راهی قدسی

اهدناالصراط المستقیم صراط الذین انعمت علیهم

راهی قدسی

اهدناالصراط المستقیم صراط الذین انعمت علیهم

راهی قدسی
آخرین نظرات

بررسی برخی از جزئیات طرح شورای امامت

چهارشنبه, ۵ شهریور ۱۳۹۳، ۱۰:۰۰ ق.ظ
یامن له الدنیاوالأخره
 بررسی برخی از جزئیات طرح شورای امامت 

نقش شورا در امامت (4)

جزئیاتی از طرح شورا

در ادامه ی بحث لازم است به برخی مصادر و منابع معتبر مراجعه کنیم - چنان که شیوه ما در تحقیق چنین است - تا شاید از میان شرح ها و حاشیه ها، به جزئیات حوادث و خصوصیات آن ها دست یابیم؛ چرا که اهل سنّت مسائل را به طور روشن و آشکار بازگو نمی کنند تا پس از گذشت قرن ها از آن قضایا، محدّثی یا تاریخ نگاری از برخی از گوشه های ناپیدای آن پرده بردارد و برخی از حقایق و اسرار آن را برای ما آشکار سازد.
روایتی را که نقل کردیم در صحیح بخاری آمده است؛ امّا نه در جای خودش؛ بلکه در بخشی نامناسب؛ یعنی در کتاب حدود، کتاب «کافرها و مرتدهایی که به جنگ بر می خیزند» در باب «رجم زن شوهرداری که از زنا باردار شده» آمده است.
عجیب است که این روایت در چنین بابی قرار داده شده است. اگر چه عمر در بخش نخست این روایت، مسأله ی رجمِ زن باردار را مطرح کرده و ما نیز تاکنون علّت حقیقی مطرح کردن این مسأله و بیان آیه ای را که در قرآن وجود ندارد، ندانسته ایم؛ با این حال لازم بود این روایت با یک عنوان مستقل و در بابی ویژه قرار داده شود تا حوادث مهمّی که در ضمن آن بیان شده مورد توجه بیشتری قرار گیرد. حال که در چنین بابی و با چنین نامی آمده، چگونه ممکن است محقّقان از آن واقعه ی مهم آگاه شوند؟ (1)
این روش نیز از روش های حدیث نگاران اهل سنّت در نگارش روایاتی است که به نقل آن ها علاقه ای ندارند.(2)

چرا عمر نظریه شورا را مطرح کرد؟

در پاسخ این پرسش به برخی شرح های صحیح بخاری مراجعه می کنیم تا بیابیم چه چیزی سبب شد عمر نظریه شورا را به میان آورد.(3) در صورتی که نه در کتاب خدا، نه در سنّت و سیره رسول خدا، نه در سیره ی ابوبکر و نه حتی در سیره ی خود عمر تا آن زمان (سال 23 هجری در منا) هیچ اثری از نظریه شورا دیده نمی شود. هم چنین می خواهیم بدانیم مدّعیان این نظریه چه کسانی هستند؟
برای یافتن پاسخ این دو پرسش، به مقدمه ی کتاب فتح الباری مراجعه می نماییم. ابن حجر عسقلانی در یک جلد پر برگ، مقدمه ی مفصّلی برای شرح خود بر کتاب صحیح بخاری نگاشته است. این مقدمه از چندین باب و فصل تشکیل شده است که یکی از فصل های آن برای مشخص نمودن موارد مبهم در صحیح بخاری است. منظور او از موارد مبهم، مواردی است که واژه «فلانی» و «فلانی» آمده است.
ابن حجر عسقلانی در این فصل تلاش کرده تا نام افرادی را که در روایات بخاری نیامده و کلمه «فلانی» برایشان به کار رفته مشخص کند. اکنون به عبارات ابن حجر در ذیل روایت مورد نظر -خطبه عمر- توجه کنید. وی می نویسد:
در این روایت نام گوینده نیامده است (عبارت روایت چنین است: پس یکی از آن ها گفت) و نامِ راوی این گفت و گو نیز نیامده است. بنابراین من در کتاب انساب الاشراف بلاذری روایتی را با اسناد قوی یافتم که هشام بن یوسف، از معمر، از زُهری با همان سندی که در صحیح بخاری آمده نقل کرده و عبارت آن چنین است:
عمر گفت: به من خبر رسیده که زبیر گفته است: «اگر عمر بمیرد با علی بیعت می کنیم.»
زبیر همان است که در حوادث سقیفه در منزل زهرای مرضیه علیها السلام تحصّن کرده بود و وقتی آن ها به در خانه ی آن بانو آمدند وی با شمشیر آخته از منزل بیرون آمد و آنان نیز او را محاصره کرده شمشیر را از دستش گرفتند. وی از همان زمان منتظر فرصت بود؛ چرا که در آن وقت توان انجام کاری را نداشت و همواره منتظر بود فرصت لازم فراهم آید.
چنان که ملاحظه خواهید کرد در روایت مورد نظر، احتمالات متعددی درباره ی واژه «فلانی» می توان یافت. البته آن چه را که ابن حجر پذیرفته دارای سندی قوی است؛ اما اقوال دیگری نیز وجود دارد که ما آن ها را نفی نمی کنیم؛ زیرا در ماجرای منا، زبیر و علی علیه السلام تنها نبوده اند؛ بلکه آن جا جلسه ای بوده که افراد دیگری نیز از بزرگان صحابه حضور داشته اند.
بنابراین اقوال دیگر را نیز ملاحظه کنید! ابن حجر عسقلانی می نویسد:
در این فصل حدیثی که ابن عباس از عمر درباره ی داستان سقیفه نقل کرده تکرار شده و در آن آمده است که عبدالرحمان بن عوف گفت: مردی به نزد امیرالمؤمنین (عمر) آمد و گفت: یا امیرالمؤمنین! نظر تو درباره ی فلانی چیست که می گوید: «اگر عمر بمیرد با فلانی بیعت می کنم؟!»
با این متن موارد مبهم سه واژه شد: مردی، فلانی و فلانی. امّا این ها چه کسانی هستند؟
ابن حجر عسقلانی می گوید: در مسند بزّاز و در الجعدیات با سند ضعیف آمده است که منظور از «فلانی» که با او بیعت می شود، طلحة بن عبیدالله است.
به این ترتیب طلحه نیز از کسانی بوده که مرگ عمر و فرصت پس از او را انتظار می کشیده تا با وی بیعت شود.
بار دیگر عبارت ابن حجر را ملاحظه کنید! وی می گوید: گوینده و راوی آن سخن نام برده نشده اند؛ اما من با همان اسناد نقل شده در صحیح بخاری یافتم که عمر گفت: به من خبر رسیده که زبیر گفته است که اگر عمر بمیرد با علی بیعت می کنیم... و همین نظریه صحیح ترین نظریه ها است.
هم چنین در روایت مورد نظر آمده بود: «هنگامی که به آن ها نزدیک شدیم، با دو نفر از مردان صالح آنان بر خورد کردیم.» این دو نفر عوین بن ساعده و معد بن عدی هستند. بخاری نام آن دو نفر را در ماجرای جنگ بدر آورده است. علاوه بر این بزّار نیز در مسند عمر آن را نقل کرده است.
سپس ابن حجر می نویسد: و امّا گوینده ی این سخن که «سعد را کشتید، پس گفته شد و یا شخصی گفت که سعد را کشتید» نمی دانم کیست.(4)
امّا آن کسی که گفت: «اگر عمر بمیرد با علی بیعت می کنیم...»؛ در برخی از منابع به جای زبیر، عمّار آمده است.(5)
از طرفی ابن حجر عسقلانی در شرح صحیح بخاری، در جلد 12 به هنگام شرح حدیث مورد بحث، به مطلبی که در مقدمه ی خود آورده هیچ اشاره ای نمی کند.
البته برای ما روشن نیست که چرا به این مطلب اشاره ای نکرده است؟ و چرا بخاری در متن و در اصل کتاب نامی از او نبرده است؟
آن گاه ابن حجر عسقلانی این جمله را که «نظر تو درباره ی فلانی چیست» شرح می دهد و می گوید: نام این شخص را نیافتم؛ امّا در روایت ابن اسحاق آمده که گوینده ی این جمله بیش از یک نفر بوده است و این همان نکته ای است که بدان اشاره نمودیم. از این رو این سخن، گفته ی یک نفر نیست؛ زیرا آن ها عدّه ای بوده اند که دور هم نشسته بودند و این فکر و نظریه در بینشان مطرح شده است و به همین سبب نیز عمر خشمگین شد. ابن حجر عسقلانی در ادامه می گوید: منظور از «فلانی» در عبارتِ «با فلانی بیعت می کنم» طلحة بن عبید الله است. حدیث او را بزّار با سند ابو معشر، از زید بن اسلم، از پدرش نقل کرده است.(6)
هم چنین ابن حجر عسقلانی در هنگام شرح خطبه ی عمر، به روایت بلاذری - که صحیح تر و با سندی قوی نقل شده - اشاره ای نکرده است.
از طرفی قسطلانی در شرح این حدیث، مطلبی را که ابن حجر در مقدّمه ی کتاب خود در شرح حدیث آورده، نقل کرده است. وی در ارشاد الساری می نویسد: ابن حجر عسقلانی در مقدمه ی فتح الباری درباره ی این جمله که « اگر عمر بمیرد با فلانی بیعت می کنم» گوید: در مسند بزّار و کتاب جعدیات با سند ضعیف آمده که منظور از فلانی...
هم چنین ابن حجر عسقلانی گفته است: من در انساب الاشراف بلاذری با سندهای قوی به روایت هشام بن یوسف، از معمر، از زهری با همان سندهایی که در صحیح بخاری آمده، دست یافتم که عمر گفت: «به من خبر رسیده که زبیر گفته: اگر عمر بمیرد با علی بیعت می کنیم...» و این روایت صحیح تر است.(7)
قسطلانی می افزاید: ابن حجر در شرح خود می نویسد: منظور از «فلانی» در عبارت «با فلانی بیعت می کنم» طلحة بن عبید الله است که بزّار آن را نقل کرده است.
البتّه ما این مطلب را از شرح صحیح بخاری ابن حجر عسقلانی آوردیم.
سپس قسطلانی چنین ادامه می دهد: برخی از مردم گفتند: اگر امیرالمؤمنین (عمر) بمیرد، فلانی را جای او می گذاریم و منظورشان طلحة بن عبیدالله بوده است.
هم چنین ابن بطّال از مهلب نقل کرده که «کسی که آن ها می خواستند با او بیعت کنند شخصی از انصار بوده است» و سند و مدرکی برای این مطلب نیاورده و این مطلب اضافی در شرح قسطلانی آمده است.
امّا کرمانی در شرح خود بر صحیح بخاری به هیچ کدام از این مطالب اشاره ای نکرده و تنها به همین نکته اکتفا نموده و می گوید: کلمه ی «لو» حرفی است که لازم است بر فعل داخل شود. پس چرا در این جا بر حرفی دیگر وارد شده که «ولو قد مات».(8)
این تنها مطلبی است که کرمانی در شرح این حدیث آورده، گویا که هیچ مطلب دیگری در کار نبوده است.
شارح دیگر صحیح بخاری، عینی است. شیوه ی عینی چنین است که همیشه مطالب ابن حجر عسقلانی را تعقیب می کند؛ زیرا که مذهب عسقلانی، شافعی و مذهب عینی حنفی است و بین شافعی ها و حنفی ها همواره به ویژه در مسائل فقهی اختلاف و درگیری شدید بوده است. با این حال درباره ی این روایت عینی هیچ پیگیری و تعقیبی انجام نمی دهد و حتی به حدیثی که ابن حجر عسقلانی نقل کرده اشاره ای نمی کند و تنها نظر دیگران را یادآور می شود و از ابن حجر هیچ سخنی به میان نمی آورد. تنها مطلبی که عینی آورده چنین است:
در عبارت «اگر عمر بمیرد» کلمه ی «قد» حرف زاید است؛ زیرا «لو» بر فعل داخل می شود و گفته شده که «قد»، فعلی در تقدیر دارد و معنای جمله چنین است که اگر مرگ عمر محقّق شود.
وی در شرح عبارت «با فلانی بیعت می کنم» می گوید: منظور از «فلانی» طلحة بن عبیدالله است.
کرمانی نیز در این باره گفته است: منظور از «فلانی» شخصی از انصار است. هم چنین این مطلب را ابن بطّال، از مهلب نقل کرده؛ اما سند و مدرکی برای آن نیاورده است.(9)
آن چه آوردیم تمام آن مطلبی است که عینی حنفی در شرح صحیح بخاری نگاشته است. به این ترتیب تاکنون دانستیم که چرا و چگونه اندیشه شورا با تهدید به قتل بیعت کننده و بیعت شده مطرح شده است.

عمر و اجرای اندیشه شورا

آن گاه که عمر فکر شورا را به طور علنی مطرح کرد لازم بود آن را به اجرا در آورد. از سوی دیگر او از آغاز خلافت خود، عثمان را برای جانشینی خویش در نظر داشت و می خواست که خلافت پس از او در دست عثمان باشد، نه دیگری؛ از این رو فقط برای غلبه بر دیگران و جلوگیری از اجرای تصمیمات مشروع آن ها، فکر شورا را مطرح کرد و آنان را در صورتی که بخواهند با فرد مورد نظر خودشان بیعت کنند؛ نه با کسی که عمر می خواهد به کشتن تهدید نمود.
به این ترتیب ناچار بود در مقام عمل، شورا را به اجرا در آورد؛ امّا به گونه ای که به خواسته ی خودش بینجامد و دست یابی به این هدف تنها با برپایی چنین شورایی مرکب از شش نفر تشکیل داد و خود آن ها را معین نمود، نه یک نفر بیشتر و نه یک نفر کمتر و آنان را موظف کرد که فقط یک نفر را از میان خودشان به عنوان خلیفه تعیین کنند.
اگر در این تصمیم گیری اکثریت بر یک نفر نظر داشته باشند و اقلیت با آن ها مخالفت کنند گردون گروه اقلیت زده شود؛ اما اگر سه نفر بر یک نفر و سه نفر دیگر بر فردی دیگر هم نظر شدند حرف آخر و تعیین کننده از آنِ چه کسی باشد؟
معلوم است این امتیاز برای عبدالرحمان بن عوف خواهد بود و هر کس نیز با او مخالفت کرد کشته شود. مدّت مشورت و تصمیم گیری را نیز سه روز تعیین نمود که اگر این مدّت گذشت و کسی را تعیین نکردند، همگی کشته شوند و صهیب رومی را نیز ناظر بر آن ها قرار داد و پنجاه نفر با شمشیر بر سر آن ها می ایستند و منتظر می مانند که اگر یکی از آن ها مخالفت کند به فرمان عبدالرحمان بن عوف گردنش را بزنند!
در کتاب های تاریخی و منابعی هم چون الطبقات الکبری (10) و مصادر دیگر آمده است که عمر اداره ی شورا را در اختیار عبدالرحمان بن عوف قرار داد و لازم بود او به گونه ای کار را اداره کند که سرانجام کار همان شود که عمر بن خطاب می خواست. البتّه خود عبدالرحمان نیز با عمر هم عقیده بود.
از سوی دیگر، عبدالرحمان می دانست که عقیده ی علی علیه السلام درباره ی ابوبکر و عمر چیست. هم چنین می دانست که آن حضرت با سیره و روش آن دو مخالف است و با آگاهی کامل از این موضوع به شورا پا نهاد تا به امیرمؤمنان علی علیه السلام پیشنهاد کند که خلافت را بپذیرد؛ اما به شرط آن که با مردم بر اساس کتاب خدا، سنت پیامبر و سیره ی ابوبکر و عمر عمل کند.
البته خوب می دانست که حضرت علی علیه السلام این پیشنهاد را نخواهد پذیرفت. هم چنین خوب می دانست که عثمان به سرعت این پیشنهاد را خواهد پذیرفت.
از این رو عبدالرحمان همین برنامه را اجرا کرد و پیشنهادش را به امیر مؤمنان علی علیه السلام ارائه نمود و آن حضرت نیز همان پاسخی را داد که عبدالرحمان توقع داشت و آن نپذیرفت عمل به سیره ی ابوبکر و عمر بود. بنابراین، پیشنهاد خود را به عثمان ارائه کرد و او بی درنگ پذیرفت و این کار را دو بار تکرار کرد و همان پاسخ نخست را از هر دو نفر گرفت.
امیرمؤمنان علی علیه السلام به عبدالرحمان فرمود: تو تلاش کردی این کار را از من باز داری.
در نتیجه عبدالرحمان با عثمان بیعت کرد و امیر مؤمنان علی علیه السلام به عبدالرحمان فرمود: به خدا سوگند! تو عثمان را بر این کار نگماردی جز آن که این کار را به سوی تو سوق دهد تا به تو واگذارد.
او در پاسخ گفت: بیعت کن و گرنه گردنت را می زنم!
امیر مؤمنان علیه السلام نیز بدون پاسخ از آن جا بیرون آمد؛ امّا آنان دورش را گرفتند و آن حضرت را بازگرداند تا به بیعت وادارش کنند.(11)
آری، این گونه بیعت با عثمان بنا بر تصمیم و قرار قبلی انجام شد. امّا آیا عثمان بر سر قرارش با عبدالرحمان باقی ماند؟ در حقیقت عثمان این کار را برای بنی امیه می خواست تا آنان خلافت و حکومت را مانند گوی بازی که به هم پاس می دهند برای یک دیگر بیندازند.
از این رو تمام کسانی که در منا جلسه داشتند و در رأس آن ها طلحه و زبیر بود؛ بر ضد عثمان برخاستند و این دو تن در ماجرای کشتن عثمان نقش اساسی و اصلی را داشتند؛ زیرا که خود آن دو نیز در پی تصاحب این کار بودند، هم چنان که در برخی منابع آمده است که برخی می گفته اند: اگر عمر بمیرد با طلحه بیعت می کنیم و طلحه نیز در پی دست یابی به آن بود، آن سان که عایشه نیز در پی امر بود و به همین سبب در قیام بر ضد عثمان سهیم گشت.
از طرفی، عبدالرحمان، عثمان را رها کرد و هر دو در حالی مردند که یک دیگر را ترک کرده بودند. آن دو تا دم مرگ با یک دیگر سخن نگفتند؛ زیرا عثمان به قرار خود عمل نکرد و عبدالرحمان نیز تا توانست او را در فشار قرار داد؛ امّا کاری از پیش نبرد.
ابن قتیبه دینوری در کتاب المعارف عنوانی دارد برای کسانی که با یک دیگر قطع رابطه کردند و بینشان کدورت به وجود آمد، در آن جا اشاره می کند که عبدالرحمان در حالی مرد که عثمان را رها کرده بود.(12)
و این گونه فکر شورا طرحی برای حذف امیر مؤمنان علی علیه السلام بود. از همین رو معاویه نیز هنگامی که امیر مؤمنان علی علیه السلام به خلافت رسید، در خواست تشکیل شورا و بیعت مهاجران و انصار را برای آن حضرت نمود.
آری، در خواست تشکیل شورا، برای چه کسی؟ برای خود و علی علیه السلام. او می خواست از همان راهی که عمر وارد شد و به مقصود رسید عمل کند؛ ولی حضرت علی علیه السلام برای او چنین نوشت:
و إنّما الشوری للمهاجرین و الأنصار...؛(13)
شورا فقط برای مهاجران و انصار بود...
روشن است که تو (معاویه) از انصار نیستی و از مهاجران نیز نیستی؛ زیرا هجرت برای کسانی بود که پیش از فتح مکه مهاجرت کرده بودند؛ بلکه معاویه از آزادشدگان رسول خدا صلی الله علیه و آله در جریان فتح مکه بود و پس از فتح مکه هجرت معنایی نداشت. معاویه می خواست از همین شیوه ی شورا برای حذف امیر مؤمنان علی علیه السلام استفاده کند که موفق نشد.
سرانجام آن که هر کس نظریه و اندیشه ی شورا را مطرح می کند و به آن دامن می زند قصد دارد که نص و تصریح الهی را حذف کند و هر کس سعی می کند در آثار یا سخنان خویش از این نظریه سخن براند و دفاع کند، تنها هدفش حذف امیر مؤمنان علی علیه السلام و مشروعیّت بخشیدن به حذف آن بزرگوار است و بس.
وصلی الله علی محمّد و آله الطّاهرین

پی نوشت ها :

1-آری، این روش از روش های اهل سنّت برای مخفی نگه داشتن روایات خاص است که با این روش تلاش می کنند مردم از این گونه احادیث اطلاعی نیابند و چنین اخباری منتشر نشود. البته هنگامی که می خواهند مطلبی پخش شود، آن را بارها و با عنوان های مختلف نقل می کنند که این شیوه را بخاری در موضوعات خاصی به کار گرفته است که برای مثال به یک مورد اشاره می کنیم. پژوهش گران می توانند با مراجعه به آن، چگونگی نقل آن را با خطبه عمر- که نقل کردیم - مقایسه کنند. این مورد ماجرای دروغین خواستگاری امیر مؤمنان علیه السلام از دختر ابوجهل است که با مقایسه آن یکی دیگر از گونه های ظلم به اهل بیت علیهم السلام و تحریف و تغییر در سنّت رسول خدا صلی الله علیه و آله و حقایق دینی و تاریخی برای شما آشکار می گردد. برای آگاهی بیشتر در این زمینه می توانید به کتاب خواستگاری ساختگی از همین نگارنده مراجعه کنید.
2-این روایت را می توانید در صفحات 585 تا 588 جلد هشتم، از چاپی که با شرح و تحقیق شیخ قاسم شمّاعی رفاعی به چاپ رسیده ملاحظه کنید. این چاپ در کتابخانه نگارنده موجود است.
3- البته هیچ بعید نیست که عبدالرحمان بن عوف در به وجود آمدن این فکر نقش اساسی داشته باشد؛ هم چنان که در چگونگی مطرح شدن آن نیز چنین نقشی را ایفا کرد که در متن روایت به خوبی دیده می شود.
4-مقدمه فتح الباری: 337
5-ر.ک. شرح نهج البلاغه: 25/2
6-فتح الباری: 128/12
7-ارشاد الساری: 279/14
8-صحیح بخاری با شرح کرمانی : 212/23
9- عمدة القاری: 11/24
10-ر.ک. الطبقات الکبری: 61/3
11-شرح نهج البلاغه: 265/12، تاریخ طبری : 297/3، تاریخ مدینة دمشق: 930/3
12-المعارف: 550
13-نهج البلاغه: 7/3، نامه ی 6

منبع مقاله :
حسینی میلانی، علی، نقش شورا در امامت، هیئت تحریریه ی انتشارات الحقایق ، قم-انتشارات الحقایق، چاپ سوم /1390

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی