اعتبار سنت از منظر قرآن (1)
چکیده
مقدمه
مطالعة تاریخی نشان میدهد که اعتبار گفتار پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در فهم تعالیم شریعت مورد تردید یا انکار برخی معاصران وی بوده است و نشانههایی از تلاش برای بیاعتبار شمردن سنت در معاصران پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) مشاهده میشود. برای مثال وقتی برخی از قریش مشاهده کردند که عبدالله بن عمرو بن عاص سخنان رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) را مینویسد به او گفتند:
تکتب کل شئ تسمعه من رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم) و رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم) یتکلم فی الرضی والغضب. قال: فأمسکت فذکرت ذلک للنبی فأشار بیده إلی فیه فقال: أکتب فوالذی نفسی بیده، ما یخرج منه إلا حق؛ هر چیزی را که از رسول خدا میشنوی مینویسی! در حالی که رسول خدا در حالت خوشی و ناراحتی سخن میگوید! عبدالله بن عمرو گفت: پس دست نگه داشتم و این نکته را با پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در میان گذاشتم. پس رسول خدا با دستش به دهانش اشاره فرمود و گفت: بنویس؛ قسم به آن که جانم به دست اوست جز حق از این خارج نمیشود.[1]
برخی محققان معاصر این سخن رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را «لا ألفین أحدکم متکئاً علی أریکته یأتیه الأمر من أمری مما أمرت به أو نهیت عنه فیقول لا ندری ما وجدنا فی کتاب الله اتبعناه؛ هرگز نبینم یکی از شما را که بر اریکة قدرت تکیه زده فرمانی را که من به آن دستور دادهام یا از آن نهی کردهام به او برسد و بگوید: من نمیدانم! ما آنچه را که در کتاب خدا یافتیم پیروی میکنیم»[2] نیز واکنشی در برابر این نوع طرز تفکر دانستهاند.[3]
اهمیت مسئلة مورد بحث بدین جهت است که هر گونه موضعگیری دربارة آن، در فهم و برداشت ما را از تعالیم اسلام مؤثر است. امروزه اکثر قریب به اتفاق محققان شیعه و اهل سنت ـ جز گروهی اندک معروف به قرآنیون ـ قائل به اعتبار سنت پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) در فهم تعالیم اسلام هستند و آن را در قالب اصلی مسلّم پذیرفتهاند، اما بررسی آثار، اعم از کتابها به ویژه کتب اصولی که بیشتر به این مبحث پرداختهاند و مقالات، نشان میدهد که این مسئله کمتر از منظر قرآنی به تفصیل مورد مداقّه قرار گرفته است. در این مقاله در صدد اثبات اعتبار سنت معصومان(صلی الله علیه و آله و سلم) با استمداد از آیات قرآن هستیم.
مقصود از سنت
بنابر آنچه گذشت میتوان گفت در معنای سنت جریان با سهولت و مداوم کاری لحاظ شده و شاید به همین خاطر است که یکی از معانی سنت، طبیعت بیان شده است؛[6] زیرا معمولاً کاری که مقتضای طبیعت باشد با سهولت تکرار و جریان مییابد.
سنت در اصطلاح
یکی دیگر ازمعانی اصطلاحی سنت عبارت است از کاری که ریشه در دین دارد و در برابر آن ، «بدعت» است؛ به معنای کار جدیدی که از دستورهای دینی برگرفته نشده است. در اصطلاحی دیگر سنت در برابر احکام واجب به کار برده میشود؛ همچنین سنت به احکامی گفته میشود که دلیل قرآنی بر آن دستور اقامه نشده است.[10]
معنای مورد نظر از سنت در این نوشته همان گفتار، رفتار و تقریر معصوم است. با اندکی درنگ معلوم میشود که این معنا از سنت با معنایی که ما از حدیث در ذهن داریم یکسان و مترادف نیست. حدیث در حقیقت گزارشی است از سنت و در واقع کسی که سنت را دیده یا شنیده میخواهد آن را برای ما نقل کند. این نقل او حدیث نامیده میشود. به نظر میرسد نسبت بین سنت و حدیث عموم و خصوص من وجه است؛ زیرا به یقین بخشی از سنت برای ما گزارش نشده و بخشی از آنچه گزارش شده سنت نیست(مانند احادیث جعلی) و [وجه اشتراک] بخشی از آنچه گزارش شده گویای سنت معصوم است. البته این دو واژه (سنت و حدیث) امروزه به صورت مترادف نیز به کار گرفته میشود.[11]
آیات بیانگر اعتبار گفتار رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم)
آیات متعددی از قرآن بر اعتبار و منزلت ویژه گفتار و رفتار رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) صحه گذاشته است. این آیات در یک دستهبندی کلی به دو گروه قابل تقسیم است:
الف. آیات بیانگر اعتبار گفتار رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم)
1. آیاتی که رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) را معلم، مبین و مفسر قرآن معرفی میکند، این آیات بیانگر اعتبار و جایگاه سنت آن حضرت است. قرآن کریم در این باره میفرماید:
وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ (نحل: 44)؛ و این قرآن را به سوی تو فرود آوردیم تا برای مردم آنچه را به سوی ایشان نازل شده است توضیح دهی و امید که آنان بیندیشند.
خداوند در این آیه میفرماید: حکمت اینکه ما قرآن را به سوی تو فرستادیم ـ قرآنی که در واقع هدف اصلی از نزول آن مردماندـ این است که تو آنچه را به سوی مردم نازل شده برای آنها تبیین و شرح کنی. آیه گویای این است که یکی از وظایف پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) تبیین و توضیح آیات قرآن برای مردم است.
در برخی آیات شرح پیام الهی وظیفة همة رسولان الهی شمرده شده و به همین جهت خداوند رسولان خویش را از میان آشنایان به زبان قومی که برای تبلیغ به میان آنها فرستاده شدند، برگزیده است:
« وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ بِلِسانِ قَوْمِهِ لِیُبَیِّنَ لَهُمْ فَیُضِلُّ اللَّهُ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدی مَنْ یَشاءُ وَ هُوَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ (ابراهیم: 4)؛ و ما هیچ پیامبری را جز به زبان قومش نفرستادیم تا [حقایق را] برای آنان بیان کند. پس خدا هر که را بخواهد بیراه میگذارد و هر که را بخواهد هدایت میکند و اوست ارجمند حکیم.
از آیه استنباط میشود که با تبیین پیام الهی از جانب رسول حجت بر مردم تمام میشود. بنابراین، مردم وظیفه دارند آنچه، پیامبر برای ایشان تبیین کرده بپذیرند و به آن تن دهند.
آیة شریفه با صراحت حاکی از اعتبار و ارزش گفتار رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) در شرح و توضیح آیات شریف قرآن است و مسلمانان را موظف میسازد تا در فهم و عمل به قرآن بیانات او را چراغ راه قرار دهند.
ظهور اولیة تبیین و شرح در توضیحات شفاهی است، اگرچه با قدری توسعه رفتار را نیز در بر میگیرد؛[12] یعنی با رفتار نیز میتوان در مقام شرح و توضیح مطلبی برآمد، چنانکه رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: « صَلُّوا کَما رَأَیْتُمونی اُصَلّی»[13] و گاه چنین توضیحی رساتر است.
2. دستة دوم، در بر دارندة آیات بسیاری است که خداوند در آن، مؤمنان را به اطاعت و فرمانبرداری از رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فرا میخواند، از جمله: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ...» (نساء:59). در این آیه اطاعت از خدا و رسول او بر مردم واجب شده است. روشن است که اطاعت خدا با انجام دادن کارهایی که پیامآور او ابلاغ کرده تحقق مییابد. جای این پرسش است که بخش دوم آیه ـ یعنی اطاعت از رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) که جداگانه آمده ـ ناظر به چه مسائلی است؟ مرحوم علامه طباطبایی به این سؤال چنین پاسخ میدهد:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) خود دارای دو ویژگی است: یکی حیثیت قانونگذاری به واسطة آنچه خدا بجز کتاب، بر او وحی میکند و آن عبارت است از چیزهایی که اجمال آن در کتاب آمده و او برای مردم شرح میکند. خداوند در این باره میفرماید: «وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ» (نحل: 44)؛ و دیگری بیان آرایی که مربوط به امور حکومت و قضاوت است.
نتیجة بحث این میشود که اطاعت از خدا و اطاعت از رسول خدا دو معنا مییابد و همین باعث گشته که فعل « اطیعوا» دو بار تکرار شود؛ اگرچه همه در نهایت به خدا ختم میشود و اطاعت از دستور خداست، زیرا اوست که ما را به اطاعت از رسول خود فرمان میدهد.[14]
همانطور که امر به اطاعت از خدا به هیچ قید و شرطی مقید نشده، اطاعت از رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) نیز در این آیه هیچ قید و شرطی ندارد و در آیات قرآن نیز آیهای نیست که بتواند مقید این دستور قرار بگیرد. از این معلوم میشود اطاعت از رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) مشروط نیست؛ زیرا اگر جز این میبود میبایست قیدش طرح میشد. خداوند در موارد دیگر که سخن از فرمانبرداری است و امکان سوء استفاده وجود دارد، بدون درنگ جلوی سوء استفاده را گرفته است؛[15] چطور ممکن است دربارة چنین موضوع مهمی آن را به حال خود بگذارد. این خود دلیل دیگری بر مطلق بودن ضرورت اطاعت از رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) است.
چنین درخواستی (لزوم اطاعت بی قید و شرط) از سوی خداوند متعال نشان آن است که همة فرمانهای صادر شده از آن جناب مورد قبول خداوند متعال است و فرمانی که او آن را نپسندد از آن جناب سر نخواهد زد؛ یعنی خواست او مطابق با خواست خداوند عالم است و تعارض و تنافی بین آنها نیست و گرنه آیه بیانگر دو فرمانی است که امکان اطاعت ندارد.[16] توضیح این که اگر در موردی خواست خداوند و رسول او با هم منافات داشته باشد، هم باید از رسولش فرمان برد ـ زیرا او فرموده: اطیعوا الرسول ـ و هم نباید، چون فرض بر این است که این، کاری است که خدا ما را از آن بازداشته است. نتیجة آنچه گذشت این است که وصف عصمت برای رسول گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) ثابت است و باز به این معناست که خداوند بر تطبیق دستورهای نبی مکرم اسلام با ارزشهای الهی صحّه گذاشته است.
در برخی از آیات اطاعت از خدا چنان با اطاعت رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) در هم تنیده که گویی این دو یک چیز بیشتر نیستند: «مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ» (نساء:80).
در آیات متعددی اطاعت از خدا و رسول را مایة رحمت معرفی کرده است: «وَ أَطیعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ» (آل عمران: 132).
در برخی از آیات خداوند به هدایت بخش بودن اطاعت از رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) تصریح کرده است: «قُلْ أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما عَلَیْهِ ما حُمِّلَ وَ عَلَیْکُمْ ما حُمِّلْتُمْ وَ إِنْ تُطیعُوهُ تَهْتَدُوا وَ ما عَلَی الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاغُ الْمُبینُ» (نور: 54).
در آیات متعددی علاوه بر امر به اطاعت، نافرمانی از رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) را مایة کفر و خروج از دین شمرده است: «قُلْ أَطیعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْکافِرینَ» (آلعمران:32). در برخی آیات آن را مایة بطلان اعمال معرفی کرده است: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ لا تُبْطِلُوا أَعْمالَکُمْ» (محمد: 33).
در شماری از آیات برنافرمانی از دستور رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) تهدید به کیفر کرده است[17] که نشان از اعتبار و ضرورت تبعیت از آن بزرگوار دارد؛ زیرا اگر پیروی لازم نبود، ترک آن نباید کیفری به همراه داشته باشد.
ضرورت اطاعت از پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) با بیانی مفصلتر در این آیه بیان شده است:
«وَ ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدیدُالْعِقابِ» (حشر: 7). از بخش دوم کلام (وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا) معلوم میشودکه مقصود از « وَ ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ » نیز دستورهایی است که آن حضرت به امّت فرموده؛ بنا براین، خداوند دستور میدهد که مردم باید به فرمان رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) گردن نهند و کسی حق تمرّد و سرپیچی از آن را ندارد. این آیه نیز از اعتبار بدون منازع گفتار آن حضرت حکایت میکند. در بخش پایانی آیه نیز تخطّی کنندگان از دستور رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) به کیفری سخت تهدید شدهاند که خود، تأکیدی دوباره بر ضرورت تسلیم در برابر ایشان است.
همة این آیات و برخی آیات دیگر ـ مانند آیة 36 سورة احزاب ـ بیانگر اعتبار و منزلت ویژة گفتار رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) از منظر قرآن است.
ادامه دارد ...
پىنوشتها:
[1]. ابن ابی شیبه الکوفی، المصنف، ج 6، ص 229.
[2]. عبدالله بن زبیر حمیدی، مسند حمیدی، ج1، ص252.
[3]. محمدتقی حکیم، الاصول العامه للفقه المقارن، ج2، ص118.
[4]. درس گفتههای حامد الگار، ترجمة اسحاق اکبریان، ص 89 «تاج العروس در
ماده سنن» نقل میکند که «السنة فی الاصل سنة الطریق و هو طریق سنة اوائل
الناس فصار مسلکا لمن بعدهم».
[5]. احمد ابن فارض، مقائیس اللغه، ماده «سنن».
[6]. محمد زبیدی، تاج العروس فی شرح القاموس، ماده «سنن».
[7]. نورالدین عتر، منهج النقد فی علوم الحدیث، ص 28 / محمدرضا مظفر، اصول الفقه، ج3، ص64.
[8]. البته ممکن است کاری به علت محقق نشدن شرایط لازم تکرار نشود و این با
سنتبودن آن منافات ندارد؛ زیرا فرض بر این است که اگر معصوم در شرایط
مشابه قرار گیرد، به آن فعل اقدام خواهد کرد.
[9]. محمدعلی کاظمی، فوائد الأصول، ج4، ص790 «أن الذی یکون من الشرائط
لحجیة الخبر هو أن لا یکون فی الخبر قرائن التقیة بحیث یستفاد من نفس الخبر
أنه صدر تقیة» و نیز ر.ک: مرتضی انصاری، فرائد الاصول، ج1، ص108.
[10]. محمدمرتضی زبیدی، تاج العروس، ماده «سنن».
[11]. صبحی صالح، علوم الحدیث و مصطلحه، ص 3.
[12]. استاد محمدتقی حکیم میفرماید: این آیات جز بر حجیت کلام پیامبر
دلالت ندارد مگر به طور مجاز، در صورتی که مقصود اثبات حجیت سنت، است به
معنای اعم کلمه یعنی قول، فعل و تقریر. (ر.ک: محمدتقی حکیم، سنت در
قانونگذاری اسلام، ص14)
[13]. محمد بن اسماعیل بخاری، صحیح بخاری، ج1، ص155.
[14]. محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج 4، ص388.
[15]. وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَیْهِ حُسْناً وَ إِنْ جاهَداکَ
لِتُشْرِکَ بی ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما إِلَیَّ
مَرْجِعُکُمْ فَأُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ؛ (عنکبوت: 8).
[16]. ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج 4، ص 389 و محمدتقی مصباح، معارف قرآن: راه شناسی، ص 206.
ص(191)
[17]. مانند: «وَ مَنْ یَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ یَتَعَدَّ حُدُودَهُ
یُدْخِلْهُ ناراً خالِداً فیها وَ لَهُ عَذابٌ مُهینٌ» (نساء: 14) / نیز
ر.ک: احزاب: 36 / جن: 23.
نویسنده: اسدالله جمشیدی - عضو هیئت علمی مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)قم
راسخون