اعتبار سنت از منظر قرآن (3)
تأملی در برخی احتمالات دیگر
غیر از نکتة مذکور سیوطی از عکرمه نقل میکند که او دربارة آیة تطهیر به مردم میگفت: لیس بالذی تذهبون الیه، انما هو نساء النبی، [مقصود از اهل بیت] آن گونه نیست که شما میپندارید، بلکه مراد همسران رسول خدا صلی الله علیه وآله است». این سخن حاکی از آن است که باور عمومی جامعة آن روز که خود در متن حوادث و شاهد و ناظر ماجرا بودند این بود که عنوان اهل البیت شامل همسران رسول خدا صلی الله علیه وآله نمیشود. این نکته، انتساب این رأی را به ابن عباسـ چنان که عکرمه مدعی آن استـ را نیز با تردیدی جدی مواجه میکند؛ زیرا با توجه به جایگاه علمی ابن عباس در آن مقطع زمانی، اگر او واقعاً معتقد به شمول اهل بیت نسبت به همسران رسول خدا صلی الله علیه وآله بود، آیا چنین باوری عادتاً در سطح عموم مردم شکل میگرفت که بر هم زدن آن به فراخوان برای مباهله نیاز داشته باشد؟![51] این خود شاهدی بر کذب بودن این انتساب به ابن عباس است.
مهمترین دلیلی که اهل سنت بر شمول آیه نسبت به همسران رسول خدا صلی الله علیه وآله اقامه کردهاند، سیاق آیات است. ایشان مدعیاند که به قرینة صدر و ذیل آیه که دربارة همسران رسول خدا صلی الله علیه وآله است و لزوم رعایت هماهنگی بین سخنان هر گوینده، این بخش میانی نیز دربارة آنان است.
اما با اطمینان میتوان ادعا نمود که سیاق آیه در این قسمت با قبل و بعد آن متفاوت است و این بخش از آیه در سیاق جملههای قبل و بعد نیست؛ زیرا:
1. ضمیرهایی که قبل و بعد از این بخش از آیه میآیند همه جمع مونث غایباند، بر خلاف این بخش که از ضمیر جمع مذکر حاضر استفاده شده است. بنابراین سیاق جمله تغییر کرده و به استناد سیاق نمیتوان حکم این جمله را به موضوع جملة سابق سرایت داد.
2. تأمل در آیة تطهیر حاکی از مدح و ستایش موضوع سخن در این بخش است و حال آنکه لحن آیات قبل و بعد اگر نگوییم دارای بار منفی است، حداقل خالی از مدح است.
3. علاوه بر اینکه اگر در جایی در شکلگیری سیاق تردید داشته باشیم، اصل عدم انعقاد سیاق است.[52]
4. سیاق در صورتی میتواند مستند قرار گیرد که دلیل مستقلی بر خلاف آن نداشته باشیم وگرنه سیاق مفید نخواهد بود[53] و در این آیه علاوه بر مطالب پیش گفته، روایات بسیاری بر خلاف سیاق ادعایی دلالت میکند.
با توجه به آنچه گذشت مفاد آیه چنین میشود که خداوند خواسته است بدی و پلیدی را از این افراد معین بردارد و این خواست نیز تکوینی است؛ یعنی بدون تردید محقق میشود و خداوند خواسته این افراد از گناه و خلاف امر الهی بر حذر باشند. [54] این، مفید عصمت و پاکی آنان است و چنانکه گذشت، عصمت یعنی خواست آنها خواست خداست و از آن تخطی و تخلف ندارد و اگر چیزی حاکی از اراده و خواست خدا بود، تبعیت از آن لازم و تخلف از آن جایز نیست.
آیة تطهیر با عنایت به گزارشهای مستندی که گذشت، اعتبار سنت پنج تن از معصومان را به طور مستقیم ثابت میکند. بدیهی است که همین حکم دربارة افرادی که توسط معصومان به عنوان جانشین معصوم ایشان معرفی میشوند نیز ثابت است؛ زیرا فرض بر این است که معصوم معرفی کننده، اراده و حکم خدا را دربارة جانشین خود بیان میدارد. به این بیان سنت نُه معصوم دیگر نیز معتبر و حاکی از ارادة خداوند متعال خواهد بود.[55]
آیه اولی الامر
مفسران اهل سنت معمولاً آیه را مقید میکنند به اینکه اطاعت از اولیالامر در جایی واجب است که دستور او با فرمان خداوند هماهنگ باشد و در غیر این صورت نباید از او اطاعت کرد. نادرست بودن چنین قیدی روشن است. در آیة شریفه اطاعت از رسول خدا صلی الله علیه وآله و اولی الامر واجب است. به طور طبیعی اگر جمله متضمن قیدی باشد، باید متوجه هر دو باشد و گرنه نه. اصلاً اینکه رسول و اولیالامر را در یک فرمان جای داده برای این است که بفهماند این دو در این رتبه با هم مشترکاند و همانطور که اطاعت از رسول مقید نیست، اطاعت از اولیالامر نیز چنین است.
نکتهای که در این آیه جای بحث دارد، تبیین مصداق اولی الامر است. میدانیم که در قرآن واژگان و تعبیرهایی به کار رفته که اگرچه معنای آنها روشن است، برخی تفاصیل و نمونههای عینی آن معلوم نیست. همة مسلمانان قبول دارند که برای رفع ابهام از این موارد راهی نیست جز مراجعه به رسول خدا صلی الله علیه وآله که خداوند او را مفسر و معلم قرآن قرار داده است. از نمونههای روشن این موارد نماز است. میدانیم نماز عبارت است از اظهار بندگی به درگاه خداوند متعال، اما از حد و مرز این رفتار چیزی نمیدانیم و هرچه هم تلاش کنیم جز از طریق رسول خدا صلی الله علیه وآله نمیتوانیم مقصود را دریابیم. کلمة اولیالامر در آیة شریفه نیز همینگونه است. باید در آستان رفیع آن حضرت زانو زد و از او تبیین اولیالامر را مسئلت کرد.[58]
به تعبیر علامه عسکری رسول خدا صلی الله علیه وآله به شیوههای گوناگون و در موارد متعدد به تبیین این نکته اقدام فرمود. از آغازین روزهای اعلان آشکار نبوت خویش، «یوم الانذار» تا زمان رحلتش به اجمال و تفصیل این مهم را برای مردم شرح داد. به رغم ناسازگاری این سخنان با قدرت حاکم در طول چهارده قرن گذشته به ویژه با دستگاه خلافت در صدر اسلام و تدابیر پیشبینی شده برای نرسیدن پیام آن جناب به نسلهای بعدی از طریق آتش زدن مکتوبات صحابه و ممانعت از نقل و تدوین سنت ـ به ویژه سنتی که کیان سلطه حاکم را به خطر میانداخت ـ و حبس و تهدید گزارشگران سنت نبوی صلی الله علیه وآله آنچه امروز از طریق اهل سنت گزارش شده و به دست ما رسیده به خوبی میتواند نمونة عینی اولواالامر را برای ما روشن کند.[59]
در منابع روایی شیعی از امامان علیه السلام به طور مکرر روایت شده است که رسول خدا صلی الله علیه وآله اولو الامر را به امام علی و فرزندان معصوم ایشان علیه السلام تفسیر کردهاند که برای نمونه چند مورد را ذکر میکنیم.
شیخ صدوق به سند متصل از شماری از اصحاب امامیه از جابر بن عبدالله انصاری نقل میکند که وقتی آیة مورد بحث بر رسول خدا صلی الله علیه وآله نازل شد گفتم خدا و رسول او را شناختیم. اولیالامر، کسانی که خدا طاعتشان را قرین طاعت شما قرار داده، کیانند؟ رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود:« هم خلفائی یا جابر و أئمة المسلمین من بعدی أولهم علی بن أبی طالب ثم الحسن و الحسین ثم ...؛ ایشان جانشینان من هستند ای جابر و پیشوایان مسلمین بعد از من هستند. اول آنها علی بن ابیطالب سپس حسن و حسین و سپس...».[60] این روایت در منابع دیگر معاصر شیخ صدوق نیز نقل شده است.[61]
در روایت دیگری سلیم بن قیس هلالی از امام علی علیه السلام نقل میکند که رسول خدا صلی الله علیه وآله هر آیهای را که بر وی نازل میشد بر من میخواند و من آن را مینگاشتم... رسول خدا دست بر سینه من گذاشت و در حقم دعا کرد. از آن حضرت پرسیدم آیا از فراموشی من نسبت به حفظ آنچه میفرمایید نگران هستید؟ حضرت فرمود:« لست أتخوف علیک نسیاناً و لا جهلاً، و قد أخبرنی ربی أنه قد استجاب لی فیک و فی شرکائک الذین یکونون من بعدک، فقلت یا رسول الله و من شرکائی من بعدی؟ قال: الذین قرنهم الله بنفسه و بی فقال "أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ " الأئمة. فقلت: یا رسول الله و من هم؟ فقال: الأوصیاءُ مِنّی إلی أن یردّوا علیَّ الحوض کلُّهم هادٍ مهتدٍ لا یَضُرُّهم من خَذَلَهم، هُمْ مع القرآن و القرآن معهم لا یفارقُهم و لا یُفارِقونَه...».[62]-[63]
حاکم حسکانی با سند خویش به سلیم بن قیس این روایت را به اختصار چنین نقل میکند:« قال رسول الله صلی الله علیه وآله شرکائی الذین قرنهم الله بنفسه و بی و أنزل فیهم "یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ " الآیة، فإن خفتم تنازعاً فی أمر فارجعوه إلی الله و الرسول و أولی الأمر. قلت: یا نبی الله! من هم؟ قال: أنت أولهم».[64]
حدیث منزلت که صدور آن نزد شیعه و سنی مورد اتفاق است و امام علی علیه السلام را، به جز مقام نبوت، بر جای رسول خدا صلی الله علیه وآله مینشاند، تفسیر این آیه به شمار میآید و مفسران ذیل همین آیه از آن روایات یاد کردهاند.[65]
در روایت دیگری امام باقرعلیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه وآله نقل میکنند که مراد از اولی الامر، امامان دین از فرزندان امام علی و فاطمه هستند.[66] استناد به روایات معصومین در این مورد تمام است؛ زیرا ایشان در این موارد همان طور که از متن نیز آشکار است، راویان کلام رسول خدا صلی الله علیه وآله هستند و صداقت ایشان در نقل خدشهبردار نیست و مورد قبول همگان است.
آنچه اهل سنت ذیل این آیه نقل میکنند مبنی بر اینکه مراد از اولیالامر امیران و فرماندهان لشکرها، حاکمان بلاد، اهل علم و فقه، صحابیان رسول خدا صلی الله علیه وآله است،[67] صرفنظر از اینکه هیچ کدام از آنها به رسول خدا صلی الله علیه وآله ختم نمیشود، با ظاهر آیه ناسازگار است؛ زیرا چنان که گذشت اطاعت از اولیالامر به سان اطاعت از رسول خدا صلی الله علیه وآله هیچ قید و شرطی ندارد و هیچ کس معتقد به چنین اطاعتی دربارة عناوین نامبرده در این نقلها نیست.
علاوه بر آیات گذشته آیات دیگری بر اعتبار سنت نبوی و امامان علیهم السلام دلالت دارد که طرح آن به فرصتی دیگر موکول میشود.
استقلال یا وابستگی اعتبار سنت به قرآن
در پاسخ به این پرسش باید گفت: به نظر میرسد وجه اعتبار سنت این است که در نهایت به وجهی از جانب خدا تأیید میشود وگرنه وجهی برای اعتبار آن نداریم؛ چنان که قرآن نیز چنین است. گفتار و رفتار معصوم از آن جهت معتبر است که با عنایت به خصیصة عصمت از خطا، هوی و هوس خالی است و پرده از خواست خداوند متعال برمیدارد. بنابراین اگر ما از هر راهی به رسالت رسول و امامت امام آگاه شدیم، این حکم برای گفتار و گردار او ثابت خواهد بود.
معجزهای که صدق مدعی نبوت را اثبات میکند ممکن است قرآن باشد و بعد از معجزه بودن قرآن ادعای رسالت رسول خدا صلی الله علیه وآله ثابت میشود و به ضرورت عقلی عصمت آن جناب و به دنبال آن سنت ایشان معتبر تلقی میگردد؛ چنانکه ممکن است صدق او از طریق رؤیت معجزههای بسیار دیگری که به منصة ظهور رسیده ثابت شود و به دنبال آن عصمت و اعتبار سنت را کشف کنیم.
راه دوم اختصاص به معاصران آن حضرت نیز ندارد؛ زیرا هر انسان منصفی وقتی گزارشهای متعدد و متنوع تاریخیِ ناظر به معجزات رسول خدا صلی الله علیه وآله را مطالعه کند، اطمینان مییابد که ایشان غیر از قرآن که معجزه جاوید آن حضرت است، کارهای خارقالعادة دیگری نیز انجام داده که همه بیانگر ارتباط ویژة حضرت با خداست و به این ترتیب نبوت آن بزرگوار ثابت و پیامدهایی چون اعتبار سنت به دنبال خواهد آمد. بنابراین سنّت حجت مستقلی است که اعتبار خویش را تنها از قرآن نمیگیرد.
البته از جهت رتبه و احترام قرآن در مقام بالاتری قرار دارد؛ زیرا به طور مستقیم از مقام ربوبی سرچشمه گرفته و شاید به همین جهت است که در روایات از آن به ثقل اکبر تعبیر شده، ولی سنت با واسطة معصوم† به خدا منتسب است و شاید به همین جهت ثقل اصغر نامبردار گشته است.
حدیث مهمترین گزارشگر سنت
فی الجمله راههای متعددی برای دستیابی به سنت به معنای مطرح در این مقاله در اختیار ماست؛ مانند قرآن که در اندکی از آیات[68] سنت رسول خدا(ص) را گزارش کرده است یا اجماع و اتفاق مسلمان بر رفتار یا گفتاری از رسول خدا(ص). ولی بیشترین حجم سنت در قالب گزارشهایی که از آن به حدیث تعبیر میشود، توسط راویان و گزارشگران به دست ما رسیده است. به همین دلیل گاهی از حدیث به سنت تعبیر میکنند.[69] با عنایت به این نکته اهمیت حدیث و پرداختن به آن نیز معلوم میشود. اما در اینکه حدیث با چه شرایطی میتواند بازتاب سنت باشد، در میان علما دیدگاههای مختلفی مطرح است و طرح آن نیازمند مقالی دیگر است.
نتیجه
1. اعتبار گفتار و رفتار معصومان علیهم السلام به مثابه منبعی برای شناخت اسلام و آموزههای آن، با استناد به آیات قرآن قابل اثبات است.
2. حجیت سنت معصومان علیهم السلام به امور دینی اختصاص ندارد و در امور عادی نیز شایستة پیروی است.
3. حجیت سنت معصومان ویژة زمان یا مکان خاصی نیست و به سان قرآن کریم جاودانه و جهانی است.
4. اعتبار سنت معصومان علیهم السلام در گرو اعتبار قرآن نیست.
5. مهمترین راه دستیابی ما به سنت، محدود به گزارشهایی است که توسط راویان به دست ما رسیده و این نکته اهمیت حدیث و پرداختن به آن را نمایان میسازد.
پىنوشتها:
[48]. عبدالرحمن سیوطی، الدر المنثور، ج6، ص603.
[49]. ر.ک: سیدشرفالدین عاملی، الکلمة الغراء، 17ـ20. دربارة عروه نیز ر.ک: محمد فاضل و شهابالدین اشراقی، آیةالتطهیر، ص 52ـ 53.
[50]. مسلم نیشابوری، صحیح مسلم، ج7، ص 123 / الطبرانی، المعجم الکبیر، ج5، ص 182 / المناوی، فیض الغدیر، شرح جامع الصغیر، ج2،
[51]. عبدالرحمن سیوطی، الدرالمنثور، ج6، ص603 «قال عکرمه من شاء باهلته انها نزلت فی نساء النبی صلی الله علیه وآله».
[52]. ر.ک: علی اکبر بابائی و دیگران، روش شناسی تفسیر قرآن، ج 2، ص139.
[53]. ر.ک: محمدتقی حکیم، الاصول العامه للفقه المقارن، ج1، ص151 ـ 152.
[54]. اینجا ممکن است توهم جبر شود، ولی آن بسته به این است که ما عصمت را
چگونه تبیین کنیم. اگر چنان که علامه طباطبایی میفرماید «هی صورة علمیة
نفسانیة تحفظ الانسان من باطل الاعتقاد و سیء العمل» و عصمت را از مقولة
علم بدانیم که از این طریق انسان از اندیشه و رفتار نادرست در امان قرار
میگیرد؛ بنابراین اصلاً چنین توهمی درست نیست.
[55]. ر.ک: محمد بن عیسی اربلی، کشف الغمة، ج2، ص504-505 / و علی بن محمد خزاز قمی، کفایة الاثر، ص 81.
[56]. فخر رازی در تفسیر این آیه به همان بیان دلالت آیه بر ضرورت عصمت اولیالامر را پذیرفته است.
[57]. محمدتقی حکیم، الاصول العامه للفقه المقارن، ج1، ص153.
[58]. توجه داریم که با ادلة قرآنیِ پیشگفته سخن رسول خداصلی الله علیه وآله قابل استناد است.
[59]. ر.ک: مرتضی عسکری، معالم المدرستین، ج1، ص269- 491.
[60]. محمدبن علی بن بابویه قمی، کمالالدین، ج1، ص 253 «باب نص الله تبارک و تعالی علی...».
[61]. علی بن محمد خزاز قمی، کفایة الاثر، ص 53.
[62]. محمد بن مسعود عیاشی، تفسیر عیاشی، ج1، ص253.
[63]. این روایت در منابع بعد از عیاشی به صورت مسند نیز نقل شده است. ر.ک: صدوق، کمال الدین و تمام النعمه، ج1، 284.
[64]. عبیدالله حسکانی، شواهد التنزیل، ج1، ص 189.
[65]. همان، ج1، ص192ـ193.
[66]. صدوق، عیون اخبار الرضا†، ج 2، ص 131.
[67]. ر.ک: محمدبن جریر الطبری، جامع البیان فی تاویل القرآن، ج4، ص149ـ153.
[68]. «إِنَّ رَبَّکَ یَعْلَمُ أَنَّکَ تَقُومُ أَدْنی مِنْ ثُلُثَیِ
اللَّیْلِ وَ نِصْفَهُ وَ ثُلُثَهُ وَ طائِفَةٌ مِنَ الَّذینَ مَعَک»
(مزمل: 20).
«لَقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ
حَریصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنینَ رَؤُفٌ رَحیمٌ» (توبه: 128).
«وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِک» (آلعمران: 159).
[69]. «فالاحادیث لیست هی السنة بل هی الناقلة لها و الحاکیة عنها و لکن قد
تسمی بالسنة توسعاً من اجل کونها مثبتة لها» (محمدرضا مظفر، اصول الفقه،
ج3، ص66).
نویسنده: اسدالله جمشیدی - عضو هیئت علمی مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) قم
* ارسال مقاله توسط عضو محترم سایت با نام کاربری : samsam
راسخون/نویسنده: اسدالله جمشیدی - عضو هیئت علمی مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره) قم