بازشناسی مفهوم تدبر در قرآن
چکیده
تدبّر؛ اصطلاح ویژهای است که وحی قرآنی، آن را برای ژرفاندیشی در کل
قرآن به کار برده است و کاربردی جز در قرآنشناسی ندارد. در تفاسیر،کلام و
اخلاق از واژه تدبّر و مشتقات آن بسیار سخن گفتهاند، اما در مفهومشناسی
آن و تفاوتش با تفاسیر مترادف، متوقف ماندهاند، درحالیکه کنارهگیری از
فهم قرآن و عدم تدبر در آن موجب بیایمانی و دور شدن از منبع وحی الهی است.
این پژوهش بر آن است ضمن بررسی واژه تدبّر و تعابیر مترادف آن، به تفسیر
آیات قرآنی بپردازد که به مفهوم تدبّر در قرآن اشاره میکنند.
کلیدواژهها: تدبر، تدبیر، تفکر، تذکر
مقدمه
در حوزه معارف دینی موانع زیادی در مسیر فهم قرآن کریم وجود دارد. بعضی
با بیان تلویحی و یا به صراحت مؤمنان را از فهم قرآن برحذر میدارند از
ترس اینکه مبادا اشتباه و لغزشی روی دهد. این امر در اذهان مردم و به ویژه
در حیطه معارف دینی تأثیری آشکار داشته، بدانگونه که در طیفی از اهل رجوع
به قرآن کریم برای معارف دینی چندان معمول نیست و بلکه گاه مورد پرهیز است.
این کنارهگیری پدیدهای است زیانبخش و چهبسا خطرآفرین. زیانبخش است
چون موجب محرومیت امت از درک مستقیم معارف قرآن و برقراری ارتباط بیواسطه
با منبع نور الهی میگردد و خطرآفرین است، زیرا اگر مراجعه به قرآن کریم
بصورت امری عادی درنیاید، تهاجم اندیشههای غیرقرآنی، بینش اجتماعی را به
سوی فضایی ظلمانی سوق میدهد در حالیکه فرهنگ تدبر در قرآن و مراجعه به آن
مانع از نفوذ ابهام و تردید در اندیشههای ایمانی و قلوب مومنین خواهد بود
همانطور که پیامبراکرم(ص) فرمودند: زمانی که فتنهها همچون شب تاریک شما
را دربر گرفت بر شما باد تمسک به قرآن.[1]
مفهوم لغوی تدبر:
الف: ماده: تدبر ازر ماده«دبر» برخلاف «قبل» به معنی پشت و پشت سر
اشیاء،[2] پایان و آخر[3] و زاویه[4] آمده است. تدبر؛ یعنی: نگریستن به
عاقبت و آخر آن کار و تأمل و فکر نمودن در آن.[5] و هوالنظر فی ادبار
الامور و تأملها.[6] تدبر امر، افتادن به دنبال آن[7] و فکر و نظر و تفکر
در عاقبت امور است[8] و نیز به معنای چارهجویی، تنظیم، اداره کردن[9] و
وضع مقدمات[10] آمده است. التدبیر: التفکر فی دبر الامور.[11]
ب: هیأت در باب تفعل برای مطاوغعه و دریافت «تفعیل» میباشد. پس
تدبر حصول مفهوم تدبیر است. تدبیر؛ یعنی: پشت سر هم چیدن حکیمانه و تدبر
دریافت آن چینش است.
مفهوم اصطلاحی تدبر در قرآن:
تاکنون تعاریف متنوعی از آن ارائه شده که برخی به از آنها اشاره
میشود: 1. تفکر و تامل در قرآن.[12] 2. ترتیل و تلاوت راستین قرآن.[13] 3.
تفسیر صحیح ظاهر و باطن.[14] 4. کشف هماهنگی بین آیات و کشف موضوع
سور.[14] 5. مهندسی کلان سورهها طبق ترتیب مصحف ـ تدبر بین سورهها ـ[16]
6. فهم روشمند و هماهنگ ظاهر قرآن کریم.[17] این تعارف هیچکدام به تنهایی
کامل و جامع نیستند و میتوان با توجه به همه آنها اینگونه گفت که: تدبر
در قرآن، تفسیر صحیح ظاهر و باطن قرآن به همراه کشف هماهنگی بین آیات و
موضوعات سور میباشد.[18]
مفهوم تدبر در قرآن:
ماده «دبر» 44 بار و به 11 صورت در قرآن استعمال شده که 4 مورد آن به
تدبر در قرآن برمیگردد.[19] توصیه به تدبر در قرآن و دقت در معنای مطاوعی
آن نشانگر وجود تدبیر و چینش حکیمانه در قرآن است. ویژگی کلان خداوند در
گرو تدبیر ویژه آن است چون کلمات قرآن ویژه آن نبوده و بر زبان همه عربها
جاری بوده و هست. مفسران و نویسندگان علوم قرآنی در معنا و مفهوم تدبر در
قرآن بسیار نگاشتهاند اما از وادی تعریف لغوی چندان پا فراتر نگذاشتهاند و
بیشتر واژههای مترادف، متعلق، تفکر، تذکر و تفقه را بکار بردهاند. برخی
از تفاسیر تدبر را تفکر و اندیشیدن در معانی قرآن معنا کردهاند، مثل:
«بیان السعاده»[20] و «جوامع الجامع»[21] و «تبیین القرآن»[22] و
«منهجالصادقین»[23] و «کنز الدقائق»[24] و «کشاف»[25] و ... و برخی نیز
بین آن دو فرق قائل شدند و مثل «التبیان»[26] شیخ طوسی و «روضالجنان»[27]
ابوالفتوح رازی و «تفسیر نمونه»[28] و ... علامه در المیزان میفرمایند:
تدبر یعنی: گرفتن چیزی از چیز دیگری است و در مورد آیات قرآن به معنای تأمل
در آیه پس از آیه دیگر و یا تأمل است.[29] و به تفاوت آن دو اشاره
نمیکنند.
در «روحالمعانی» آلوسی آمده است: اصل تدبر تأمل در ادبار امور و عواقب آن
است و برای تأملی کارکرد دارد که آن به حقیقت شیء و اجزاء آن و یا سوابق و
اسباب آن یا لواحق و اعقاب آن نظر انداخته میشود.[30] ابن عاشور در ذیل
آیه 68 سوره مؤمنون، تدبر را چنین معنا کرده است: التدبر اعمال النظر
العقلی فی دلالات الدلائل علی ما نصبت له و اصله انه من النظر فی دبر
الامر. و اینکه کافران در قرآن تدبر میکردند، حق بودن قرآن را از دلالت
اعجاز و صحت اغراض آن درک میکردند.[31] ولی تفسیر نمونه تدبر را از ماده
دبر به معنی بررسی نتایج و عواقب چیزی میداند، به عکس تفکر که بیشتر به
بررسی علل و اسباب چیزی گفته میشود.[32] جلالالدین سیوطی هم در
«الاتقات» پیرامون تدبر آورده است: تدبر و اندیشیدن در معنای قرآن سنت است،
زیرا که همان مقصود اعظم و مطلوب اهم است و به وسیله آن سینهها فراخ گشته
و دلها نورانی میشود. خداوند میفرماید: «کتاب انزلناه الیک مبارک
لیبروا آیاته...»(ص،38/ 29)، چگونگی تدبر بدینگونه است که دلش را با
اندیشیدن در معنای آنچه تلفظ میکند مشغول دارد و معنای هر آیه را بشناسد و
در اوامر و نواهی تأمل کند و باور آنها را به خاطر بسپارد که اگر در گذشته
در آن تقصیر کرده عذرخواهی و استغفار نماید و اگر به آیه رحمتی رسید،
خرسند شده و آن را از درگاه الهی درخواست کند و چون به آیه عذاب بگذرد
ترسناک گشته و به خداوند پناه برد و هرگاه آیهای متضمن تنزیه پروردگار
باشد، او هم تنزیه و تعظیم کند و وقتی به آیه دعایی برسد تضرع و طلب
نماید.[33]
تدبر و واژههای مترادف
واژه تدبر بسیار وسیعتر از واژههای مترادف چهارگانه تفکر، تعقل،
تذکر و تفته است ضمن آنکه با این عناصر آمیخته است، در درجات و مراتب
بالاتری از آنها قرار دارد. تدبر نفوذ آگاهانه کلام وحی در قلبها و جریان
آن در شریانهای وجود انسانهای پرهیزگار برای ایجاد تحول و خدایی شدن
است.[34] تفکر، تعقل، تفقه، تدبر و تذکر. زیرا طبق آیات 10 تا 14 سوره نحل
شناخت خداوند متعال از بدیهات عقلی آغاز و تا مراحل پیچیده بعدی ادامه
مییابد. برخلاف تفکر و تعقل که جایگاه قلبی برخوردارند.
یعنی: از حوزه عقل عبور کرده و در حوزه قلب آرام میگیرند، جایگاه
اصلی آن قلب بوده و همواره با ایمان معنوی همراهاند. تفکر و تعقل در
موضوعی، آنگاه که با صبغه ایمان میآمیزند و به عنوان اعتقاد معنوی در قلب
مینشینند، عبارت تفقه را بر خود میگیرند و وقتی که این اعتقاد قلبی و
معنوی خود را با تمام وجود در عمل با اعضاء و جوارح انسانی نشان میدهد
اصطلاحاً «تدبر» گفته میشود که بالاترین مراتب شناخت به شمار میرود و اما
عنصری که همه عناصر و مراحل شناخت ـ حس، عقل، قلب، طبیعت و تاریخ ـ را
آسیبشناسی نموده و به بازاندیشی در فکر و عمل و پویایی دائمی فرا
میخواند، «تذکر» میگویند.[35]
تفکر: ادراکی است که از طریق تصور و تصویق امور بدیهی ـ محسوسات،
متواترات، تجربیات، فطریات، وجدانیات و اولیات ـ حاصل شود و مجهولات نظری
را برای خود معلوم سازد. در این مرحله به علوم، دلایل و براهین پیچیدهای
نیاز ندارد و هر انسانی که دارای سلامت ذهن و حواس باشد، میتواند از آن
استفاده نموده و برخی از حقایق طبیعی را درک نماید.
تعقل: عقل چیزی است که با آن اندیشیدن، استدلال کردن و آمیزش تصورات
و تصدیقات، روی میدهد و خوب و بد، خیر و شر و حق و باطل از هم تشخیص داده
میشود.[36] تعقل در دیگاه قرآنی یعنی مراجعه به معلومات بدیهی پیشین و
آمیختن با قضایای نظری و واقعیات جهان بالا و پائین، برای کشف مجهولات عمیق
و پیچیدهتر، که از آن در فلسفه به عقل بالفعل، تعبیر میکنند.[37]
تفتقه: از ریشه فقه به معنای درک عمیق علمی و تخصص یافتن در آن
است.[38] حوزه عمل تفته فراتر از عقل و در حوزه قلب میباشد و تفکرات و
تعقلاتی است که با خمیر مایه ایمان آمیخته و به اعتقاد معنوی تبدیل میشود.
بنابراین تفقه یعنی تعقل در مفاهیم شرعی برای درک حقیقت و یقین به آنها.
تدبر: یک فرآیند قلبی است و اختصاصی به مطالب دیداری همچون تفکر و
مطالب شنیداری مانند تعقل و تفقه ندارد بلکه جامعنگری است و تمام محسوسات و
ابزار شناخت قبل از عمل را شامل میشود. بنابراین تدبر یعنی پویایی در
قرآناندیشی و قرآنزیستی برای صعود به پلههای بالایی ایمان و ایجاد تقوا و
عمل صالح.[39]
تذکر: از مراحل قرآنشناسی و از امور قلبی میباشد و دانشمندان
عرفانی آن را از نتایج تفکر میدانند. در حقیقت ذکر به مثابه نیروی حفاظتی
است که از جواهر ایمان در خزانه دل پاسداری میکند. همانطور که مولای
متقیان(ع) میفرمایند: «ذکرالله مطرده الشیطان».[40] تذکر در سیر از خلق
به سوی حق حاوی پیامی از عظمتشناسی، احساس خوف و خشیت و بروز خضوع و سجده
در مقابل پروردگار جهانیان است که همگی نشانه آمادگی و بیداری نیروهای
حفاظتی در جان و دل انسان است.
از مجموعه آیات قرآنی که واژه ذکر در آنها آمده است میتوان دریافت که همه
مراحل تفکر، تعقل، تفقه و تدبر زمانی به سلامت، امنیت، ثبات و اطمینان در
وجود انسانی رسیده و او را به سوی رشد و تعالی هدایت میکند که قوّه تذکر
همواره در دل انسان زنده و بیدار بوده باشد.[41]
فرق تدبر و تفکر: تدبر تصرف قلب با نظر در عواقب است ولی تفکر تصرف
آن در نظر به دلائل است.[42] تدبر، تفکری عنیق با در نظر گرفتن هماهنگی
آیات میباشد. تفکر مربوط به بررسی علل و خصوصیات یک موجود است ولی تدبر
مربوط به بررسی عواقب و نتایج آن است.[43] تفکر پردازش محسوسات دیداری و
تعقل پردازش محسوسات دیداری و شنیداری و تدبر پردازش همه مفاهیم قرآنی با
آمیزه ایمان است.[44]
تفاوت تدبر و تفسیر: اگر ما قرآن را مانند قانون اساسی در نظر
بگیریم تفسیر مانند تبدیل قانون اساسی به جزئیات و آییننامههای اجرایی
است. اما تدبر فهمیدن قانون اساسی است. پس تدبر فهم قرآن است و تفسیر
استنباط از قرآن است. برای فهم آشنایی با عربی یا آشنایی با ترجمه، آشنایی
با تاریخ اسلام و باور به قرآن کفایت میکند ولی برای استنباط حکم از قرآن و
تولید علم و دستیابی به پیامدهای تازه از قرآن تفسیر لازم است و نیازمند
به اجتهاد. تدبر وظیفهای همگانی است و تفسیر نیازمند اجتهاد است. قید
«هماهنگی» در تدبر میتواند مواردی مانند تفکر، تفسیر و تأویل را از حیطه
تدبر خارج کند؛ زیرا در تدبر دو مطلب همعرض با هم مقایسه میشود و سعی در
فهم هماهنگ آنهاست. اما در تفکر، تفسیر و تأویل رابطه طولی دو مطلب سنجیده
میشود نه هماهنگی آنها در عرض یکدیگر.[45] تدبر با تأثیر بر قلب و وجود
آدمی همراه است ولی تفسیر با استدلالات عقلی آمیخته است و با مغز سروکار
دارد.
ضرورت تدبر در قرآن از منظر قرآن
الف. «أفلا یتدبرون القرآن و او کان من عند غیرالله لوجدوا فیه
اختلافا کثیرا»(النساء 4/ 82)؛ آیا در قرآن تدبر نمیکنند و اگر از جانب
غیر خدا بود در آن بسیار اختلاف مییافتند. این آیه تحریک و تشویقی به صورت
استفهام است و معنای تدبر آن است که چیزی را بعد از چیز دیگر بگیریم و دو
معنا دارد؛ یکی تأمل در یک آیه بعد از آیه دیگر، و یا تأمل و دقت بعد از
دقت دیگر در آن. منظور عمده اولی است ولی احتمال دوم هم نفی نمیشود. و
مراد آیه این است که مخالفین با دقت و تدبر در آیات قرآن و نیافتن اختلاف و
تفاوت در بیانات آن به حقانیت قرآن پی میبرند. اگر آیات کنار هم گذاشته
شوند چه مکی باشند و چه مدنی، چه محکم و چه متشابه، چه قدیم و چه جدید همه
همدیگر را تصدیق میکنند و هر یک شاهد بر آن دیگری است. نه اختلاف تناقض
وجود دارد، نه اینکه آیهای آیهی دیگر را نفی کند و نه اختلاف تدافع که با
هم سازگار نباشند و نه اختلاف تفاوت به اینکه دو آیه از نظر تشابه بیان و
یا متانت معنا و منظور مختلف باشند و یکی بیانی محکمتر از دیگری داشته
باشد.
تدبر با من «عندالله» بودن قرآن نسبت مستقیم دارد اگر قرآن از ناحیه
غیرخدا بود اختلاف بسیاری در آن دیده میشد، چون غیرخدا محکوم به طبیعت
این عالم است و طبیعت این عالم بر حرکت و دگرگونی و تکامل است و تکامل
لازمهاش تفاوت است. هر انسان متدبری که در قرآن نظر کند با شعور زنده فطری
خود حکم میکند که صاحب این کلام از کسانی نیست که گذشت ایام و تحول و
تکاملی که در سراسر عالم دستاندرکار هستند در او اثر بگذارد، بلکه او خدای
واحد و قهار است.[46]
نکات آیه 82 سوره نساء:
1. قرآن کریم کتابی است که فهم عادی به درک آن دسترسی دارد. چون ضمیر «یتدبرون» به شخص گروه خاصی برنمیگردد.[47]
2. قرآن کتابی است که نه نسخ میپذیرد و نه ابطال و نه تکمیل و نه تهذیب و اگر نه باید تحول و دگرگونی و اختلاف مییافت.[48]
3. تقلید در اصول عقاید باطل است، زیرا این آیه مردم را تشویق به تفکر و تدبر میکند.[49]
4. قول حشویه که گمان میکنند قرآن را جز به تفسیر پیامبر(ص)
نمیتوان فهمید اشتباه است؛ زیرا دعوت به تفکر و تدبر به این معناست که
انسان مستقلاً معنای آن را درک میکند.[50]
5. اگر قرآن از جانب خدا نبود، از اختلاف خالی نبود.[51]
6. سخن متناقض از فعل خداوند نیست. چون سخنور حکیم سخن خود را از
خطا و زشتی ـ اختلاف تفاوت ـ دور نگه میدارد.[52]طبقه آیه منفی
باطل(فصلت،41/ 42) هیچ اختلاف و تناقضی در قرآن وجود ندارد.
7. تدبر در قرآن راه علم به هماهنگی و عدم اختلاف در قرآن و در نتیجه اثبات کلامالله بودن قرآن است.
8. «لوجدا»: با وجودت و درونت درمییابی که از غیر خدا نیست.
9. «کثیراً»: کثیر قید توضیحی است نه احترازی،[53] ممکن است
اختلافات جزئی در وهله اول به نظر برسد. اما اختلافات عمیق و اساسی نیست ـ
اختلافات جزئی وجود دارد خدای تعالی دفع مقدر کرده است. در تفسیر نمونه
آمده است که این آیه سند زندهای بر اعجاز قرآن است.[54]
ب: «کتاب الیک مبارک لیدبروآیاته و لیتذکر اولوالالباب»(ص، 38/ 29)؛
کتابی مبارک است که بر تو نازل کردیم، تا در آیاتش تدبر کنند و صاحبان خرد
متذکر حقایق آن شوند.
نکات آیه 29 سوره ص:
1. منظور از کتاب، قرآن است و نکره آمدن کتاب برای تعظیم است.[55]
2. مبارک به معنای چیزی است که خیر مستمر و مداوم داشته باشد ـ با
برکت ـ و در مورد قرآن به دوام استفاده جامعه انسانی از تعلیمات قرآن اشاره
دارد و مطلق آمدن آن، به خاطر آن است که هرگونه خیر و سعادت دنیا و آخرت
را شامل میشود.[56]
3. تدبر در قرآن، وظیفهای همگانی است. سیاق آیه نشان میدهد «لیدبروا» به گروه خاصی برنمیگردد و به همه انسانها مربوط است[57]
4. تدبر در قرآن انزال کتاب خداست نه تبرک جستن به آن.[58] لام غایت و تعلق «لیدبروا» به فعل «انزلناه».
5. تدبر زمینهساز تذکر خردمندان است. مقدم داشتن «لیدبروا» بر «لیتذکروا».[59]
6. سیّدمحمّدتقی مدرسی آورده است: تدبری هدف نزول قرآن است که
ایجاد بصیرت در انسان کند و آنگاه که این بصیرت در زندگی انسان انعکاس پیدا
کند موجی تذکر خردمندان خواهد شد.[60]
ج: «أفلم یدبروا القول ام جاءهم مالم یات آبائهم
الاولین»(المؤمنون، 23/ 68)؛ آیا در قرآن تدبر نمیکنند یا اینکه مطالبی
برای آنان آمده که برای نیاکانشان نیامنده است.
نکات آیه 68 مومنون:
1. استفهام در «أفلم» انکاری است و آیه به رد عذرهای منکران رسالت میپردازد.[61]
2. فضای آیات ـ از آیه 66 ـ مجموعهای است که در وصف کفار آمده که
هنگام گرفتار شدن به عذاب الهی از جانب خداوند یاری نمیشوند، چون در هنگام
شنیدن آیات الهی به آن ایمان نیاورده و رویگردان شدند.[62]
3. مراد از قول؛ قرآن تلاوت شده بر آنان است.[63]
4. تدبر نکردن در قرآن یکی از عوامل شرک و بیایمانی است ـ سیاق آیه ـ کفر ورزیدن کافران بخاطر تدبر نکردن در قرآن است.
5. نو ظهور بودن چیزی مستلزم باطل بودن آن نیست ـ ام: بل ـ «ام»
منقطعه در معنای اضراب است و معنایش این است: نه، بلکه، اینطور نیست. اگر
چیزی برای ایشان نازل شود که بر پدرانشان نیامده، به صرف آن باید آن کار را
انکار کنند.[64]
6. تفسیر نمونه با توجه به آیات قبل و بعد این آیه علل واقعی اعراض کفار را بیان میکند.[65]
1. نخستین عامل شقاوت کفار تعطیلی اندیشه و تفکر در محتوای دعوت پیامبر(ص)
است. 2. چون محتوای دعوت همه پیامبران یکی است، ادعای نو ظهور بودن سخنان
پیامبر(ص) بیمعنی است. «ام جاءهم». 3. چون پیامبر را میشناسند جایی برای
بهانهگیری نیست. «أم لم یعرفوا رسولهم فهم له منکرون» 4. یا نسبت جنزدگی
به پیامبر(ص) میدهند. «أم یقولون به جنه». 5. قرآن بلافاصله برای نفی این
بهانهجویی میگوید: «بل جاءهم بالحق» عیب کار اینجاست که آنها از حق
کراهت دارند. «و أکثرهم للحق کارهون».
طبرسی در جوامع الجامع دو وجه برای این آیه ذکر کرده است.[66]
اول: خداوند میفرماید: آیا در قرآن نمیاندیشند تا حقانیت آن را که دلالت بر صداقت پیامبر(ص) میکند بشناسند. «ام بل».
دوم: آیا در قرآن تدبر نمیکنند تا از آن بترسند که برایشان بیاید
مثل آنچه بر سر تکذیبکنندگان پیش از آنها آمده است. «ام=أ» ـ یا مگر به
وسیله قرآن برای اینها امانی آمده است که برای پدرانشان نیامده ـ.
د: «أفلا یتدبرون القرآن أم علی قلوب اقفالها»(محمد،47/ 24)؛ آیا در
قرآن تدبر نمیکنند؟[نه،] بلکه بر دلهایی قفلهای[ویژه] آنها زدهاند!
نکات آیه 24 سوره محمد (ص):
1. استفهام آیه توبیخی است.[67]
2. مفسران ضمیر «یتدبرون» را به سه چیز برگرداندهاند: اول: «اولئک»
آیه قبل، کسانی خداوند آنها را لعنت کرده است و علامه آنان را مفسدین در
زمین و قطعکنندگان رحم معرفی میکند.[68] دوم: مرجع منافقین هستند.[69]
سوم: یهود که منکر صفات پیامبر در تورات شدهاند.[70]
3. نکره آمدن قلوب به معنی قلوب آنها و امثال آنهاست.[71]
4. «ام علیقلوب»، حاکی از سلب قدرت است، تدبر نمیکنند یا به خاطر
قفل قلب قدرت تدبر ندارند.[72] در تفسیر نمونه آمده است تدبر نمیکنند یا
تدبر میکنند ولی حقیقی در دلهاشان نفوذ نمیکند.[73]
5. قفل قلب، صفات خبیثه است.[74]
6. دلیل اضافه شدن «اقفال» به «ها» که به قلوب برمیگردد این است که
مقصود قفلهای کفری است که بسته شده و گشوده نمیشود و جنس آن از همان
دلهاست نه از جنس قفلهای صوری.[75]
7. تدبر امری قلبی است نه صرفاً ذهنی و علمی و عدم تدبر در قرآن در کنار قفل قلب از عوامل بیایمانی است.
8. بطلان قول عدم تفسیر افراد از ظاهر قرآن مگر به حدیث پیامبر(ص).[76]
تدبر در منظر روایات:
اول: پیامبر(ص) فرمودند: «... معاشر الناس تدبروا و افهموا آیاته و
انظروا فی محکماته و لا تتبعوا متشابهه...»؛[77] ای مردم! در آیات قرآن
تدبر کنید و آن را خوب درک نمایید. در محکمات آن دقت کنید و متشابهاتش را
پیروی کنید ....
دوم: حضرات علی(ع): «الا لا خیر فی قراءه لیس فیها تدبر»؛[78] آگاه باشید قرآن خواندنی که با تدبر همراه نباشد، خیری در آن نیست.
سوم: امام صادق(ع): «اللهم لا تجعل قرائتی قراءه لا تدبر فیها»؛[79] خدایا قرائت مرا، قرائتی که تدبر در آن نیست قرار مده.
چهارم: وصیت پیامبر(ص) به معاذبن جبل: «اوصیک با تقاءالله و... تدبر القرآن».[80]
تدبر و ظاهر و باطن قرآن
همانگونه که پیامبر(ص) و امیرالمومنین(ع) فرمودهاند: «القرآن ظاهره
انیق و باطنه عمیق»؛ قرآن دارای ظاهری زیبا و شگفتانگیز و باطنی پرمایه و
ژرف است. درباره بهرهمندی از قرآن و تدبر در آن دو نظریه وجود دارد:
اول: نظریه متنگرایانه که برگرفته از ظاهر قرآن و محتوای الفاظ آن
میباشد. البته نه آنچه که در نگاه اول حاصل میشود، بلکه معانی که پس از
کاوش و تدبر فراهم میآید. در نتیجه اینکه فهم باطن قرآن یبا کسب مقدمات
لازم امری همگانی خواهد بود. پژوهشگرانی مانند علامه طباطبائی، آیتالله
محمدهادی معرفت و آیتالله مدرسی بدین نظریه گرایش دارند.
دوم: نظریه معنیگرایانه: بر مبنای این نظریه دآنچه از الفاظ حتی پس
از تدبر حاصل میگردد، معنای ظاهری آیات تلقی میشود، چرا که با تأمل و
تفکر در ظاهر آیات قابل دستیابی است ولی باطن یا بطون قرآن مفاهیمی است که
صرفاً از راه تدبر قابل دستیابی نیست، بلکه نیاز به ابزار معرفتی ویژه
دارد. در این زمینه میتوان از فیض کاشانی، ملاصدرا، ابن عربی، جلالالدین
سیوطی، شاطبی، آلوسی بغدادی و محمدحسین ذهبی نام برد.[82]
در این گفتار این نتیجه حاصل میشود که گروه اول: محدوده تدبر را در عین
برگرفته شدن از ظاهر آیات، جزئی از باطن قرآن دانسته و با کسب مقدمات لازم،
فهم باطن را برای همه ممکن میدانند و گروه دوم: فهم باطن قرآن را فراتر
از راستای تدبر میدانند. در حقیقت محدوده تدبر را فقط در ظاهر قرآن دانسته
و رسیدن به فهم بطن قرآن را برای همه قابل دستیابی نمیدانند.
دکتر میرباقری در پایان سخن، یکی از نتایجی که عنوان میکند این است که:
ظاهر در قرآن کریم ژرفا و ژرفاهایی دارد؛ و همگان را بر این نظر اتفاق است
که با تأمل و تدبر، در صورت مبرا بودن قلب از گروه و دریافت امداد و الهام
از خدای رحمان، درک مراحلی از ژرفای قرآن برای پژوهندگان حاصل میگردد. اما
در این نکته اختلاف است که آیا مراحل درک حقایق از قرآن، امری است در حیطه
ظاهر و یا مربوط به باطن.[83]
تأثیر قرآن بر نفوس آدمیان:
در آغازین سالهای نزول وحی یکی از راههای دعوت به اسلام، استماع آیات
قرآن بود.[84] با وجود تضاد شدیدی که قرآن با عقاید مشرکان داشت، عملاً
جاذبه قرآن موجب گردید که افراد بسیاری با استماع آیات قرآن به پیامبر رو
آورند و این همان کارکرد قرآن بر قلوب و تأثیر آن بر نفوس مردمان است، که
ابوسلیمان خطابی در قرن چهارم در «فصل الخطاب» رساله اعجاز خود بدان اشاره
کند و شکل نوین آن با تعابیری چون جذبه روحی از صاحبنظرانی چون هبهالدین
شهرستانی، محمدحسین کاشفالغطاء، محمدرشیدرضا و مصطفیصادق رافعی بیان
شده است. خداوند متعال در آیات بسیاری از تأثیر قلبی قرآن سخن گفتهاند.
مثلاً در سوره زمر آیه 23 میفرمایند: «الله نزل أحسن الحدیث کتابا متشابها
مثانی تقشعر منهه جلود الذین یخشون ربهم ثم تلین جلودهم و قلوبهم الی ذکر
الله، ذالک هدیالله یهدی به من یشاء و من یضلل الله فما له من هاد»؛
خداوند بهترین سخن را نازل کرده، کتابی که آیاتش همانند یکدیگر و مکرر است
که از شنیدن آیاتش لرزه بر اندام کسانی که از پروردگارشان میترسند
میافتد، پس برون و درونشان نرم و متوجه ذکر خدا میشود. این هدایت الهی
است که هرکس را بخواهد با آن راهنمایی میکند و هرکس را خداوند گمراه سازد،
راهنمایی برای او نخواهد بود.
از طرفی تنها بتپرستان نبودند که تحتتأثیر قرآن قرار میگرفتند بلکه اهل
کتاب نیز طبق آیه 82 سوره مائده با شنیدن آیات قرآن اشک از چشمانشان
سرازیر میشد.[85] بقدری این تأثیر قرآن شگفتآور بود که افرادی مثل
عبتهبن ربیع، ولیدبن مغبره فرا بشری بودن آن را احساس کردند ولی با
مصلحتاندیشی سیاسی نام سحر را بر آن نهادند.[86] در این میان تنها کسانی
که تیرگی و قساوت بر دلهایشان چیره شده بود، از آیات قرآن رویگردان
بودند.[87] آنها که بر دلهاشان قفل نفاق و درویی و گناه زده باشند نور
قرآن بر وجودشان تأثیری ندارد.
نتیجهگیری:
1. تدبر راه کشف هماهنگی و حل تعارضات ظاهری قرآن و اثبات کلامالله بودن قرآن است.
2. تدبر فرآیندی قلبی و وظیفهای همگانی است، و اگر بنا بر دلایلی
مثل کفر، عناد و گناه و ... قلب مهر و قفل شده باشد، بر روی انسان تأثیر
نمیگذرارد.
3. تدبری هدف نزول و موجب درک مقام قرآن است که ایجاد بصیرت عملی، تقوا و تذکر در انسان نماید.
4. قرآن با نفوذ خارقالعاده در قلبهای آدمیان مورد پذیرش قرار گرفت نه با به عجز درآوردنشان.
پاورقیها:
[1]. الکافی، 1/ 559
[2]. التحقیق، 3/ 173؛ لسانالعرب/ 268؛ صحاح، 2/ 653.
[3]. فرهنگ ابجدی/ 33.
[4]. تاجالعروس،11/ 136.
[5]. قاموس، 2/ 326، التحقیق، 3/ 173.
[6]. مجمع البحرین،3/ 298.
[7]. العین، 8/ 33؛ الصالح،2/ 653.
[8]. صحاح، 2/ 653.
[9]. فرهنگ ابجدی/ 23.
[10]. تفسیر سورآبادی، 3/ 2131.
[11]. المفردات، 1/ 306.
[12]. متدولوژی تدبر در قرآن ـ بازرگان ـ .
[13]. پژوهشی پیرامون تدبر در قرآن ـ نفی پورفر ـ .
[14]. تدبر در قرآن ـ بهبودی ـ .
[15]. علامه طباطبایی، بیآزار شیرازی و حجتی در تفسیر کاشف و بستانی در تفسیر بنایی قرآن.
[16]. الاساس فی تفسیر القرآن.
[17]. منزلت تدبر در قرآن در نظام معرفت و تربیت دینی از دیدگاه علامه طباطبایی و شاگردان.
[18]. با تدبر در قرآن، بررسی همهی جانبهی مفاهیم آیات با توجه به دیگر
آیات مشابه آنها براساس تفکر، تعلق و تأمل عمیق است. که لازمهی چنین
امری، پرهیز از هر گونه یکسویهنگری و جزماندیشی تقلیدگرانه است.
بنابراین اظهارنظرهای بدون دلیل و تعصبورزی بر یافتههای تقلیدی بدون
پشتوانهی برهان، و تحمیل آراء سطحی منهای منطق صحیح بر قرآن، همگی اموری
برخلاف تدبر حساب میآیند.«بینات»
[19]. النساء، 4/ 82 ؛ ص، 38/ 29؛ محمد، 47/ 24؛
[20]. بیانالسعاده، 1/ 623
[21]. جوامع المجامع، 1/ 102
[22]. تبیین القرآن، 1/ 102
[23]. منهجالصادقین، 3/ 79
[24]. کنزالدقائق، 3/ 484
[25]. الکاشف، 1/ 540
[26]. التبیان، 3/ 271
[27]. روضالجنان، 6/ 32
[28]. تفسیر نمونه، 4/ 28
[29]. المیزان، 5/ 26
[30]. روحالمعانی، 3/ 89
[31]. التحریر و التنویر، 18/ 71
[32]. تفسیر نمونه، 4/ 28
[33]. الاتقان، 1/ 345.
[34]. «بارکاوی تدبر در قرآن»، فصلنامه پژوهشهای قرآنی، 49 ـ 50
[35]. همان.
[36]. العجم الوسیط، 2/ 617
[37]. ر.ک. به مضمون آیاتی که مشتقات عقل در آن به کار رفته است. مثل: الحشر، 59/ 14؛ یوسف، 12/ 109 . 111.
[38]. المفردات راغب و المعجم الوسیط، 2/ 698
[39]. «بازکاوری تدبر در قرآن» فصلنامه پژوهشهای قرآنی ش 49 ـ50
[40]. غررالحکم/ 3614/ ح 188
[41]. «بازکاوی تدبر در قرآن» فصلنامهی پژوهشهای قرآنی ش 49 ـ50.
[42]. مجمع البحرین، 3/ 298
[43]. تفسیر نمونه، 4/ 28
[44]. «بازکاوی تدبر در قرآن» پژوهشهای قرآنی ش 49 ـ50
[45]. منزلت تدبر در قرآن در نظام معرفت و تربیت بدنی از دیدگاه علامه طباطبایی و شاگردان.
[46]. المیزان، 5/ 26
[47]. همان.
[48]. همان.
[49]. مجمع البیان، 5/ 260
[50]. همان.
[51]. همان.
[52]. همان.
[53]. المیزان، 5/ 27
[54]. تفسیر نمونه، 4/ 27
[55]. التحریر و التنویر و 23/ 148
[56]. تفسیر نمونه، 19/ 268
[57]. المیزان، 17/ 300
[58]. من هدی القرآن، 11/ 356
[59]. تفسیر نور، 10/ 103
[60]. من هدی القرآن، 11/ 356
[61]. المیزان، 15/ 61
[62]. همان.
[63]. همان.
[64]. همان.
[65]. تفسیر نمونه، 14/ 275
[66]. جوامع الجامع، 4/ 265
[67]. المیزان، 18/ 362
[68]. همان.
[69]. تفسیر علیین، 1/ 509؛ الکاشف، 7/ 74
[70]. تفسیر اثنیعشری، 12/ 124
[71]. مجمع البیان، 23/ 76
[72]. احسنالحدیث، 10/ 195
[73]. تفسیر نمونه، 23/ 76
[74]. اطیب البیان، 12/ 183
[75]. بیانالسعاده، 13/ 267
[76]. التبیات، 9/ 303
[77]. وسایلالشیعه، 18/ 143
[78]. الکافی، 1/ 36
[79]. مستدرک الوسائل، 4/ 372.
[80]. ارشاد القلوب، 1/ 372
[81]. نهجالبلاغه/ خ 18
[82]. «آسیبشناسی ظاهر و باطن قرآن» به نقل از قرآن در آینه پژوهش/ 297
[83]. همان.
[84]. درآمدی بر تاریخ قرآن/ 64
[85]. تاریخ قرآن کریم/ 230
[86]. درآمدی بر تاریخ قرآن/ 68
[87]. الروم، 30/ 52 و 53.
http://farsi.khamenei.ir/others-article?id=19240