اعتبار سنت از منظر قرآن (2)
ب. آیات بیانگر اعتبار رفتار رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم)
لَقَدْ کانَ لَکُمْ فی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کانَ یَرْجُوا اللَّهَ وَ الْیَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَکَرَ اللَّهَ کَثیراً (احزاب: 21)؛ هر آینه برای شما در خصلتها و روش پیامبر خدا نمونه و سرمشق نیکو و پسندیده است برای کسی که به خدا و روز بازپسین امید میدارد و خدای را بسیار یاد میکند.
در کتابهای لغت آمده است: «و لی فی فلانٍ أُسْوةٌ و إسْوةٌ أَی قُدْوَةٌ، و قِدْوةٌ»[18] و «قدوة» به چیزی گفته میشود که به آن اقتدا و از آن پیروی میگردد.
در این آیه خداوند رسول خود را سرمشق پسندیده برای مؤمنان معرفی کرده است. این کار یعنی خداوند بر انطباق کامل رفتار رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) با ارزشهای الهی مهر تأیید زده است.
آغاز کلام با «لـ » قسم و «قد» بر تأکید بر اسوه بودن رسول خدا(ص) دلالت دارد و از لزوم سرمشق قرار دادن پیامبر(ص) مؤمنان با فعل ماضی تعبیر کرده است (لَقَدْ کانَ لَکُمْ) که بر قطعی بودن و استمرار این وظیفه دلالت دارد.[19] در حقیقت در اینجا «کان» منسلخ از زمان است و بر اینکه این حکم به گذشته اختصاص داشته باشد دلالتی ندارد.
از طرف دیگر، خداوند در این آیه، اسوه بودن رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) را به جهت خاصی محدود نکرده است و از میان رفتارهای رسول خدا بر فعل خاصی انگشت نگذاشته است. این بیانگر آن است که همة رفتارهای آن جناب در همة ابعاد زندگی این حکم را دارد، اعم از رفتارهای عادی یا رفتارهایی که در راستای تبلیغ وحی انجام میداد. اگر فعل خاصی از رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) مورد نظر میبود، میبایست ذکر میشد.
در ادامة آیه آمده است: «لِمَنْ کانَ یَرْجُوا اللَّهَ وَ الْیَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَکَرَ اللَّهَ کَثیراً» این جمله بدل از «لکم» است و خداوند کسانی را که رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) برای آنها اسوه است، شفافتر بیان کرده و برای آنان سه ویژگی ـ دو ویژگی اعتقادی و یک ویژگی رفتاری ـ بیان کرده است. از این بیان به روشنی معلوم میشود که درسآموزی و سرمشق گرفتن از پیامبر(ص) به زمان و مکان خاصی محدود نیست؛[20] نکتهای که ممکن بود بویی از آن از تعبیر «لکم» استشمام شود.
نتیجه آنکه رفتار آن حضرت سرمشق جاودانه و جهانی برای کسانی است که آن سه ویژگی را داشته باشند. این آیات «تَبارَکَ الَّذی نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلی عَبْدِهِ لِیَکُونَ لِلْعالَمینَ نَذیراً» (فرقان:1)؛ «قُلْ یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ جَمیعاً» (اعراف: 158)؛ «وَ أَرْسَلْناکَ لِلنَّاسِ رَسُولاً وَ کَفی بِاللَّهِ شَهیداً» (نساء: 79)؛ «ما کانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِکُمْ وَ لکِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَ خاتَمَ النَّبِیِّینَ وَ کانَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلیماً» (احزاب:40) «وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلاَّ کَافَّةً لِلنَّاسِ بَشیراً وَ نَذیراً وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ» (سبا: 28)[21] نیز گویای جهانی و جاودانه بودن این سرمشق است.
آیة بیست و یک سورة احزاب، دربارة جنگ احزاب نازل شده و ناظر به پایداری و استقامت رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) در آن نبرد است. برخی به همین دلیل مضمون آیه را منحصر به صبر و مقاومت در جنگ و جهاد میدانند و تعمیم آن به همة رفتارهای رسول خدا را نمیپذیرند؛ البته نه به این دلیل که مورد مخصص مضمون آیه است، بلکه معتقدند نزول آیه در مورد خاص مانع از انعقاد اطلاق برای آیه است.[22] به عبارت دیگر آیه در غیر مورد نزول خود، مبتلا به اجمال است.
به اشکال مذکور به این صورت میتوان پاسخ گفت: حجیت فرازهای مستقل قرآنی صرفاً وابسته به قبل و بعد خود نیستند[23] و اگر خود مستقلاً مفید مطلبی باشند، به آن اخذ میشود. بنابراین اگرچه آیه دربارة جنگ احزاب است، این بخش از آیه مفید قاعدهای کلی است و آن، حجیت رفتار رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) و لزوم تبعیت از آن حضرت میباشد.
مؤید این احتمال، استناد به این بخش از آیه در سخن معصومان‰ به منظور تبیین ضرورت تأسی به آن جناب در رفتارهایی است که ارتباطی با مورد نزول آیه یعنی صبر و جهاد ندارد.[24] استدلال به این بخش از آیه نشان آن است که این فراز قرآنی علاوه بر معنایی که با توجه به سیاق افاده میکند، به طور مستقل یعنی مجزا از قبل و بعد و بدون منظور داشتن آن فضا نیز حجت است.
شاید با استناد به قاعدة «تعلیق حکم بر وصف مشعر به علیت است» کسی ادعا کند که قید « رسول الله» دایرة تأسی را به افعالی محدود میکند که با این حیثیت رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) مرتبط است و شامل رفتارهای عادی آن حضرت نمیشود.
در پاسخ باید گفت که با استناد به این قاعده میتوان ضرورت تأسی به رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) را توجیه و تبیین کرد؛ اما این به آن معنا نیست که این حکم محصور به این وصف است و در نتیجه ضرورت تأسی به آن جناب در رفتارهای دیگر آن حضرت را که جنبة ابلاغ دین ندارد، منتفی دانست. به عبارت دیگر اطلاق حکم بر وصف مشعر به علیت است، نه اینکه علت باشد و در نتیجه به استناد آن بتوان حکم را تعمیم و تخصیص داد. بنابراین، قید «رسول الله» اگرچه در ضرورت تأسی دخالت دارد، به آن محدود نیست. این نکته نیز درخور بررسی است که اگر رفتارهای عادی رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) را کنار بگذاریم چه اندازه از رفتارهای حضرت میماند تا به آن بزرگوار تأسی شود و آیا تخصیص اکثر لازم نمیآید و موجب رکاکت کلام نمیگردد؟!
علاوه بر اینکه از روایات متعددی فهمیده میشود که معصومان‰ به پشتوانة این آیه مردم را به تأسی به رسول خدا(ص) دعوت میکنند. این کار بیانگر آن است که معصوم دلالت این آیه را فراتر از رفتارهای دینی دانسته و شمول آن بر رفتارهای عادی را به صورت پیشفرض در ذهن داشته است.
برای مثال پس از آنکه امام علی† میفرماید: «وَ لَقَدْ کَانَ فِی رَسُولِ اللَّهِ ص کَافٍ لَکَ فِی الْأُسْوَةِ وَ...» و از مؤمنان میخواهد به او اقتدا کنند، رفتارهایی عادی مانند غذا خوردن بر روی زمین، نحوة نشستن، وصله زدن به کفش و لباس خود، سوار شدن بر مرکب بدون پالان و کسی را همردیف خود سوار کردن و غیر آن را بر میشمرد و در پایان میفرماید: «فَتَأَسَّی مُتَأَسٍّ بِنَبِیِّهِ وَ اقْتَصَّ أَثَرَهُ وَ وَلَجَ مَوْلِجَهُ وَ إِلَّا فَلَا یَأْمَنِ الْهَلَکَةَ» و بر اقتدا به آن حضرت تأکید میورزد.[25]
در روایت دیگری امام صادق(علیه السلام) در تبیین نادرستی رفتار کسی که به علت ترس از خدا از زن و زندگی کناره گرفته بود، فرمود : به یقین میدانی که رسول خدا(ص) چند همسر داشت و میدانی که گوشت و عسل تناول میکرد و این که گفتی از ترس خدا نمیتواند سر خود را بلند کند، خشوع مربوط به قلب است و چه کسی از رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) خاشعتر و خاضعتر است و حال آن که رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) چنین نمیکرد. بعد فرمود: « وَ قَدْ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کانَ یَرْجُوا اللَّهَ وَ الْیَوْمَ الْآخِر».[26]
تضمین این آیه در این روایات بر این پیشفرض استوار است که گویندة سخن، مفاد آیه را عام و قید «رسول الله» را توضیحی میداند.[27] برخی صاحبنظران نیز از این آیه ضرورت اقتدا در همة رفتارها به رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) را استفاده کردهاند.[28]
وانگهی از این که قرآن در برخی موارد که به تبیین جایگاه سنت نبوی پرداخته، از آن جناب با عنوان «رسول الله» یاد کرده [29]ـ البته در موارد قابل توجهی چنین استـ و در جای دیگر با ضمیر[30] و غیره میتوان حدس زد که عنوان رسول الله عنوان مشیر است و وصف احترازی به شمار نمیآید.
این احتمال با تلقی معاصران رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) که همة رفتار حضرت را جزئی از سنت و خود را مقید به متابعت میدانستند و به تبع همین تلقی ـ حتی علاقه و سلیقة آن جناب راـ گردآوری و تدوین کردهاند، منافات دارد.[31] و اگر برخی رفتارهای آن جناب از دایره سنت خارج بود، سزاوار بود که به مردم گوشزد میشد و برای مردم روشنگری میگشت و حال آنکه شاهد چنین نکتهای نیستیم.
توجه داریم که بخشی از سنت رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) در تبیین آیات قرآن صادر شده است، نیز میدانیم که قرآن صرفاً مشتمل بر مسائل دینی به معنای خاص نیست، بنابراین آنچه از سنت در تبیین این دسته از آیات برسد، حجت و سنت بودن آن تثبیت میگردد.
البته روشن است که معنای ضرورت تأسی به رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) به این معنا نیست که هر کاری که آن جناب انجام میداد، بر ما واجب باشد؛[32] اگرچه بر آن حضرت مباح یا مستحب بوده باشد. معلوم است که این خود خلاف اسوه قرار دادن اوست، بلکه مراد آن است که هر کاری که آن بزرگوار انجام میداد ما نیز به همان صورت انجام دهیم: اگر واجب است واجب و اگر مباح است مباح و... .
ممکن است گفته شود که آیه بر لزوم تأسی دلالتی ندارد و صرفاً توصیه به تأسی به رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) شده است.[33] در این فرض نیز آیه حاکی از اعتبار و حجت بودن رفتار آن حضرت است و این خاصیت اسوه بودن است. اگر استاد به شما سرمشقی داد که هنگام تمرین از آن کمک بگیرید، یعنی شما میتوانید در صورت مواخذه از طرف استاد به آن سرمشق استناد کنید؛ همانطور که او میتواند به استناد آن سرمشق بر شما احتجاج کند و این فقط در صورتی قابل تصور است که آن سرمشق دارای اعتبار باشد.
سرمشق و الگو ظهور در تبعیت از کردار دارد؛ پس طبق این آیه رفتار رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) از ارزش و اعتبار برخوردار است و خدا خواسته مؤمنان از آن تبعیت کنند و در مسیر زندگی آن حضرت را مقتدای خویش قرار دهند و از او پیروی نمایند. شایان توجه این که این وظیفه در قالب انشاء بیان نشده، بلکه به صورت اخبار بیان شده است که به گفتة اهل ادب دلالت آن بر ضرورت، از تأکید بیشتری برخوردار است.
شاید پرسیده شود که چرا سرمشق بودن رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم) به مؤمنان که در واقع مخاطبان آیهاند اختصاص یافته است (لَقَدْ کانَ لَکُمْ)؛ زیرا روشن است که اگر کسی به خدا و پیامبر ایمان نداشته باشد رفتار رسول خدا(ص) برای او ارزش و اعتباری نخواهد داشت و شاید همین نکته علت یاد کرد از پیامبر به «رسول الله» است.
تعبیر از پیامبر به «رسول الله» شاید اشعار به تعلیل اسوه بودن آن حضرت برای مؤمنان است؛ به این معنا که چون او مأمور ابلاغ پیام از ناحیة خداوند متعال است و قاصد اوست، رفتار او چنین اعتباری یافته است و در نتیجه پیروی از او بر مردمان آسانتر میگردد، چون دیگر شخص آن حضرت ظهور و بروزی ندارد و شاید حاکی از محو شدن آن حضرت در این مقام باشد.
در برخی از آیات خداوند به فرمانبرداری جنبة محسوستری بخشیده و از آن به دنبالهروی تعبیر کرده و فرموده است: «فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ النَّبِیِّ الْأُمِّیِّ الَّذی یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ کَلِماتِهِ وَ اتَّبِعُوهُ»؛ و در این صورت امید به یافتن راه وجود دارد: «لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ» (اعراف: 158). چنان که ملاحظه میشود، این دنباله روی نیز ویژة مورد خاص و مشروط به شرطی نیست. در آیة دیگری خداوند محبت خود را به تبعیت از رسول خدا(ص) مشروط کرده و از مردم خواسته است اگر در ادعای دوستی خدا صادقاند، دنبالهرو رسول خدا(ص) باشند و از این طریق محبت الهی را به خود جلب نمایند: «قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ» (آلعمران: 31).
این بیان جز این نتیجه نمیدهد که خواست رسول خدا(ص) چیزی جز خواست خدای سبحان نیست و آن جناب جز آینة تمام نمای خداوندی نیست و این به معنای آن است که سنت رسول خدا(ص) قرین قرآن، و در کنار قرآن راه دیگری برای تشخیص خواست و اردة خداوند عالم و چنین سنتی قطعاً لازم الاتّباع است.
به نظر میرسد که آیه به گونهای است که نمیتوان برخی از رفتارهای آن جناب را کنار گذاشت و گفت رفتارهایی که از طبیعت بشری سرچشمه میگیرد یا ریشه در تجربه و ممارست انسانها دارد، از شمول « فاتّبعونی » خارج است.
شایان توجه اینکه در این آیه پیامبر(ص) از قول خداوند میفرماید: در این موقعیت زمانی فقط دنبالهروی از من میتواند شما را به مقام محبوب الهی شدن نائل کند: «فَاتَّبِعُونی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ» و نوعی حصر در راهی که به محبوب خدا شدن ختم میشود (صراط مستقیم) از کلام استشمام میشود.[34]
آیات بیانگر اعتبار سنت امامان
آیة تطهیر
1. مقصود ارادة تشریعی باشد؛ یعنی خداوند خواسته اهل بیت ـ که دربارة مصداق آن بحث خواهیم کردـ با اجرای دستورهای الهی به طهارت و پاکی برسند. اگر افراد مورد نظر آنچنان که باید به دستورهای الهی پایبند باشند، این خواست الهی جامه عمل میپوشد و گرنه تحقق نخواهد یافت و به عبارت دیگر ارادة تشریعی تخلفپذیر است.
2. مقصود ارادة تکوینی باشد؛ یعنی خداوند خواسته اهل بیت را از پلیدی پاک کند و چون مستقیماً مشیت الهی به چیزی تعلق گرفته، تحقق آن حتمی است و گرنه حاکی از ناتوانی خداوند سبحان است.
آیه در صورتی بر عصمت و در نتیجه اعتبار سنت معصومان دلالت میکند که مقصود از اراده، ارادة تکوینی باشد.
ادلة تکوینی بودن اراده
الف. کاربرد واژة «اِنّما» مفید آن است که ارادة الهی محدود و منحصر به دستة خاصی است و شامل دیگران نمیگردد[35] و حال آنکه ارادة تشریعی خداوند سبحان بر تطهیر انسانها ویژة دسته خاصی نیست، بلکه همگانی است و اصلاً مقصود خداوند از وضع قوانین و بیان آنها این است که همه به طهارت باطن دست یابند و از گناه و معصیت در امان بمانند و پیامبران خود را برای همین فرستاد.[36]
ب. لسان آیه گویای مدح و ستایش اهلبیت است و این جز با بیان نکتهای اختصاصی و ویژه که همگان به آن دسترسی ندارند محقق نمیشود[37] و حال آنکه کسب طهارت با تبعیت از قوانین الهی ویژة دستة خاصی از مردم نیست.
ج. ارادة تشریعی در جایی تصور دارد که ارادة الهی به فعل غیر تعلق بگیرد؛ به این معنا که خدا خواسته شخصی فلان کار را انجام دهد، یعنی در واقع ارادة الهی از مجرای ارادة عبد تحقق یابد و در این افعال چون ارادة الهی تمام علت نیست امکان تخلف دارد. اما با اندکی تأمل پیداست که اراده در آیة مورد بحث به فعل عبد تعلق نگرفته، بلکه یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ؛ خدا خواسته آلودگی را از اهل بیت بزداید و آنان را پاک کند. در چنین صورتی جز ارادة تکوینی که تخلفی در تحقق آن نیست احتمال دیگری راه ندارد.[38]
مقصود از «رجس»
مقصود از «اهلالبیت»
حاکم نیشابوری به طریق خود از ام سلمه نقل میکند که آیة تطهیر در خانة من نازل شد و رسول خدا(ص) کسی را به دنبال امام علی و حضرت فاطمه و حسنین‰ فرستاد و فرمود:« هولاء اهل بیتی».[42]
علاوه بر نکتة مذکور خود همسران رسول خدا(ص) ادعایی ندارند؛ بلکه از آنها اخباری مبنی بر عدم شمول آیه نسبت به آنها نقل میشود. برای مثال ام سلمه دربارة آیة تطهیر میگوید: من کنار در خانه نشسته بودم که این آیه نازل شد. به رسول خدا(ص) گفتم «ألستُ من أهل البیت؟ قال: أنت إلی خیر؛ آیا من از اهل بیت نیستم؟ رسول خدا(ص) فرمود: تو بر خیر هستی».[43] در نقل دیگری پاسخ رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) چنین نقل شده است: «انّک من أزواج النبی(صلی الله علیه و آله و سلم) و ما قال: انّک من أهل البیت؛ به یقین تو از همسران پیامبری و نفرمود تو از اهل بیت هستی».[44] حتی برخی نقلها حاکی از آن است که امسلمه گوشه رواندازی را که رسول خدا(ص) بر روی خود، علی، فاطمه، حسن و حسین ـ صلوات الله علیهم اجمعین ـ کشیده بود کنار زد و خواست داخل شود که رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) روانداز را از دستش کشید و او را کنار زد.[45]برخی روایات حاکی از چنین برخوردی با عایشه است.[46]
رسول خدا(ص) با اعمال تدبیر الهی عبا یا رواندازی را که داشتند بر سر امام علی، حضرت زهرا و حسنین(ع)کشیدند و فرمودند: «اللهمّ هولاء اهل بیتی». علاوه بر تدابیری که پیامبر در تعیین مصداق این عنوان اندیشیده، گزارشهایی حاکی از آن است که آن جناب مدت قابل توجهی ـ که در برخی نقلها شش ماه و در برخی نه ماه ذکر شده است ـ هنگام نمازهای پنجگانه بر در خانة امیرمؤمنان† میایستاد و میفرمود: «الصلاة یرحمکم الله إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ الآیة»[47] و در حقیقت مصادیق آیه را معرفی میفرمود.
از این به خوبی روشن میشود که مراد از «اهل بیت» پنج گوهر پاک یعنی رسول خدا، امام علی، فاطمه زهرا، امام حسن و امام حسین ـ صلوات الله علیهم اجمعین ـ میباشند.
پىنوشتها:
[18]. ابن منظور، لسان العرب، مادة «اسو».
[19]. سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج16، ص288.
[20]. جاودانه و جهانی بودن ارزش و اعتبار سنت از حدیث ثقلین نیز قابل فهم است.
[21]. شاهد بودن آیه بر مطلب مورد نظر در صورتی است که «کافة» حال برای « للناس» باشد.
[22]. ر.ک: محمدرضا مظفر، اصول الفقه، ج 3، ص 67. ایشان همین اشکال را در
آیاتی که به فرمانبرداری از رسول خدا(ص) امر میکند نیز جاری میداند. همان
ص 68.
[23]. ر.ک: محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج 1، ص 260.
[24]. محمد بن یعقوب ، عن علی بن إبراهیم ، عن أبیه ، عن ابن أبی عمیر ، عن
حماد ، عن الحلبی ، عن أبی عبد الله† قال: إن رسول الله(ص) کان إذا صلی
العشاء الآخرة أمر بوضوئه وسواکه یوضع عند رأسه مخمراً فیرقد ما شاء الله،
ثم یقوم فیستاک ویتوضأ ویصلی أربع رکعات ، ثم یرقد ثم یقوم فیستاک ویتوضأ
ویصلی، ثم قال: لقد کان لکم فی رسول الله اسوة حسنة وقال فی آخر الحدیث:
إنه کان یستاک فی کل مرة قام من نومه. (الحر العاملی، وسائل الشیعة، ج 2، ص
20 و 21 [باب استحباب السواک فی السحر وعند القیام من النوم مطلقا].
- « عن أبی جعفر محمد بن علی‡ أنه قال: نظر أبی إلی امرأة فی بعض مشاعر مکة
فرأی منها ما أعجب به من حسن خلق فسأل عنها ، هل لها زوج ؟ فقیل : لا،
فخطبها إلی نفسها، فتزوجته فدخل بها ولم یسأل عن حسبها، وکان رجل من
الانصار یتصل به فلما سمع بذلک شق علیه کراهة أن تکون غیر ذات حسب، فیقول
الناس فی ذلک ، فلم یزل یسأل عن حسبها حتی وقف علی خبرها ، فوجدها فی بیت
أهل قومها شیبانیة من بنی ذی الجدین فدخل علی علی بن الحسین‡ فذکر له ذلک ،
فقال : قد کنت أراک أحسن رأیا منک الیوم ، أما علمت أن الله جاء بالاسلام
فرفع به الخسیس ، وأتم به الناقص وأکرم به اللوم ، فلا لؤم علی امرئ مسلم
فإنما اللؤم لؤم الجاهلیة . وقد أعتق رسول الله أمته وتزوجها وعنده نساء من
قریش، و فی رسول الله أسوة حسنة لمن کان یرجو الله والیوم الاخر. (القاضی
النعمان المغربی، دعائم الاسلام، ج 2، ص 198).
- و عن جعفر بن محمد‡، أنه قال: کان بالمدینة رجل من العرب له أم ولد ،
فمات عنها فتزوجها علی بن الحسین‡، فبلغ ذلک عبد الملک بن مروان ، فکتب
إلیه: أ ما کان لک فی قریش وأفناء العرب کفایة تحجزک عن أم ولد رجل؟ فکتب
إلیه علی بن الحسین‡ أما، بعد فإن الله تبارک و تعالی رفع بالاسلام
الخسیسة، وأتم به الناقصة، ولا لوم علی امرئ مسلم، وإنما اللوم لوم
الجاهلیة، و قد أعتق رسول الله(ص) أمته وتزوجها، و عنده نساء من قریش ، وفی
رسول الله(ص) أسوة حسنة، لمن کان یرجو الله والیوم الاخر ". (ر.ک: میرزا
حسین نوری، مستدرک الوسائل، ج 14 ص 187 ـ به نظر میرسد که دو روایت اخیر
گزارشی از یک روایت است.)
[25]. نهج البلاغه صبحی صالح، خ 160.
[26]. میرزا حسین نوری، مستدرکالوسائل، ج 14، ص 215.
[27]. امام علی† در توجیه رفتار سیاسی خود در بحث حکمیت که مورد ابهام
خوارج بود، تأسی به رسول خدا(ص) را مطرح فرمود و گفت: «وَ أَمَّا
قَوْلُکُمْ أَنِّی جَعَلْتُ الْحَکَمَ إِلَی غَیْرِی وَ قَدْ کُنْتُ
عِنْدَکُمْ أَحْکَمَ النَّاسِ فَهَذَا رَسُولُ اللَّهِ ص قَدْ جَعَلَ
الْحَکَمَ إِلَی سَعْدٍ یَوْمَ بَنِی قُرَیْظَةَ وَ قَدْ کَانَ أَحْکَمَ
النَّاسِ وَ قَدْ قَالَ اللَّهُ تَعَالَی لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ
اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فَتَأَسَّیْتُ بِرَسُولِ اللَّهِ» احمد بن علی
طبرسی، الاحتجاج، ج1، ص 178.
[28]. ابن شهر آشوب، متشابه القرآن، ج2، ص 155 «قوله سبحانه "لَقَدْ کانَ
لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ " و قوله " وَ اتَّبِعُوهُ
لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ " یدلان علی وجوب الاقتداء بالنبی ص فی جمیع
أفعاله إلا ما خص به و الإجماع الظاهر الرجوع إلی أفعاله ص فی أحکام
الحوادث کالرجوع إلی أقواله(ص) فیجب أن تکونا حجة».
[29]. مانند: آلعمران:132 / نساء: 59 / مائده: 92 / انفال:20 / احزاب: 21 / حشر: 7.
[30]. آلعمران: 31.
[31]. کتابهایی با عناوین سنن النبی(ص) حاوی حرکات و سکنات جزئی و عادی
رسول خدا(ص) است. نباید رسول خدا(ص) را با خودمان مقایسه کنیم. قطعاً دوست
داشتنها و تنفرهای آن جناب از سر هوا و هوس نبوده و از معرفت آن جناب نشئت
میگرفته و به همین جهت سنت شمرده میشود.
[32]. ر.ک: محمدرضا مظفر، اصول الفقه، ج3، ص66ـ67.
[33]. همان، ج 3، ص 68.
[34]. کوشش شده در ضمن مباحث بدون برجسته ساختن شبهات به شبهاتی که مرتبط
با آیات است پاسخ گفته شود. اگر چه برخی شبهات مرتبط با حجیت سنت نبوی
باقیمانده که مجالی دیگر میطلبد.
[35]. شیخ طبرسی میفرماید: ان لفظه انما محققه لما اثبت بعدها نافیه لما
لم یثبت؛ یعنی کلمه انما مفید تحقق چیزی است که به دنبال آن میآید و نفی
تحقق از دیگران میکند. (ر.ک: مجمع البیان، ذیل آیة شریفه).
[36]. ر.ک: مجمع البیان، ذیل آیة شریفه.
[37]. همان
[38]. ر.ک: صافی گلپایگانی، اقطاب الدوائر فی تفسیر آیة التطهیر و تلیها رسالتان حول العصمه، ص 68ـ70.
[39]. خلیل بن احمد فراهیدی، العین و ابن منظور، لسان العرب، ماده رجس.
[40]. و ذَهَبَ به و أَذهَبَه غیره: أَزالَه. (ابن منظور، لسان العرب)
[41]. محمد بن عیسی ترمذی، سنن ترمذی، ج5، ص 361.
[42]. حاکم نیشابوری، مستدرک الصحیحین، ج3، ص146.
[43]. الطبرانی، المعجم الکبیر، ج23، ص249.
[44]. عبدالرحمن سیوطی، الدر المنثور، ج6، ص 604.
[45]. همان.
[46]. ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج 3، ص 493 ـ 494.
[47]. عبیدالله حسکانی، شواهد التنزیل، ج2، ص138 / عبدالرحمن سیوطی، الدر المنثور، ج6، ص605- 607 ذیل آیه.
نویسنده: اسدالله جمشیدی - عضو هیئت علمی مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره) قم
راسخون