معرفی 2 گروه که هلاک شدند!
رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله فرمودند: درباره من دو گروه هلاک شدند:
1: پیروان افراطى، که مرا از حدّ بشرى بالا بردند. 2 دشمنان بى انصاف، که پیامبرى مرا قبول ندارند و من از هر دو گروه بیزارم.
مَا کَانَ لِبَشَرٍ أَن یُوْتِیَهُ اللّهُ الْکِتَابَ وَالْحُکْمَ وَالنُّبُوَّةَ ثُمَّ یَقُولَ لِلنَّاسِ کُونُواْ عِبَادًا لِّی مِن دُونِ اللّهِ وَلَکِن کُونُواْ رَبَّانِیِّینَ بِمَا کُنتُمْ تُعَلِّمُونَ الْکِتَابَ وَبِمَا کُنتُمْ تَدْرُسُونَ (آل عمران ـ 79)
هیچ بشرى را نسزد که خدا به او کتاب و حکم و پیامبرى بدهد سپس او به مردم بگوید به جاى خدا بندگان من باشید بلکه [باید بگوید] به سبب آنکه کتاب [آسمانى] تعلیم مى دادید و از آن رو که درس مى خواندید علماى دین باشید.
نکات آیه:
امتیاز پیامبران بر دیگران آن است که هر قدر بر تعداد یاران و مقدار قدرتشان افزوده شود، مردم را بیشتر به بندگى خدا دعوت مى کنند، و هرگز راه توحید را عوض نمى کنند و تأکید و هشدارشان بیشتر مى شود. امّا دعوت کننده هاى سودجو، در ابتدا با قیافهاى مقدّس مآبانه و دلسوزانه کار را شروع مى کنند، ولى پس از رسیدن به مسند قدرت، استبداد و خود محورى را پى ریزى مى نمایند.
در روایات آمده است که به بردگان خود، «عبدى» نگویید، بلکه «فتى» بگویید و بردگان نیز به مولاى خود «ربى» نگویند، بلکه «سیدى» بگویند. (تفسیر قرطبى)
اگر انبیاء نباید پرستش بشوند، حساب دیگران روشن است. اگر مواهب معنوى عامل عبودیّت نشود، حساب زرق و برق مادّى روشن است.
رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله فرمودند: درباره من دو گروه هلاک شدند:
1- پیروان افراطى، که مرا از حدّ بشرى بالا بردند.
2- دشمنان بى انصاف، که پیامبرى مرا قبول ندارند و من از هر دو گروه بیزارم.
حضرت عیسى علیه السلام نیز این هشدار را براى پیروان خود گوشزد کرده بود و نظیر این معنا را در نهج البلاغه از حضرت على علیه السلام نیز شاهد هستیم.
در حقیقت یکى از طرق شناسایى "داعیان حق" و "داعیان باطل" همین است که داعیان حق که در رأس آنها پیامبران و امامان قرار داشتند در آن روز که بزرگ ترین قدرت ها را در اختیار مى گرفتند همانند نخستین روزهاى دعوت خود، مردم را دعوت به سوى اهداف مقدس دینى و انسانى از جمله توحید و یگانه پرستى و آزادگى مى نمودند، ولى داعیان باطل به هنگام قدرت و پیروزى نخستین، مطلبى که در مغز آنها جوانه مىزند دعوت به سوى خویش و تشویق مردم به یک نوع عبودیت بوده است
همچنین فرمودند: «لا ترفعونى فوق حقى فان الله تعالى اتخذنى عبدا قبل ان یتخذنى نبیا» مرا از آنچه هستم بالاتر نبرید، همانا خداوند پیش از آنکه مرا پیامبر قرار دهد، بنده آفریده است. سپس این آیه را تلاوت فرمودند. «1»
رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله دربارهى این آیه فرمودند: هیچ مرد و زن مسلمان، آزاد یا بندهاى نیست مگر آنکه حقّ واجبى از خداوند بر گردن اوست و آن اینکه قرآن را فرا گیرد و در آن تفکّر کند.«2»
بشر پرستى ممنوع است
آیه فوق با صراحت تمام هرگونه پرستش غیر خدا و مخصوصاً بشر پرستى را محکوم مى سازد و روح آزادگى و استقلال شخصیت را در انسان پرورش مى دهد، همان روحى که بدون آن شایسته نام انسان نخواهد بود.
در طول تاریخ افراد زیادى را مى شناسیم که پیش از آنکه به قدرت برسند چهرهاى معصومانه داشتند و مردم را به حق و عدالت و حریت، آزادگى و ایمان دعوت مى کردند اما هنگامى که پایه هاى قدرت آنها در اجتماع محکم شد، کم کم مسیر خود را تغییر داده و گرایش به فرد پرستى و دعوت به سوى خویش کردند.
در حقیقت یکى از طرق شناسایى "داعیان حق" و "داعیان باطل" همین است که داعیان حق که در رأس آنها پیامبران و امامان قرار داشتند در آن روز که بزرگ ترین قدرت ها را در اختیار مى گرفتند همانند نخستین روزهاى دعوت خود، مردم را دعوت به سوى اهداف مقدس دینى و انسانى از جمله توحید و یگانه پرستى و آزادگى مى نمودند، ولى داعیان باطل به هنگام قدرت و پیروزى نخستین، مطلبى که در مغز آنها جوانه مىزند دعوت به سوى خویش و تشویق مردم به یک نوع عبودیت بوده است.
تملق ها و چاپلوسی هاى افراد بى مایهاى که معمولاً اطراف آنها را مىگرفتند، با غرور و کم ظرفیتى آن ها توأم شده و چنین پدیدهاى را به بار مى آورد.
در روایات آمده است که به بردگان خود، «عبدى» نگویید، بلکه «فتى» بگویید و بردگان نیز به مولاى خود «ربى» نگویند، بلکه «سیدى» بگویند
حدیث جالبى که از على علیه السلام نقل شده روشنگر چهره واقعى و روحانى آن حضرت و شاهدى براى این بحث است:
روزى که امام علیه السلام به سرزمین "انبار" (یکى از شهرهاى مرزى عراق) رسید جمعى از دهقانان در برابر آن حضرت طبق سنتى که به آن خو گرفته بودند از مرکب هایشان پیاده شدند و به سرعت به سوى او شتافتند. (و شاید سجده کردند)
امام علیه السلام نه تنها به این کار رضایت نداد بلکه شدیداً برآشفت و بر آنها فریاد زده و فرمودند: "این چه کارى بود که شما انجام دادید؟
عرض کردند: این آدابى است که ما امیران خود را با آن بزرگ مى داریم. امام فرمود: به خدا سوگند! زمامداران شما از این کار بهرهاى نمى گیرند و شما خود را در دنیا به رنج و در آخرت به بدبختى گرفتار مى سازید!
چه زیانبار است رنجى که به دنبال آن کیفر خدا باشد و چه سودمند است آرامش و آزادگى که در پى آن ایمنى از آتش دوزخ قرار گیرد"! (نهج البلاغه، کلمات قصار شماره 37)
بحث لغوی:
«رَبَّانِیِّینَ» جمع «ربانى» به کسى گفته مىشود که پیوند او با خدا محکم باشد و در فکر اصلاح و تربیت دیگران باشد.
پیام های آیه:
1ـ سوء استفاده از موقعیّت، محبوبیّت و مسئولیّت، ممنوع است. «ما کانَ لِبَشَرٍ»
2ـ کتاب و حکمت و نبوّت، انسان را از بشر بودن خارج نمى کند. «ما کانَ لِبَشَرٍ»
3ـ هدف انبیاء، تنها نجات بشر از شرک نیست، بلکه رشد او تا مرحلهى ربّانى شدن است. «کُونُوا رَبَّانِیِّینَ»
4ـ راه ربّانى شدن، علمِ دین و درس کتاب است، نه تصوّف و چلّه نشینى. «3» «رَبَّانِیِّینَ بِما کُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ ...»
5ـ اگر تعلیم و تعلّم و درس، انسان را ربّانى نکند، در واقع آن علم، علم نبوده است. «4» «رَبَّانِیِّینَ بِما کُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ ...»
6ـ علماى ربّانى، مفسّران واقعى قرآن هستند. «کُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْکِتابَ وَ بِما کُنْتُمْ تَدْرُسُونَ»
7ـ تعلیم و تدریس کتب آسمانى، باید همیشگى باشد. «کُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ»، «تَدْرُسُونَ»
8ـ معلّمى، شغل انبیاست. «تُعَلِّمُونَ الْکِتابَ»
پی نوشت ها:
(1). تفسیر نور الثقلین.
(2). مستدرک، ج 4، ص 323.
(3). تفسیر فی ظلال القرآن.
(4). تفسیر صافى.
آمنه اسفندیاری
کارشناس ارشد علوم قرآن و حدیث
بخش قرآن تبیان
منابع:
تفسیر نور، ج 2
تفسیر نمونه، ج 2
تفسیر نور الثقلین
مستدرک، ج 4
تفسیر فی ظلال القرآن
تفسیر صافى
تفسیر قرطبى
نهج البلاغه، کلمات قصار، شماره 37