هشدار جدی ائمه علیهم السلام در مورد شفاعت
یامن له الدنیاوالأخره
پس از آنکه خدای متعال بر ما منت گذاشت و معرفت خودش را به هر پایهای که لیاقتش را داریم، نصیب ما کرد، به تدریج زمینه برای پیدا کردن محبت خدا فراهم میشود.
ولی ما انسانها در اثر ضعفهایی که داریم، آن طور که باید و شاید درباره ارزش نعمتهای خدا نمیاندیشیم. لحن قرآن در این باره اینگونه است: وَجَعَلَ لَکُمُ الْسَّمْعَ وَالأَبْصَارَ وَالأَفْئِدَةَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ.[1] باید در باره این نعمتها بیاندیشید و ببینید که اینها چقدر ارزش دارد تا در مقام شکر آن بربیایید. ولی ما با اینکه دهها بار اینگونه آیهها را میخوانیم، به راحتی آنها را پشت گوش میاندازیم و چند دقیقه فکر نمیکنیم که اینها چه نعمتهای عظیمی است.
تنها زمانی که یکی از این نعمتها به خطر بیافتد، شوکی به ما وارد میشود و به اهمیت آن پی میبریم. ولی خداوند از آنجا که میداند پلکان ترقی و تعالی ما محبت اوست، کوتاهیهای ما را نادیده میگیرد و باز نعمتهایش را به یاد ما میآورد و به پیغمبرانش نیز دستور میدهد که نعمتهای مرا برای مردم ذکر کنید تا آنها مرا دوست بدارند. گاهی نیز خداوند از انسانها گله میکند که وَقَلِیلٌ مِّنْ عِبَادِیَ الشَّکُورُ؛[2] با این همه تأکید خداوند بر شکر، اما انسانهای شکرگزار بسیار کم هستند.
یکی از راههای که باعث می شود ما دچار غفلت نشویم و همواره به یاد خداوند باشیم دوستی با دوستداران خداوند متعال است بنابراین ما باید به محبت دوستان خدا بها بدهیم و در درجه اول هر مۆمنی را دوست داشته باشیم. حال اگر این مۆمن از ذریه پیامبر صلیاللهعلیهوآله باشد، از آنجا که انتساب بیشتری نسبت به اولیای او دارد، به او محبت بیشتری تعلق میگیرد.
بعد از آن، هر چه تقوا و علمش بیشتر باشد، محبت انسان بیشتر میشود تا جایی که بزرگترین علما را فقط به خاطر اینکه نوکر کوچکی برای وجود مقدس ولی عصر اروحنافداه هستند دوست میدارد.
تفاوت بین وجود مقدس امام رضواناللهعلیه و وجود مبارک امام زمان عجلاللهتعالیفرجهالشریف به حدی است که خود امام میگفت: خاک پای او بر جان من شرف دارد، و جان من فدای خاک پای او! ارزش این محبت به اندازهای است که خداوند متعال به برکت محبت به این بزرگواران انسان را به جایی میرساند که خاک پای خودش، مایه تبرک دیگران باشد.
همانطور که امام (ره) وقتی به وجود مقدس حضرت ولی عصر اروحنافداه اشاره میکردند، میفرمودند: روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء.
استاد مصری و شگفتی او از سخن امام یکی از فضلای بزرگ حوزه که در سالهای اول انقلاب به حج رفته بود نقل میکرد که یک روز در مسجدالحرام نشسته بودم که شخصی کنار من نشست و به عربی گفت: شما ایرانی هستید؟ گفتم: بله. گفت: من مصری هستم و استاد دانشگاه، و امام خمینی را دوست میدارم و سۆالی دارم. گفتم: بگو! گفت: راستش این است که من فکر میکردم که بعد از پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآله در عالم اسلام شخصیتی به عظمت امام خمینی به وجود نیامده است، اما گاهی در سخنان ایشان با تعبیری روبهرو میشوم که تعجب میکنم. ایشان از کسی یاد میکند و میگوید جان من فدای خاک پای او! این شخص کیست؟ گفتم: این شخص همان کسی است که نام او در کتابهای خودتان نیز هست، و یکی دو تا روایت درباره امام زمان در آنجا برایش قرائت کردم.
مشاهده میکنید که این استاد مصری از راه محبت امام به محبت ولی عصر راه پیدا کرد! تفاوت بین وجود مقدس امام رضواناللهعلیه و وجود مبارک امام زمان عجلاللهتعالیفرجهالشریف به حدی است که خود امام میگفت: خاک پای او بر جان من شرف دارد، و جان من فدای خاک پای او! ارزش این محبت به اندازهای است که خداوند متعال به برکت محبت به این بزرگواران انسان را به جایی میرساند که خاک پای خودش، مایه تبرک دیگران باشد. این نعمت عظیمی است که خدا به خصوص به ما شیعیان داده است؛ البته بسیاری از اهل تسنن نیز مراتبی از محبت اهلبیت را دارند، ولی این افتخار به خصوص نصیب ما شیعیان شده است که علاقه به اهل بیت علیهمالسلام داریم. اما شیطان در همین جا هم دست از سر ما برنمیدارد.
محبت باید عمق داشته باشد. اگر پیغمبر و اهلبیت صلواتاللهعلیهماجمعین را دوست میداریم به خاطر آن است که خدا آنها را دوست میدارد. این محبت باید فرع محبت خدا باشد تا آن اثری که از آن انتظار داریم تحقق پیدا کند. بنابراین ما باید همیشه بین خوف و رجا باشیم و خیال نکنیم اینکه گفتهاند محبت اهلبیت همه مشکلات را حل میکند،
نشانه محبت واقعی
وقتی روایات مربوط به اهمیت محبت اهلبیت را میخوانیم و احساس میکنیم محبتی نسبت به آنها داریم، گاهی شیطان آن چنان ما را غافل و مغرور میکند که میگوییم دیگر کار ما تمام است و حال که امام حسین علیهالسلام را دوست داریم، دیگر هر کاری دلمان میخواهد میکنیم! امام حسین ما را شفاعت میکند و کارمان درست میشود. این است که خود اهلبیت صلواتاللهعلهیماجمعین به این نکته توجه داشتهاند و به دوستانشان سفارش کردهاند که به این غفلت گرفتار نشوند. روایتی را مرحوم شیخ طوسی از امام باقر سلاماللهعلیه نقل میکند که ایشان خطاب به جابر جعفی میفرمایند: یَا جَابِرُ، بَلِّغْ شِیعَتِی عَنِّی السَّلَامَ، وَأَعْلِمْهُمْ أَنَّهُ لَا قَرَابَةَ بَیْنَنَا وَبَیْنَ اللَّهِ (عَزَّوَجَلَّ)، وَلَا یُتَقَرَّبُ إِلَیْهِ إِلَّا بِالطَّاعَةِ لَهُ. یَا جَابِرُ، مَنْ أَطَاعَ اللَّهَ وَأَحَبَّنَا فَهُوَ وَلِیُّنَا، وَمَنْ عَصَى اللَّهَ لَمْ یَنْفَعْهُ حُبُّنَا؛[3] ای جابر! سلام مرا به شیعیانم برسان و به آنها بیاموز که ما با خدا خویش و قومی نداریم. تنها راه تقرب به خدا، اطاعت خداست. ای جابر! این را به شیعیان ما بگو: هر کس که هم ما را دوست داشت و هم خدا را اطاعت کرد، ولیّ ماست، اما اگر متمرد و گردنکش و گناهکاری ما را نیز دوست داشته باشد، نفعی به حالش نمیبخشد.
روایت دیگری از امام باقر سلاماللهعلیه نقل شده است که: وَاللَّهِ مَا مَعَنَا مِنَ اللَّهِ بَرَاءَةٌ وَلَا بَیْنَنَا وَبَیْنَ اللَّهِ قَرَابَةٌ وَلَا لَنَا عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ؛ [4] به خدا قسم، ما برائت آزادی با خودمان نداریم و با خدا نیز خویش و قوم نیستیم. ما حجتی نداریم که خدا مجبور باشد حرفی که ما میزنیم قبول کند؛ لله الحجة البالغه؛[5] هیچ کس بر خدا حجتی ندارد. وَلَا نَتَقَرَّبُ إِلَى اللَّهِ إِلَّا بِالطَّاعَةِ فَمَنْ کَانَ مِنْکُمْ مُطِیعاً لِلَّهِ تَنْفَعُهُ وَلَایَتُنَا وَمَنْ کَانَ مِنْکُمْ عَاصِیاً لِلَّهِ لَمْ تَنْفَعْهُ وَلَایَتُنَا؛ وَیْحَکُمْ لَا تَغْتَرُّوا، وَیْحَکُمْ لَا تَغْتَرُّوا؛ ولایت ما برای کسی فایده دارد که مطیع خدا باشد، اما این ولایت، نفعی به حال کسی که اهل معصیت است، نمیبخشد. این جاست که حضرت دو بار تکرار میکنند که ویحکم لاتغتروا؛ خودتان را گول نزنید! فریب نخورید! راه سعادت، بندگی خداست و محبت ما به شما کمک میکند که در این راه پیش بروید ولی جای آن را نمیگیرد.
محبت باید عمق داشته باشد. اگر پیغمبر و اهلبیت صلواتاللهعلیهماجمعین را دوست میداریم به خاطر آن است که خدا آنها را دوست میدارد. این محبت باید فرع محبت خدا باشد تا آن اثری که از آن انتظار داریم تحقق پیدا کند. بنابراین ما باید همیشه بین خوف و رجا باشیم و خیال نکنیم اینکه گفتهاند محبت اهلبیت همه مشکلات را حل میکند، از نوع همین محبتهای سرخ و آبی است. آن محبت دیگری است که خود ائمه فرمودند: اگر کسی ما را دوست بدارد، مخالفت با ما نمیکند. البته نباید ناامید نیز بشویم و بگوییم چون اهل معصیت هستیم پس راه نجاتی نداریم. کسانی اهل معصیت بودهاند و سالهای بسیاری را به معصیت گذرانده بودند، کارهای خیلی بدی نیز کردند، اما درعمق دلشان به اهلبیت عشق داشتند و بالاخره آن محبت بروز کرد و در موقع امتحان، کار آنها را اصلاح کرد. نمونه بارز این افراد مرحوم طیب (ره) بود.
پی نوشت ها :
[1]. نحل، 78.
[2]. سبá 13.
[3]. امالی (للطوسی)، ص296.
[4]. وسائل الشیعة، ج15، ص: 234.
[5]. انعام،149.
فرآوری: محمدی
بخش اخلاق و عرفان اسلامی تبیان