ملاک نیاز به پیامبر و امام علیهم السلام
بیشک، هر
اجتماعی از انسانها همواره نیازمند رهبری مقتدر است، تا امور خویش را تحت
تدبیر او تمشیت کند: «لابُدَّ للنّاس من أمیر برّ أو فاجر»؛ (1) اما مسأله ی
امامت و ولایت، برتر از رهبری و تمشیت امور دنیایی مردم است و ملاک نیاز
به پیامبر و امام معصوم منحصر در امور یاد شده نخواهد بود.
برخی بر
ضرورت نبوت و امامت چنین استدلال میکنند: از آنجا که بشر موجودی اجتماعی و
مدنی است و نظم، لازم تمدن و آن هم در گرو وجود قانون است، هماره به انبیا
و امامانی نیاز دارد، تا با وضع قوانین و اجرای آنها، بقای نظم و پیشرفت
تمدن بشری را تأمین و تضمین کنند. (2)
خواجه نصیرالدین طوسی (ره) این
برهان را چنین به چالش کشیده است: این بیان در اثبات ضرورت نبوت و امامت
تام نیست؛ زیرا بسا انسانها و جوامعی که هرگز دینی اختیار و از پیامبر و
امامی پیروی نمیکنند، اما بهتر یا بسان ما زندگی میکنند. تمدنی، قانونی و
نظمی دارند که دنیای آنان را تأمین میکند. پس ضرورت نبوت و امامت بدان
جهت نیست که در پرتو آن دنیایمان به سامان رسد؛ بلکه از آنجا که ما موجودی
ابدی هستیم و تا بینهایت راهی طولانی پیش رو داریم، این ابدیت و مسیر تا
بینهایت که به نام معاد میشناسیم و پیمودن طریق سعادت ابدی خود نیازمند
بعثت انبیا و نصب ائمه است.
اگر بعد از مرگ چون گیاهان میپوسیدیم و
نابود میشدیم، نیاز به قانون و حل معضلات نظام اجتماعی ضرورت نبوت و امامت
را تأمین میکرد؛ اما پس از مرگ، قبر، برزخ، قیامت، تطایر کتب، حساب،
میزان، صراط، بهشت و جهنم پیش رو ماست و ما از اعماق حقایق و چیستی اینها
اطلاع نداریم و از سوی دیگر، ما هستیم و ابدیت.
هر اندیشهای که در
فکرمان میگذرد و هر کاری که از ما سر میزند، با ابدیت ما پیوند خورده است
و نیازمند عقاید و اخلاق و اعمالی هستیم که ما را از مرگ تا برزخ و از
آنجا تا بهشت حفظ کند و رهگشا باشد. جبران این نیاز، وابسته به وجود کسی
است که سخنی همساز با گذشته و آینده ی ما بگوید و آن را انبیا از ذات اقدس
اله و نیز امامان از انبیا میگیرند و به مؤمنان میرسانند. (3)
دیگر
شاگردان مکتب قرآن و عترت نیز به بیانهای متفاوت و مختلفی از ضرورت بعثت
رسولان و نصب امامان حق، سخن رانده و به ارزیابی ملاکهای گوناگونی
پرداختهاند که از برجستهترین آنان جناب هشام بن حکم است که کلینی (ره)
ماجرای مناظره ی او با عمروبن عبید معتزلی را چنین نقل میکند:
وجود
مبارک امام صادق (علیه السلام) به شاگردشان فرمودند: شنیدهام با عمروبن عبید در
موضوع امامت و ولایت مناظرهای داشتهای؟! عرض کرد: آری؛ اما در حضور شما
به خود اجازه نمیدهم که شرح آن را بیان دارم. امام صادق (علیه السلام) فرمودند: شما
مأذونید و من میخواهم که آن را بگویید. هشام عرض کرد:
در مجمع علمی او
(که منکر ولایت و امامت بود) [در مسجد بصره] شرکت کردم و از او پرسیدم: آیا
تو چشم داری؟ گوش و اعضا و جوارح داری؟ گفت: چه پرسشهای نسنجیده و
نابخردانهای داری! گفتم: سؤالهای من همین است؛ شما پاسخ دهید و بگذارید
من پرسشهایم را مطرح کنم. گفت: بله، چشم، گوش و اعضا و جوارح دارم. گفتم:
گذشته از این مجاری ادراکی و تحریکی، عقل و قلب هم داری؟ گفت: آری. گفتم:
چشم داری تا ببینی و گوش داری تا بشنوی و امور دیگرت نیز با سایر مجاری
ادراکی و تحریکیات تأمین میشود، چه نیازی به عقل و قلب؟ گفت: به آنها
نیاز دارم تا به رهبری، هدایت و کنترلشان، گوش و چشم و سایر اعضا و جوارحم
را از خطا نگه دارم. گفتم: پروردگاری که برای صیانت از اشتباه مجاری ادراکی
و تحریکی انسان قلب آفریده، آیا برای عالم و جوامع بشر، قلب و امامی
نیافریده است؟
آیا چنین است که هر راه پیموده و یا هر قرائت و فهمی از
دین، درست باشد؛ یا کسی هست که سخن پایانی را گفته و صحیح را از سقیم باز
شناساند. آنکه چنین امری را بر عهده دارد، وجود مبارک امام معصوم است که
قلب و عقل این عالم است و خطاهای علمی و عملی در راستای هدایت و رهبری او
اصلاح میپذیرد.
این استدلال را وجود مبارک امام صادق (علیه السلام) شنیدند و
پرسیدند: این کلمات را از کجا فرا گرفتی؟ هشام عرض کرد: از محضر و مکتب شما
آموختم. آنگاه امام صادق (علیه السلام) فرمود: به خدا سوگند، این مطلب در صحف
ابراهیم و موسی (علیهما السلام) نوشته شده است. (4)
مرکز ثقل برهان یاد شده، ابدیت
بشر و نیازمندی او به معلم و مصحح عقاید، اخلاق و اعمال است که مایه
رستگاری ابدی وی میگردد و ضرورت وجود انبیا و ائمه ی معصوم (علیهم السلام) را اثبات
میکند.
امامت، منّت و لطف همیشگی خدا
قرآن
کریم از نعمتهای الهی فراوان یاد میکند و آنها را بیشمار میداند: «وَ
إِنْ تَعُدّوا نِعْمَةَ اللّهِ لا تُحْصُوها» (5) و نعمت پر اهمیتتر و
والاتر را «منّت» میخواند و بعثت انبیا و نصب امامان را از بزرگترین
منّتها میشمارد: «لَقَدْ مَنّ اللّهُ عَلَی الْمُؤْمِنینَ إِذْ بَعَثَ
فیهِمْ رَسُولاً» (6) و «وَ نُریدُ أنْ نَمُنّ عَلَی الّذینَ اسْتُضْعِفُوا
فِی اْلأرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أئِمّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثینَ». (7)
در
آیه ی نخست، از نبوت با فعل ماضی سخن میگوید: «... خدا منّت نهاد ...»؛
زیرا نبوت تمام شدنی است ـ هر چند اصل دین ماندنی است ـ اما در آیه ی دوم،
درباره امامت فعل مضارع به کار میبرد که تدریج و استمرار را میفهماند؛
گویا میفرماید: «ما هماره برای مردم امامان معصوم نصب میکنیم و مستضعفان
زمین را به امامت میرسانیم». فعل مضارع، نشان میدهد که هرگز زمین بی امام
نیست و تا بشر و جوامع انسانی در زمین هستند، به پیشوایان معصوم نیاز
دارند.
امامت، این منّت الهی همواره میماند و مردم از آن بهرهمند
میشوند و در هر عصری دارای امامی معصوماند که در ملکوت عالم بزرگ است،
گرچه در زمین مستضعف باشد؛ و آنان که در باطن عالم ضعیف و حقیرند، هرگز به
این مقام منیع بار نمییابند، هر چند در زمین بزرگ پنداشته شوند.
هر که
برترین الطاف الهی را نشناسد و آن را نعمت نداند، از ادراک ظرایف و لطایف
آن محروم خواهد ماند؛ آنگاه نه تنها خویش را از ثمراتش بیبهره میگذارد،
در برابر نعمت شناسانِ شاکر به معارضه برخواهد خواست و منکرانه چنین خواهد
گفت که شیعیان جعفری برآناند که امامت لطف خداست و لطف، ضرورتاً از ذات
اقدس ربوبی صادر میشود و «یجب عن الله» است؛ بنابراین همواره امامی مشهود
یا مستور موجود است.
اگر بپذیریم امامت لطف باشد، آنچه شما باور دارید
هرگز لطف نیست؛ امامی که او مردم را و مردم او را نمیبینند، رابطه ی مردم
با او گسسته و دسترسیاش مقدور همگان نیست، لطف نیست. آنچه به زعم شما، لطف
خواهد بود، امامی زنده، حاضر و ناظر است که مردم او را ببینند و نیازهای
خود را با او در میان گذارند. او نیز اداره ی امور مردم را به عهده گیرد و
به پرسشهای علمی و عملی جامعه پاسخ دهد و دشواریها را برطرف کند،
بنابراین اگر قاعده ی لطف هم صحیح باشد و ما کبرای قضیه را بپذیریم، صغرای
آن پذیرش ناپذیر است.
گرچه چنین حرفی بر پایه جهل از حقیقت امامت در
مکتب جعفری استوار است، سخن محقق طوسی در شرح تجرید با تمام ایجازش پاسخی
جامع به این تشکیک است. او میگوید: وجود امام، لطفی است و تصرفش (در امور
مسلمین به امر یا نهی یا تصدی) لطف دیگر و غیبت امام و عدم تصرف آن حضرت از
ناحیه ی ماست و به دیگر سخن، وجود امام هر چند هم مستور باشد، لطف الهی و
منّت عظیم خداست. (8)
آن صاحب بصیرتی که مییابد نبوت و امامت منّت خدای
سبحان و لطف عظیم اوست، امامت را میشناسد، در نتیجه امامشناس هم میشود،
سپس از او پیروی میکند و سرانجام در پرتو انوار ولایت، حیات معنوی که
حقیقت آب زندگانی است، از درون جانش میجوشد.
آب زندگانی چونان باران و
برف نیست که از آسمان ببارد یا همچون چشمه از زمین بجوشد؛ بلکه از درون جان
سرچشمه میگیرد و از دل میجوشد، از اینرو عالمان عامل هماره زندهاند:
«هلک خزّان الأموال و هم أحیاء، العلماء باقون ما بقی الدهر». (9)
زراندوزان
به ظاهر زنده و به باطن مردهاند؛ زیرا حیاتی گیاهی و حیوانی دارند نه
انسانی، اما عالمان راستین و مردان پاک بعد از مرگ هم زندهاند؛ زیرا از
حیات انسانی حظّی بردهاند و از درونشان چشمه ی آب زندگی جوشیده است.
پی نوشت ها:
(1) نهج البلاغه، خطبه40
(2) ر.ک: گوهر مراد، ص360-361؛ المیزان، ج2، ص115 ذیل آیه213 سوره بقره
(3) ر.ک: شرح الاشارات و التنبیهات، ج3، ص1033-1035
(4) الکافی، ج1، ص169-171
(5) سوره نحل، آیه18
(6) سوره آل عمران، آیه164
(7) سوره قصص، آیه5
(8) ر.ک: کشف المراد، ص388-390
(9) نهج البلاغه، حکمت147، بند6
منبع: کتاب امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه) موجود موعود، ص47-