابْنُ اللّهِ ذلِکَ قَوْلُهُمْ بِأَفْوَاهِهِمْ...؛ (توبه: 30)یهودیان گفتند: عُزیر پسر خداست و نصارا گفتند: مسیح پسر خداست. این سخن آنان است که بر زبان مىآورند [سخنى بىپایه و عارى از حقیقت].
این پندار که براى خدا فرزند قائل شوند، شرک ذاتى است که چون بىپایه است، تنها بر سرزبانها جارى مى شود. قرآن پس از این مىفرماید:اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَاباً مِن دُونِ اللّهِ وَالْمَسِیحَ ابْنَ مَرْیَمَ وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِیَعْبُدُوا إِلهاً وَاحِداً لاَإِلهَ إِلَّا هُوَ سُبْحَانَهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ؛ (توبه: 31)
یهودیان و مسیحیان [از آن روى که بدون هیچ قید و شرطى از] عالمان و راهبان [خود اطاعت کردند، آنها] را پروردگار و معبود خویش شمردند و براى خدا ربوبیتى قائل نشدند. و [افزون بر آن] نصارا، مسیح، پسر مریم را نیز پروردگار خود گرفتند، در حالى که آنان مأمور نبودند مگر اینکه خداى یکتا را که جز او معبودى در خور پرستش نیست، عبادت کنند. او منزه است از اینکه به او شرک ورزند.
قرآن در این آیه در برابر تحریف کتابها، کتمان حقایق و خواسته هاى نفسانى احبار و رهبان که در حکم خواصند موضعى متناسب با آنان و در برابر عوامِ پیرو آنان موضعى دیگر میگیرد؛ آنان را سرزنش مى کند که چرا احکامى را بر خلاف حکم خدا روا میشمرند و حلال خدا را حرام و حرام را حلال مىکنند و عوام را توبیخ مى فرماید که چرا آنان را ارباب خود گرفتند.
البته عوام اهل کتاب در برابر دانشمندان و راهبان سجده نمىکنند یا براى آنان، نماز و روزه یا سایر عبادات به جا نمیآورند، ولى چون خود را بدون قید و شرط در اختیار آنان قرار دادهاند، قرآن از این پیروىِ غیرمشروع و نامعقول به «عبادت» تعبیر کرده است. این معنا در احادیث فریقین از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و سایر معصومان علیهم السلام نقل شده است.
مضمون این روایات با این تعبیر آمده است: أَحَلّوا لهم حراماً وحرَّمُوا علیهم حلالاً فاتَّبَعُوهم فَعَبَدوهُم مِنْ حیثُ لا یشعرونَ؛ (عیاشى، بیتا: ج2، 229، ح45 - 49؛ ابنجریر، 1408: ج6، 114؛ ابنکثیر، 1402: ج2، 348) آنان [احبار و رهبان] حلال خداوند را براى ایشان حرام و حرام او را حلال کردند و مردم پیروى نمودند، پس آنان را بدون آنکه بدانند، معبود خود قرار دادند.
این اطاعتِ عبادتساز ایشان، نزد خداوند امرى بزرگ تلقى مى شود؛ چون موجب ربوبیت احبار و رهبان میشود و از شرک ربوبى سر درمى آورد؛ شرکى که در تقابل با دین حق یعنى توحید ناب است. باز قرآن این کار خواص و عوام اهل کتاب را نوعى تلاش براى خاموش کردن نور خدا میداند که همان دین توحید ناب است؛ دینى که آنان به انجام و اجراى آن مأمور بودهاند: ... وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِیَعْبُدُوا إِلهاً وَاحِداً لاَإِلهَ إِلَّا هُوَ سُبْحَانَهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ. سپس خداوند در ادامة این آیه در آیات 32 و 33 وعده فرموده نورش را به کمال رساند و نور توحید را بر تمام ادیان چیره سازد.
این چیرگى و کمال در تحریفزدایى و کتمانبراندازى و پایان دادن به خواسته هاى نفسانى نسبت به خواص و در نتیجه اجراى احکام خداوند به جاى احکام احبار و رهبان براى همگان است که با تحقق عملى ربوبیت حقتعالى در میان آنان و برانداختن ربوبیت احبار و رهبان و ربوبیت حضرت مسیح علیه السلام به وقوع مىپیوندد؛ آنگاه که حضرت عیسى علیه السلام از آسمان فرود مىآید و به امام مهدى صلوات الله علیه اقتدا خواهد کرد.
این وعده عملى خواهد شد، هرچند مشرکان که همان اهل کتاب هستند چون براى خداوند در ذات، عبادت و ربوبیت شریک قائلند، یا کافران که همانانند و به ربوبیت و عبودیت محض حقتعالى یا رسالت رسول اکرم صلی الله علیه وآله کفر مىورزند، ناخشنود باشند؛ چون کافران و مشرکان و نیز منافقان (که در واقع بنابه آیات قرآن مانند آیة 55 و 85 سورة توبه کافرند) از یگانه پرستى ناخرسندند و در برابر دین حق که بر محور یکتاپرستى است، موضع مىگیرند. قرآن مى فرماید: فَادْعُوا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ وَلَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ؛ (غافر: 14)خداوند را بخوانید در حالى که تنها براى او دین را خالص مىدانید، هرچند کافران ناخشنود باشند.
خداوند در برابر این حرکتهاى نفسانى و جاهلانه از اراده و خواست خود پرده برمیدارد و میفرماید: نهتنها خداوند نخواهد گذاشت این نور که همان دین حق در زمین است، خاموش شود بلکه آن را افزون میکند تا به نهایت إشراق و نورانیت برسد.گویا این وعده که فرمود: وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ در مقام انشای احکام نظرى تحقق یافته و در آیة سوم سورة مائده از آن چنین خبر داد: الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلاَمَ دِیناً؛ امروز دینتان را براى شما کامل و نعمتم را در حق شما تمام گرداندم و اسلام را براى شما [به منزلة] آیین پسندیدم.
در مقام اجرا نیز پیامبرش را با هدایت و دین حق فرستاد تا همین دین مورد هجوم، عرضه و سپس گسترش یابد و آنگاه این دین کامل بر سایر ادیان در تمام جوامع بشرى چیره شود. به همین رو مى توان گفت آیة 33 همانند شرح و توضیحى براى عبارت وَیَأْبَى اللّهُ إِلَّا أَن یُتِمَّ نُورَهُ است.
از منظر دیگر نیز مىتوان به مفاد آیات مورد بحث نگریست. این آیات حکایت از سنت حقتعالى دارد؛ سنت حقتعالى و فضل او که بر پاکسازى و سالمسازى زمین و در پى آن به بقاى دینورزى و ابقاى توحیدگرایى تعلق گرفته است، مانند داستان طالوت و جالوت که خداوند در پى شکست جالوتیان مى فرماید:وَلَوْلاَ دَفْعُ اللّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ وَلکِنَّ اللّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْعَالَمِینَ؛ (بقره: 251)و اگر نبود بازداشتن خداوند برخى مردم را به وسیلة برخى دیگر، حتماً فساد زمین را فرا مىگرفت و لکن خداوند دارى فضل بر همة جهانیان است.
این آیة شریفه نیز مىفرماید:وَلَوْلاَ دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَّهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِیَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ یُذْکَرُ فِیهَا اسْمُ اللَّهِ کَثِیراً وَلَیَنصُرَنَّ اللَّهُ مَن یَنصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِیٌ عَزِیزٌ؛ (حج: 40) و اگر خداوند برخى از مردم را با برخى دیگر دفع نمى کرد، دیْرها و کلیساها و کنیسهها و مسجدهایى که در آن نام خدا بسیار برده مى شود، ویران مى گردید و بى تردید خدا هر کس را که او را یارى کند، یارى خواهد کرد، همانا خداوند نیرومند و شکستناپذیر است.
این آیات از سنت حقتعالى سخن مى گوید که همواره بوده است، در برابر سیرة دشمنان دین که همواره توطئه و تبلیغ سوء است. چون قرآن نفرمود آنان از توطئه و تبلیغات براى خاموش کردن نور حق دست بر نمى دارند، بلکه فرمود این دسیسه ها راه به جایى نمى برد و اصل اسلام از گیتى محو نمى شود و سنت حقتعالى نیز بر این است که سرانجام سیطرة نهایىِ فراگیر براى دین حق را در سرتاسر گیتى رقم خواهد زد که با پایان پذیرفتن تمام کتمانها، تحریفها و... در ادیان و مذاهب و نابودى مظاهر شرک و کفر همراه است.
در قرآن چنین وعده اى تنها دربارة دین اسلام (به معناى خاص آن) به کار رفته و دربارة سایر ادیان آسمانى چنین وعده اى نیست. نکتة پایانى این که اگر بناست در عصر پس از رسالت، دین حق بر سایر ادیان غالب آید، این وعده تنها به وسیلة کسى امکان تحقق دارد که همانند رسول خدا صلی الله علیه وآله خود، موحدى ناب و از بندگان مُخلَص خدا باشد که هیچ نوع شرکى (ذاتى، صفاتى، افعالى و عبادى) در زوایاى زندگانى آنان نیست؛ کسانى که دین را بدون کتمان حقایق و شائبة تحریف و... مىشناسند وگرنه ممکن است هرچند ناخواسته حلال را حرام و حرامى را حلال کند که نقض غرض خواهد شد. تبیین بیشتر این نکته در جاى خود خواهد بود.
ارزیابی دیدگاه اول: اظهار به معناى اطلاع
آیه در این دیدگاه بر اساس ارجاع ضمیر مفعولى «لیظهره» به «رسوله» چنین معنا شده است: «خداوند پیامبرش را با هدایت و دین حق فرستاد تا وى را از همة آیینها آگاه گرداند، هرچند مشرکان ناخشنود باشند.» مفسران اهل سنت این قول را به صورت احتمال مطرح کردهاند (نک: زمخشرى، بیتا: ج2، 365؛ بیضاوى، بیتا: ج1، 403) و قرطبى این معنا را براى آیه متعین مىداند (نک: قرطبى، 1387: ج8، 121) آنان با ارجاع این ضمیر به «رسول» دو معنا براى آیه احتمال دادهاند:
احتمال اول: معنایى که بر روایتى از ابنعباس مبتنى است. وى مىگوید: خداوند پیامبرش را با هدایت و دین حق فرستاد: «لیظهره اللّه نبیّه على أمر الدین کلّه فیعطیه إیّاه کلّه ولا یخفى علیه منه شیء» تا آنکه پیامبرش را از همة شرایع آگاه سازد و خداوند چنین دانشى را به ایشان داد و هیچ امرى از آیینها بر ایشان پنهان نماند. (ابنابىحاتم، 1999: ج6، 1786؛ ابنجریر، 1408: ج6، 117؛ سیوطى، 1983: ج4، 175)
اما این معنا از آیه تام نیست؛ چون اولاً: این معنا با آنچه با تعابیر «لیظهره على الدّین کلّه» در آیة 28 سورة فتح فرمود و آن را پس از وعده به فتح مکه (در آیة 27) و نیز صلح حدیبیه به منزلة پیروزى آشکار نازل کرد، منافات دارد؛
ثانیاً: از سیاق آیه استفاده مى شود که مرجع ضمیر مذکور «دین حق» خواهد بود نه «رسول». علامه طباطبایى نیز این معنا را متبادر از سیاق محسوب مىکرد. (براى توضیح بیشتر نک: طباطبایى، بیتا: ج9، 247؛ آلوسى، 1417: ج6، 125) مفسّران نیز در تأیید آن مىگویند: لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ بیان براى وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ است؛ ثالثاً: این خبر با آنچه از سایر صحابه و نیز از طریق مجاهد بن جبر از ابنعباس (که در نقل ابنماهیار آمده بود) نقل شده و در بحث روایى اهل سنّت گذشت، مخالف است؛
رابعاً: این روایت از ابنعباس با روایتى دیگر از او دربارة همین آیه ناسازگار است که مى گوید: «بَعَثَ اللهُ محمّداً لِیُظهِرَهُ عَلى الدّینِ کُلِّه فَدینُنا فوقَ المِلَل؛ خداوند حضرت محمّدصلی الله علیه وآله را برانگیخت تا ایشان را بر همة ادیان چیره گرداند. بنابراین دین ما برتر از دینهاى دیگر است.» (ابنابىحاتم، 1999: ج6، 1786) گویا معناى این روایت تنها به آگاهى نبى اکرم صلی الله علیه وآله از تعالیم سایر ادیان مربوط نیست، بلکه از اینرو که مى گوید: «دین ما برتر از دینهاى دیگر است» از سیطرة نبى اکرم صلی الله علیه وآله بر اهل ادیان دیگر حکایت دارد که در بررسى قول آلوسى به طور روشنتر خواهد آمد؛
خامساً: این روایت خبرى واحد است که با سند ابوصالح کاتب اللیث از معاویة بن صالح از على بن طلحه از ابنعباس نقل شده و به لحاظ سند با اشکال مواجه است. از جمله ابنمَعین بر این باور است که على بن ابىطلحه از ابنعباس به طور مستقیم روایتى نشنیده و به طور مرسل (با واسطة مجاهد بن جبر) از وى حدیث نقل مىکند (نک: مزى، 1413: ج20، 490، رقم4090)، ابوحاتم رازى نیز از «دُحیم» چنین نقل مىکند: «لم یسمع من ابنعباس التفسیر؛ وى در تفسیر از ابنعباس چیزى نشنیده است.» (همو)
دربارة توثیق و تجریح وى نیز بین رجالشناسان اختلاف است. (همو) دربارة شخصیت معاویة بن صالح (همو: ج28، 189، رقم 6058) و همینطور دربارة ابوصالح که عبدالله بن صالح بن محمد کاتب اللیث بن سعد است، این اختلاف به چشم مى خورد؛ (همو، ج15، 102، رقم 3336)
سادساً: بخش پایانى آیه نیز با این حدیث توافقى ندارد؛ چون مفاد دو آیة 32 و 33 از کراهت کافران به دلیل اتمام نور حقتعالى و نشر و گسترش اسلام خبر مى دهد و همین امر را موجب ناخرسندى آنان تلقى مى کند، همانگونه که آیات دیگر قرآن، ناخرسندى و خشم کافران را به همین دلیل میداند و در آیات 28 و 29 سورة فتح مى فرماید: هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ... * مُحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ وَالَّذِینَ مَعَهُ... مَثَلُهُمْ فِی الْإِنجِیلِ کَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَى عَلَى سُوقِهِ یُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِیَغِیظَ بِهِمُ الْکُفَّارَ.
گویا این آیات، سیطرة دین حق بر دینهاى دیگر را در قالب مَثَل بدین صورت بیان کرده است: «آن دین و پیروان آنان در انجیل همانند زراعتى است که خداوند جوانه هاى آن را (از اطرافش) برآورده و تقویت کرده است تا کلفت و ستبر شده و بر ساقه هاى خود بایستد، به طورى که کشاورزها را به اعجاب وا دارد (خداوند چنین کرده) تا به وسیلة آن، کفار را به خشم و غیظ آورد.»
در این آیات، سیطره و گسترش دین حق مایة ناخرسندى و غیظ کافران محسوب شده است. اما آگاهى رسول مکرم اسلام صلی الله علیه وآله از همة ادیان موجب ناخشنودى کافران و مشرکان نخواهد بود، به گونه اى که به خاموش کردن نور خدا همت گمارند، جز آنکه بگوییم: چون کافران از اهل کتاب حقایق کتابهاى خود را کتمان مى کردند از اطلاع رسول خدا صلی الله علیه وآله بیم داشتند و ناخرسند مىشدند.
احتمال دوم: معناى دوم در ارجاع ضمیر به «رسوله» از آلوسى است که در میان احتمالهاى دیگر دربارة معناى آیه، آن را مطرح ساخته است: لیُظهر الرّسولَ علیه الصلوةُ والسّلامُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ أی عَلى أهلِ الأدیان کلِّها فَیَخْذُلُهم أو لِیُظْهِرَ دینَ الحقِّ على سائرِ الأدیانِ بِنسخِهِ إیّاها حَسْبَما تَقتَضیهِ الحِکمةُ؛ (آلوسى، 1417: ج6، 125؛ ابوالفتوح رازى نیز این احتمال را در تفسیر خود از قول عدهاى نقل کرده است، نک: رازى، 1411: ج2، 581) تا آنکه پیامبر خدا ـ که بر او درود و سلام باد ـ را بر اهل تمام ادیان چیره گرداند، پس آنان را خوار کند. یا دین حق را بر سایر ادیان با نسخ آموزه هاى آنها به وسیلة آموزه هاى دین حق چیره سازد، هر طور که حکمت حقتعالى اقتضا کند.
احتمال نخستِ آلوسى که چیرگى نبى خدا را بر اهل ادیان مى داند با این معنا که ضمیر مفرد مذکر «لِیُظْهِرَهُ» را بر «على الدین کلّه» ارجاع دهیم، تفاوتى نخواهد داشت؛ چون خذلان اهل ادیان دیگر یا حتى نسخ شرایع آنان (بر اساس وحى یا سنّت رسول مکرم اسلام صلی الله علیه وآله موجب غلبة آیین اسلام بر سایر ادیان دیگر خواهد بود که از عصر نبى مکرم اسلام صلی الله علیه وآله آغاز شده و تا زمان ظهور امام مهدى صلوات الله علیه که تحقق عینى و همه جانبه آن است، استمرار مى یابد که نتیجة آن سیطرة اسلام بر سایر ادیان است.
به عبارت دیگر از نظر آلوسى چیرگى پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله بر سایر ادیان و یا نسخ
تعالیم آنها که تا زمان وفات حضرت به طور نسبى تحقق یافت با سیطرة
همهجانبة اسلام بر سایر ادیان در عصر ظهور منافاتى نخواهد داشت. اما
احتمال دوم معناى نسخ احکام سایر ادیان به وسیلة نبى خدا صلی الله علیه وآله از این آیه صرف
ادعاست و نیاز به دلیل دارد و پشتوانة روایى هم ندارد.
منابع
1. آلوسى، محمود، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و السبع المثانی، به کوشش: محمدحسین العرب، بیروت، دار الفکر، 1417ق.
2. ابنابىحاتم، عبدالرحمن، تفسیر القرآن العظیم، تحقیق: اسعد محمد الطیّب، بیروت، المکتبة العصریة، 1999م.
3. ابنجریر، محمد، جامع البیان عن تأویل آی القرآن (تفسیر طبری)، بیروت، بینا، 1408ق.
4. ابنحبان، صحیح ابن حبان بترتیب ابن بلبان، تحقیق: شعیب الأرنؤوط، بیروت، مؤسسة الرسالة، 1414ق.
5. ابنحنبل، احمد بن محمد، المسند، بیروت، دارالفکر، 1414ق.
6. ابنکثیر، اسماعیل، تفسیر القرآن العظیم، بیروت، بینا، 1402ق.
7. استرآبادى، سید شرفالدین، شرح تأویل الآیات الظاهرة، تحقیق: حسین الاستاد ولى، قم، مؤسسة النشر الاسلامى، 1409ق.
8. بلخی خراسانی، مقاتل بن سلیمان، تفسیر مقاتل بن سلیمان، دراسة و تحقیق: عبدالله محمود شحّاته، بیروت، مؤسسة التاریخ العربى، 1423ق.
9. بیضاوى، عبد اللّه بن عمر، انوار التنزیل و اسرار التأویل (تفسیر بیضاوی)، بیروت، دارالکتب العلمیة، بیتا.
10. بیهقى، احمد، دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشریعة، تحقیق: عبدالمعطى قلعجى، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1405ق.
11. ثعلبى، احمد، الکشف و البیان، تحقیق: ابومحمد بن عاشور، بیروت، 1422ق.
12. جصاص، احمد، احکام القرآن، تحقیق: محمدعلى شاهین، بیروت، 1415ق.
13. رازى، ابوالفتوح حسین بن على، روض الجنان و روح الجنان، قم، انتشارات کتابخانة آیتالله مرعشى، 1404ق.
14. رازى، فخرالدین، مفاتیح الغیب (التفسیر الکبیر)، قم، مرکز نشر مکتب الاعلام الاسلامى، 1411ق.
15. راغب اصفهانى، حسین، مفردات الفاظ القرآن، تحقیق: عدنان داوودى، بیروت، الدار الشامیة، 1416ق.
16. زرکشى، بدرالدین، البرهان فی علوم القرآن، تحقیق: محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دارالمعرفة، بىتا.
17. زمخشرى، جارالله محمود، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل و عیون الاقاویل فی وجوه التأویل، قم، نشر ادب حوزه، بىتا.
18. سیوطى، جلالالدین، الدر المنثور فی التفسیر بالمأثور، بیروت، دارالفکر، 1983م.
19. شیرازى، محمد، تقریب القرآن الی الأذهان، بیروت، مؤسسة الوفاء، 1400ق.
20. صدوق، محمد بن علی، کمال الدین و تمام النعمة، تصحیح: علىاکبر الغفارى، قم، مؤسسة النشر الاسلامى، 1405ق.
21. طباطبایى، محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، منشورات جماعة المدرسین، بىتا.
22. طبرسى، فضل بن حسن، مجمع البیان لعلوم القرآن، تحقیق: محلاتى و طباطبایى، بیروت، دارالمعرفة، 1406ق.
23. طوسى، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، بیروت، دار احیاء التراث العربى، 1402ق.
24. عاملى، على بن الحسین ابىجامع، الوجیز فی تفسیر القرآن العزیز، تحقیق: مالک المحمودى، قم، دارالقرآن الکریم، 1417ق.
25. عیاشى، محمد بن مسعود، تفسیر العیاشی (کتاب التفسیر)، تصحیح: هاشم رسولى محلاتى، تهران، المکتبة الاسلامیة، بىتا.
26. فیروزآبادى، محمد بن یعقوب، بصائر ذوی التمییز فی لطائف الکتاب العزیز، تحقیق: محمدعلى النجار، مصر، 1406ق.
27. فیض کاشانى، محمد محسن، الصافی فی تفسیر القرآن، تصحیح: الشیخ حسین الأعلمى، بیروت، دار المرتضى، بىتا.
28. قرطبى، محمد، الجامع لأحکام القرآن، القاهرة، دار الکتاب العربى، 1387ق.
29. قمى، على بن ابراهیم، تفسیر [المنسوب الی] القمی، تصحیح: السید طیب الموسوى، قم، بینا، 1404ق.
30. قمى مشهدى، محمد، کنز الدقائق و بحر الغرائب، تهران، مؤسسة الطبع و النشر لوزارة الثقافة و الارشاد، 1411ق.
31. کاشانى، مولى فتحالله، زبدة التفاسیر، تحقیق: مؤسسه معارف اسلامی، قم، انتشارات مؤسسه معارف اسلامی، 1423ق.
32. مزّى، یوسف، تهذیب الکمال فی اسماء الرجال، تحقیق: بشّار عواد معروف، بیجا، بینا، 1413ق.
33. معرفت، محمدهادى، التمهید، قم، مطبعة مهر، 1398ق.
34. مکارم شیرازى، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیة، چاپ سی و یکم، 1386ش.
35. نسفى، عبدالله، تفسیر النسفی بیروت، دارالکتاب العربى، 1402ق.
36. واحدى نیشابورى، على، الوسیط فی تفسیر القرآن المجید، تحقیق: محمد معوض وآخرین، بیروت، بینا، 1415ق.
دکتر فتحالله نجارزادگان
منبع: فصلنامه مشرق موعود شماره 13
ادامه دارد/http://www.farsnews.com/printable.php?nn=13930620000372