راهی قدسی

اهدناالصراط المستقیم صراط الذین انعمت علیهم

راهی قدسی

اهدناالصراط المستقیم صراط الذین انعمت علیهم

راهی قدسی
آخرین نظرات
یامن له الدنیاوالأخره
» ختم گـروهی زیـارت عـاشـورا ( دهم محـرم تـا اربعین ) ..

(این نوشتار برگرفته از کتاب ارزشمند «میزان تشیع»، اثر آیت الله عندلیب همدانی می باشد)

کاملترین تحقیق در رابطه با زیارت عاشورا و لعن ها وسب های موجود در آن و نیز نطبیق آن با قرآن کریم روایات اهل بیت (علیهم السلام)

 بررسی مضمون زیارت عاشورا

مقدمه­ ی۱ ـ معیار سنجش

اساسی­ ترین معیار پذیرش یا ردّ یک روایت، انطباق و یا عدم انطباق آن با قرآن کریم است که «قول فصل» و «فرقان میان حق و باطل» است؛[۱] همچنین به صراحت آیات متعددی از قرآن کریم، گفتار و رفتار نبی خاتم (صلی­ الله­ علیه ­و آله) میزان سنجش عقائد، اشخاص و گفتارها است و حدیث شریف ثقلین و دیگر روایات معتبره و سخنان قطعی عترت پیامبر (علیهم­ السلام)، میزان سنجش بسیار مناسبی برای تشخیص درستی یا نادرستی آراء، حق و یا باطل اشخاص، گفتارها و از جمله روایات منسوب به معصومین (علیهم­ السلام) به شمار می­ روند. به همین منظور و با چشم پوشی از بحت سندی باید مضامین زیارت عاشورا را با «قرآن»، «سنّت» و «سیره ­ی قطعیه­ ی معصومین (علیهم­ السلام)» محک زد.

مقدمه­ ی۲ ـ عصاره­ ی زیارت عاشورا

با دقّت در این زیارت، می­توان مطالب و معارف آن را به چهار دسته تقسیم کرد:

الف ـ «تولّی»: سلام به حضرت و یارانش و اظهار محبت و اطاعت نسبت به آنان.

ب ـ «دعا»: در این زیارت دعاهایی هست که شرح آن بحث مستقلی می­ طلبد.

ج ـ «روشنگری»: بیان حقیقت قیام و عمق فاجعه و اشاره به نگاه دشمن به روز عاشورا.

د ـ «تبرّی»: اظهار لعن و برائت از دشمنان.

توجه: در مباحث آینده، تنها دسته­ ی چهارم از معارف زیارت عاشورا مورد بررسی قرار می­ گیرد. 

مقدمه­ ی۳ ـ تواتر و اقسام آن

اصطلاح متواتر به روایاتی گفته می­ شود که کثرت نقل آن­ها موجب یقین به صدور می ­شود. دانشمندان علم اصول تواتر را بر سه دسته تقسیم کرده­ اند:

الف ـ تواتر لفظی: یعنی هم­ داستان شدن گروه کثیری از راویان بر الفاظ یک روایت؛ آن هم به گونه­ ای که عادتا تکذیب روایت محال باشد. مثل تواتر حدیث شریف ثقلین.

ب ـ تواتر معنوی: هماهنگ شدن گروه کثیری از روات و روایات بر مضمونی واحد، در عین اختلاف­هایی که در الفاظ آن­ها وجود دارد. اعمّ از این­که دلالت همه­ی این روایات بر این مضمون واحد دلالت «مطابقی» یا «تضمّنی» و یا «التزامی» ­باشد و یا دلالت­ ها متفاوت باشد. به این صورت که مثلا در برخی روایات، دلالت «مطابقی» باشد و در برخی دیگر «تضمّنی» و یا «التزامی» باشد.

مثال بارز تواتر معنوی، بی­ نظیری امیرالمؤمنین علی (علیه ­السلام) در شجاعت است، که از گزارش­ ها و روایات گوناگون و مربوط به حوادث مختلف که از طرف راویان متعدّد بیان شده، بدست می­ آید.  

ج ـ تواتر اجمالی: یعنی اگر مجموعه­ ای از روایات را در نظر بگیریم، یقین پیدا می­ کنیم که اجمالا یک یا چند روایت از این مجموعه، قطعی ­الصدور است. طبیعتا در بین این مجموعه آن­چه قطعا صادر شده، روایتی است که مضمون آن اخصّ باشد؛ یعنی مشتمل بر قدر متیقّن از مضامین باشد.

برای آشنایی اجمالی با این سه اصطلاح همین اندازه توضیح کفایت می­ کند، و در تطبیقی که در مورد زیارت عاشورا خواهیم داشت توضیح بیشتری در مورد آن خواهیم داشت. [۲] 

­میزان در میزان 

با توجه به سه مقدّمه ­ی بیان شده­، زیارت عاشورا را در میزان سنجش قرار می­دهیم، تا روشن شود که نه تنها تمام مضامین آن و از جمله بخش چهارم (لعن و برائت) با قرآن و سنت معصومین (علیهم­ السلام) منطبق و هماهنگ است، بلکه زیارت و از جمله عبارت­ های مشتمل بر «لعن» و «برائت» متواتر معنوی است. بعد از این سنجش روشن خواهد شد که زیارت عاشورا میزانی برای ردّ و قبول عقاید و عادل یا ظالم بودن انسان­ ها است.

لعن و برائت با چهار بیان

در زیارت عاشورا، تبرّی (لعن و اظهار برائت) با چهار بیان مطرح شده است

الف ـ لعن و برائت از گروه ­هایی که شناسنامه­ ی آنان چنین است: «فَلَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً أَسَّسَتْ‏ أَسَاسَ‏ الظُّلْمِ‏ وَ الْجَوْرِ عَلَیْکُمْ‏ أَهْلَ‏ الْبَیْتِ‏ وَ لَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً دَفَعَتْکُمْ عَنْ مَقَامِکُمْ وَ أَزَالَتْکُمْ عَنْ مَرَاتِبِکُمُ الَّتِی رَتَّبَکُمُ اللَّهُ فِیهَا وَ لَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً قَتَلَتْکُمْ وَ لَعَنَ اللَّهُ الْمُمَهِّدِینَ لَهُمْ بِالتَّمْکِینِ مِنْ قِتَالِکُمْ بَرِئْتُ إِلَى اللَّهِ وَ إِلَیْکُمْ مِنْهُمْ وَ مِنْ أَشْیَاعِهِمْ وَ أَتْبَاعِهِم‏».[۳]

در این لعن و برائت بدون این که نامی ـ حتی به صورت رمزی و کنایی ـ از کسی برده شود، گروه­ هایی که بنیان­گذار ظلم به آل الله و زمینه سازان تعدّی به آنان بودند، کسانی که مانع رسیدن آن­ها به حق قطعی ـ خلافت ـ شدند و نیز گروه­ هایی که به صورت مستقیم با اهل بیت (علیهم­ السلام) جنگیدند، لعن شده ­اند.

ب ـ لعن بر خاندان: در زیارت عاشورا خاندان «زیاد»، «مروان»، «ابوسفیان» و همه­ی «بنی امیّه» لعن شده ­اند.

ج ـ لعن بر اشخاص با ذکر صریح نام آن­ ها که عبارتند از: «ابن زیاد» (ابن مرجانه)، «عمر بن سعد»، «شمر»، «ابوسفیان»، «معاویه» و «یزید».

د ـ لعن بر اشخاص با نام­های رمزی و کنایه­ ای که بدین صورت آمده: «اللَّهُمَّ خُصَّ أَنْتَ‏ أَوَّلَ‏ ظَالِمٍ‏ بِاللَّعْنِ‏ مِنِّی‏ وَ ابْدَأْ بِهِ أَوَّلًا ثُمَّ الثَّانِیَ و الثَّالِثَ و الرَّابِع‏»

هماهنگی لعن­ های زیارت عاشورا با قرآن کریم

بیان هفت دسته از آیات

دسته­ ی اوّل: برائت از اهل جبهه­ ی باطل

در آیات متعددی در قرآن کریم به صراحت از مسئله­ ی «برائت»، یاد شده است؛ چرا که باید همواره صف «مؤمنان یکتا پرست» از صف «مشرکان»، «منافقان»، «کافران»، «طاغوت» و «طاغوتیان» جدا باشد. گروه اوّل که در جبهه­ ی حق قرار دارند، انسان­های واقعی و قابل تکریم هستند و گروه دوم که در جبهه­ ی باطل هستند، حیواناتی انسان­ نمایند که مطرود درگاه الهی هستند. توجه به سوره­ ی توبه (برائت) و دیگر آیاتی که در مورد برائت است، به خوبی نشان­گر این واقعیت است. از جمله در سوره­ ی انعام خطاب به پیامبر اکرم (صلی­ الله ­علیه­ وآله) می­ فرماید: «قُلْ إِنَّما هُوَ إِلهٌ واحِدٌ وَ إِنَّنی‏ بَری‏ءٌ مِمَّا تُشْرِکُون‏؛ بگو: من هرگز چنین گواهى نمى‏ دهم. بگو: اوست تنها معبود یگانه و من از آن­چه براى او شریک قرار مى‏ دهید، بیزارم!»[۴]

باز هم خطاب به آن حضرت می­ فرماید: «وَ أَنْذِرْ عَشیرَتَکَ الْأَقْرَبینَ * وَ اخْفِضْ جَناحَکَ لِمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنینَ * فَإِنْ عَصَوْکَ فَقُلْ إِنِّی بَری‏ءٌ مِمَّا تَعْمَلُونَ؛ و خویشاوندان نزدیکت را انذار کن! * و بال و پر خود را براى مؤمنانى که از تو پیروى مى‏ کنند بگستر * اگر تو را نافرمانى کنند بگو: «من از آن­چه شما انجام مى‏دهید بیزارم!»[۵]

دسته­ ی دوم: برائت از طاغوت، شرط اصلی هدایت

در قرآن کریم اجتناب و بلکه کفر به طاغوت شرط اساسی هدایت و تمسک به «عُروَۀ الوُثقی» شمره شده است: «فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ فقد استَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى‏؛ بنابراین، کسى که به طاغوت [بت و شیطان و هر موجود طغیان­گر] کافر شود و به خدا ایمان آورد، به دستگیره­ ی محکمى چنگ زده است»[۶]

این کفر به طاغوت و اجتناب از او، به همراه ایمان به خدا و عبادت او، سرفصل اساسی دعوت همه­ ی انبیای الهی است: «وَ لَقَدْ بَعَثْنا فی‏ کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوت‏؛ ما در هر امّتى رسولى برانگیختیم که: خداى یکتا را بپرستید و از طاغوت اجتناب کنید!».[۷]

همچنین بشارت­ ها و نعمت­ های الهی در آن جهان، برای همین افراد است: «وَ الَّذینَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَنْ یَعْبُدُوها وَ أَنابُوا إِلَى اللَّهِ لَهُمُ الْبُشْرى‏؛ و کسانى که از عبادت طاغوت پرهیز کردند و به سوى خداوند بازگشتند، بشارت از آن آن­ ها است.»[۸]

دسته­ ی سوم: نهی از دوستی با دشمنان خدا

قرآن مجید همه­ ی مؤمنان را از دوستی با دشمنان خدا که انسان­ نماهای مغضوب درگاه الهی هستند، باز داشته است: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَوَلَّوْا قَوْماً غَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ؛ اى کسانى که ایمان آورده ‏اید! با قومى که خداوند آنان را مورد غضب قرار داده، دوستى نکنید».[۹] در جای دیگر آمده است: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَ عَدُوَّکُمْ أَوْلِیاءَ؛ اى کسانى که ایمان آورده ‏اید! دشمن من و دشمن خودتان را دوست نگیرید!»[۱۰]

دسته­ ی چهارم: کسانی که خداوند آن­ها را دوست ندارد.

خداوند متعال در قرآن کریم با نام بردن از گروه­ هایی، چنین می­ فرماید:

«وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ الظَّالِمینَ؛ و خدا ظالمان را دوست نمى‏ دارد».[۱۱]

«إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْمُعْتَدینَ؛ زیرا خداوند متجاوزان را دوست نمى‏ دارد».[۱۲]

«إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْخائِنینَ؛ زیرا خداوند، خائنان را دوست نمى‏ دارد!».[۱۳]

إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْکافِرین‏؛ او کافران را دوست نمى ‏دارد!».[۱۴]

إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُسْتَکْبِرین‏؛ او مستکبران را دوست نمى‏ دارد!».[۱۵]

دسته­ ی پنجم: افراد و گروه­ هایی که ملعون هستند

­در قرآن کریم به آیاتی برمی­ خوریم که همان انسان­ نماهای حیوان­ صفت، با عناوین گوناگونی مورد لعن الهی قرار گرفته ­اند که به برخی از این آیات اشاره می­ شود:

۱ ـ کافرین

«إِنَّ اللَّهَ لَعَنَ الْکافِرینَ وَ أَعَدَّ لَهُمْ سَعیراً؛ خداوند کافران را لعن کرده (و از رحمت خود دور داشته) و براى آنان آتش سوزاننده ‏اى آماده نموده است».[۱۶]

توجه: در بخش روایات، نشانی­ هایی را برای اثبات کفر افرادی که در زیارت عاشورا لعن شده ­اند ذکر خواهیم کرد، اما فعلا به صورت قطع می­ گوییم که: «ابوسفیان»، «معاویه» و «یزید»، کافر بوده­ اند.[۱۷]

۲ ـ ظالمین

«فَأَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَیْنَهُمْ أَنْ لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمین‏؛ ندادهنده ‏اى در میان آن­ ها ندا مى‏ دهد که: لعنت خدا بر ستمگران باد».[۱۸]

۳ ـ پیمان شکنان

«فَبِما نَقْضِهِمْ میثاقَهُمْ لَعَنَّاهُم؛ ولى به خاطر پیمان‏ شکنى، آن­ ها را از رحمت خویش دور ساختیم».[۱۹]

۴ ـ قاتل مؤمن

«وَ مَنْ یَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فیها وَ غَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِ وَ لَعَنَهُ وَ أَعَدَّ لَهُ عَذاباً عَظیماً؛ و هر کس، فرد باایمانى را از روى عمد به قتل برساند، مجازاتِ او دوزخ است در حالى­ که جاودانه در آن مى‏ ماند و خداوند بر او غضب مى‏ کند و او را از رحمتش دور مى ‏سازد و عذاب عظیمى براى او آماده ساخته است».[۲۰]

۵ ـ منافقان

«وَعَدَ اللَّهُ الْمُنافِقینَ وَ الْمُنافِقاتِ وَ الْکُفَّارَ نارَ جَهَنَّمَ خالِدینَ فیها هِیَ حَسْبُهُمْ وَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ وَ لَهُمْ عَذابٌ مُقیمٌ؛ خداوند به مردان و زنان منافق و کفّار، وعده­ ی آتش دوزخ داده و جاودانه در آن خواهند ماند [همان براى آن­ ها کافى است!] و خدا آن­ها را از رحمت خود دور ساخته و عذاب همیشگى براى آن­ ها است!».[۲۱]

۶  و ۷ ـ مفسدین و قاطعین رحم

«فَهَلْ عَسَیْتُمْ إِنْ تَوَلَّیْتُمْ أَنْ تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ وَ تُقَطِّعُوا أَرْحامَکُمْ * أُولئِکَ الَّذینَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فَأَصَمَّهُمْ وَ أَعْمى‏ أَبْصارَهُمْ؛ اگر (از این دستورها) روى گردان شوید، جز این انتظار مى‏ رود که در زمین فساد و قطع پیوند خویشاوندى کنید؟! * آن­ ها کسانى هستند که خداوند از رحمت خویش دورشان ساخته، گوش­ هایشان را کر و چشم­ هایشان را کور کرده است!».[۲۲]

۸ ـ آزار دهندگان خدا و رسول

«إِنَّ الَّذینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً مُهیناً؛ آن­ ها که خدا و پیامبرش را آزار مى ‏دهند، خداوند آنان را از رحمت خود در دنیا و آخرت دور ساخته و براى آن­ ها عذاب خوارکننده ‏اى آماده کرده است‏».[۲۳]

۹ ـ کتمان کنندگان حقایق الهی

«إِنَّ الَّذینَ یَکْتُمُونَ ما أَنْزَلْنا مِنَ الْبَیِّناتِ وَ الْهُدى‏ مِنْ بَعْدِ ما بَیَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِی الْکِتابِ أُولئِکَ یَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَ یَلْعَنُهُمُ اللاَّعِنُونَ؛ کسانى که دلایل روشن و وسیله­ ی هدایتى را که نازل کرده‏ایم، بعد از آن­ که در کتاب براى مردم بیان نمودیم، کتمان کنند، خدا آن­ ها را لعنت مى‏ کند و همه­ ی لعن‏ کنندگان نیز، آن­ها را لعن مى‏ کنند».[۲۴]

۱۰ ـ دلدادگان به جبت و طاغوت

«أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذینَ أُوتُوا نَصیباً مِنَ الْکِتابِ یُؤْمِنُونَ بِالْجِبْتِ وَ الطَّاغُوتِ وَ یَقُولُونَ لِلَّذینَ کَفَرُوا هؤُلاءِ أَهْدى‏ مِنَ الَّذینَ آمَنُوا سَبیلاً * أُولئِکَ الَّذینَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ وَ مَنْ یَلْعَنِ اللَّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ نَصیراً؛ آیا ندیدى کسانى را که بهره‏اى از کتاب (خدا) به آنان داده شده، (با این حال)، به «جبت» و «طاغوت» [بت و بت‏پرستان‏] ایمان مى‏ آورند، و درباره­ی کافران مى‏گویند: آن­ ها، از کسانى که ایمان آورده ‏اند، هدایت یافته‏ ترند؟! * آن­ها کسانى هستند که خداوند، ایشان را از رحمت خود، دور ساخته است و هر کس را خدا از رحمتش دور سازد، یاورى براى او نخواهى یافت».[۲۵]

خداوند متعال در جای دیگر از قرآن کریم، این مؤمنان به «جبت» و «طاغوت» را به عنوان پرستش­ کنندگان طاغوت لعن می­ کند و در آیه­ ی دیگر هم آن­ها را به عنوان پیروان جباران عناد پیشه، مورد لعن قرار می­ دهد.[۲۶]

دسته­ ی ششم: کسانی که مستحقّ دشنام هستند

آیاتی که علاوه بر لعن حیوانات انسان­ نما، به آن­ ها دشنام هم می­ دهد:  

الف ـ گروهی را همچون سگ می­ شمرد: « وَ لکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَواهُ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَثْ ذلِکَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُون‏؛ و او [بلعم و باعورا] به پستى گرایید، و از هواى نفس پیروى کرد! مثل او همچون سگ (هار) است که اگر به او حمله کنى، دهانش را باز و زبانش را برون مى‏ آورد، و اگر او را به حال خود واگذارى، باز همین کار را مى‏ کند (گویى چنان تشنه­ ی دنیاپرستى است که هرگز سیراب نمى‏ شود! (این مثل گروهى است که آیات ما را تکذیب کردند این داستان­ ها را (براى آن­ ها) بازگو کن، شاید بیندیشند (و بیدار شوند)!».[۲۷]

پس بلعم، باعورا و همه­ ی کسانی که از روی لجاجب با حق مقابله می­ کنند، سزاوار تشبیه به سگ­ ها می­ باشند. این­ ها همان گروهی هستند که قرآن کریم در موردشان می ­فرماید: «قالُوا * رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْها فَإِنْ عُدْنا فَإِنَّا ظالِمُونَ * قالَ اخْسَؤُا فیها وَ لا تُکَلِّمُونِ؛ پروردگارا! ما را از این (دوزخ) بیرون آر، اگر بار دیگر تکرار کردیم قطعاً ستمگریم (و مستحق عذاب)!» * (خداوند) مى‏ گوید: «دور شوید در دوزخ، و با من سخن مگویید!».[۲۸]

توجه: در زبان عرب واژه­ ی «اخسأ» برای راندن سگ استفاده می­ شود.[۲۹]

ب ـ قرآن کریم عدّه­ ای را مثل درازگوش می­ شمرد: « مَثَلُ الَّذینَ حُمِّلُوا التَّوْراةَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوها کَمَثَلِ الْحِمارِ یَحْمِلُ أَسْفاراً بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذینَ کَذَّبُوا بِآیاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمینَ؛ کسانى که مکلف به تورات شدند، ولى حق آن را ادا نکردند، مانند درازگوشى هستند که کتاب­هایى حمل مى‏ کند، (آن را بر دوش مى‏ کشد اما چیزى از آن نمى‏ فهمد)! گروهى که آیات خدا را انکار کردند مثال بدى دارند، و خداوند قوم ستمگر را هدایت نمى‏ کند!».[۳۰]

ج ـ قرآن کریم این­گونه دشمنان دین را گمراه ­تر از چهار پایان می­ شمرد:

«أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَل؛‏ آن­ ها همچون چهارپایانند بلکه گمراه تر!».[۳۱]

«إِنْ هُمْ إِلاَّ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبیلاً؛ آنان فقط همچون چهارپایانند، بلکه گمراه­ ترند!».[۳۲]

د ـ  همچنین قرآن گروه بی­ عقل و اندیشه را بدترین جنبندگان «شَرُّ الدَّوَابِّ»[۳۳] می­ شمرد.

هــ آنان را ملقّب به «رجس و پلیدی» می­ کند: «فَأَعْرِضُوا عَنْهُمْ إِنَّهُمْ رِجْسٌ وَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ جَزاءً بِما کانُوا یَکْسِبُون‏؛ از آن­ ها اعراض کنید (و روى بگردانید) چرا که پلیدند! و جایگاهشان دوزخ است، به کیفر اعمالى که انجام مى‏ دادند.»[۳۴]

و ـ در کتاب الهی خطاب به مشرکان می­ فرماید: « أُفٍّ لَکُمْ وَ لِما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ؛ اُفّ بر شما و بر آن­چه جز خدا مى‏ پرستید! آیا اندیشه نمى‏ کنید (و عقل ندارید)؟!».[۳۵]

ز ـ قرآن کریم گروهی از انسان­ های مسخ شده را بوزینه­ هایی طرد شده می­ نامد: «وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذینَ اعْتَدَوْا مِنْکُمْ فِی السَّبْتِ فَقُلْنا لَهُمْ کُونُوا قِرَدَةً خاسِئینَ؛ به طور قطع از حال کسانى از شما، که در روز شنبه نافرمانى و گناه کردند، آگاه شده ‏اید! ما به آن­ها گفتیم: «به صورت بوزینه‏ هایى طردشده درآیید!»[۳۶] و در آیه ­ی دیگر از آن انسان ­های مسخ شده، تعبیر به خوک می­ کند.[۳۷] روشن است که عذاب مسخ به میمون و خوک به همین جهت است که این­ ها انسان واقعی نیستند، بلکه قبل از مسخ هم خوک و میمونی انسان­ نما می­ باشند و با مسخ، چهره ­ی حقیقی آن­ ها بر همگان پدیدار می­ گردد.

دسته­ ی هفتم ـ انتصار به وسیله­ ی اظهار بدی­ های ظالم

اگرچه از نظر قرآن کریم، گفتار باید «زیبا»،[۳۸] «محکم و متین»،[۳۹] «معروف و شایسته»[۴۰] و «نرم»[۴۱] باشد، و خدای متعال هم سخن زشت را دوست نمی­دارد، اما در عین حال یک استثناء مهم وارد شده: «لا یُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلاَّ مَنْ ظُلِمَ وَ کانَ اللَّهُ سَمیعاً عَلیماً؛ خداوند دوست ندارد کسى با سخنان خود، بدی­ ها (ى دیگران) را اظهار کند، مگر آن کس که مورد ستم واقع شده باشد. خداوند، شنوا و داناست‏».[۴۲] در جای دیگر هم می­ فرماید: «وَ لَمَنِ انْتَصَرَ بَعْدَ ظُلْمِهِ فَأُولئِکَ ما عَلَیْهِمْ مِنْ سَبیلٍ * إِنَّمَا السَّبیلُ عَلَى الَّذینَ یَظْلِمُونَ النَّاسَ وَ یَبْغُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ؛ و کسى که بعد از مظلوم شدن یارى طلبد، ایرادى بر او نیست * ایراد و مجازات بر کسانى است که به مردم ستم مى‏کنند و در زمین به ناحق ظلم روا مى‏ دارند براى آنان عذاب دردناکى است!».[۴۳]

اساسا خداوند متعال پیش از این آیات و در مقام مدح این مظلومین می­ فرماید: «وَ الَّذینَ إِذا أَصابَهُمُ الْبَغْیُ هُمْ یَنْتَصِرُون‏؛ و کسانى که هر گاه ستمى به آن­ ها رسد، (تسلیم ظلم نمى ‏شوند و) یارى مى‏طلبند!».[۴۴] همچنین در قرآن کریم در جای دیگر می­ فرماید: «إِلاَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ ذَکَرُوا اللَّهَ کَثیراً وَ انْتَصَرُوا مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا وَ سَیَعْلَمُ الَّذینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُون‏؛ مگر کسانى که ایمان آورده و کارهاى شایسته انجام مى‏دهند و خدا را بسیار یاد مى کنند، و به هنگامى که مورد ستم واقع مى‏شوند به دفاع از خویشتن (و مؤمنان) برمى‏خیزند (و از شعر در این راه کمک مى‏ گیرند) آن­ها که ستم کردند به زودى مى‏دانند که بازگشتشان به کجاست‏».[۴۵] در آیات قبل شاعران گزافه­ گو مورد مذمت قرار گرفته ­اند و در این­جا مؤمنان مظلومی را که با ابزارهایی چون  شعر و غیر آن در پی انتصار و دفاع از خویش هستند، استثنا نموده و مورد مدح قرار می ­دهد.  

با توجه به این­که اولاً: روشن است که انتصار شیوه­ هایی دارد و از جمله­ ی آن­ها تقبیح، لعن و ناسزا در قالب شعر و غیر شعر است. ثانیا: ظلم به معصومین (علیهم ­السلام) ظلم به همه­ ی ما انسان­ ها است، چرا که ظلم به حیات طیبه­ ی انسانی است. پس نتیجه می­ گیریم که در این موارد، لعن و سبّ ما انتصار ما از دین و مؤمنین خواهد بود.

با مطالبی که ذکر شد، هماهنگی لعن­ های زیارت عاشورا با قرآن کریم آشکار می­ گردد.

هماهنگی لعن­ های زیارت عاشورا با سنّت معصومین (علیهم­ السلام) و سیره­ ی متشرّعه

۱ ـ سیره­ ی رسول خدا (صلی ­الله­ علیه ­و آله) و امیرالمؤمنین (علیه­ السلام)

با مراجعه به متون روایی و تاریخی شیعه و سنی پی­ می­ بریم که حضرت رسول (صلی­ الله­ علیه­ و آله) در موارد متعدی افرادی را با ذکر نام لعن فرموده ­اند.[۴۶]

الف ـ رسول اکرم (صلی­ الله­ علیه­ و آله) به هنگام شهادت خویش فرمودند: «جَهِّزوا جیشَ اُسَامَۀ، لَعَنَ اللهُ مَن تَخَلَّفَ عَنهَا؛ سپاه اسامه را روانه کنید، خداوند لعنت کند کسی را که از آن سرپیچی کند».[۴۷] به تصریح بزرگان تاریخ، آن دو نفر متخلف از سپاه اسامه بودند.[۴۸]

ب ـ در سیره­ی نبوی این­گونه آمده که مشرکین نزد حضرت ابوطالب (علیه ­السلام) آمدند و گفتند: «إنَّ إبنَ أخیکَ سبَّ الِهَتِنَا وَ عَابَ دینَنَا و سَفِهَ أحلامَنا و ضَلَّ ابائَنَا وَ لا نَصبِرُ عَلی هذَا مِن شَتمِ ابائِنَا و تَسفیهِ أحلامِنَا و عیبِ الِهَتِنَا؛ پسر برادرت خدایان ما را دشنام می­دهد و بر دین ما عیب­ جویی می­ کند. بزرگان و عقلای ما را سفیه دانسته و پدران ما را گمراه می­ شمرد… و ما توان صبوری در برابر چنین رفتاری را نداریم»[۴۹]

البته مسلم است که در این­جا مراد آن­ها از «سبّ»، چیزی مثل همان واژه­ ی «اُفّ» است که صراحتا در قرآن فرمود: «أُفٍّ لَکُمْ وَ لِما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَ فَلا تَعْقِلُون‏؛ افّ بر شما و بر آن­چه جز خدا مى‏ پرستید! آیا اندیشه نمى‏ کنید (و عقل ندارید)؟!»[۵۰] و مشخص است که مقصود از تعییب خدایان هم سخن گفتن از عجز خدایان آن­ ها از انجام کار است.[۵۱] همچنین پرواضح است که مصداق شتم و سبّ آباء هم امثال این آیات است: «أوَ لَوْ کانَ آباؤُهُمْ لا یَعْقِلُونَ شَیْئاً وَ لا یَهْتَدُونَ؛ آیا اگر پدران آن­ ها، چیزى نمى‏ فهمیدند و هدایت نیافتند (باز از آن­ ها پیروى خواهند کرد)؟!»[۵۲]

ج ـ پیامبر اکرم (صلی­ الله ­علیه ­و آله) به طور خاص، معاویه را لعن و نفرین فرموده­ اند.[۵۳] همچنین روایاتی دال بر ذمّ و لعن بنی امیه از آن حضرت به ما رسیده است.[۵۴]

د ـ با مراجعه به خطبه ­ی سوم از نهج البلاغه (خطبه ­ی شقشقیه) و دیگر خطبه ­ها و نامه ­های امیرالمؤمنین (علیه ­السلام) درباره­ی ناکثین، قاسطین و مارقین، به سیره­ ی حضرت امیر (علیه ­السلام) در این باب، پی­ می­ بریم.[۵۵]

۲ـ سیره­ ی امام حسین (علیه­ السلام):

با مراجعه به تاریخ کربلا دریافت خواهید کرد که حضرت سیدالشهداء (علیه ­السلام) از همان روز اوّل در پی هدایت خلق و ارشاد آنان بود. حضرت با مواعظ و نصایح خویش و با ارائه ­ی دلیل و برهان، چه به صورت عمومی و چه خصوصی، در صدد هدایت دشمنان بودند. تا جایی که حتی قصد داشتند شخص خبیثی چون «عمر سعد» را هم نجات دهند.[۵۶] به علاوه اصحاب او هم با خطابه­ ها و حماسه ­ها در پی بیداری خلق بودند، اما در عین حال در کلام امام حسین (علیه ­السلام) مواردی از لعن و سب هم دیده می­ شود:

الف ـ امام حسین (علیه­ السلام) خطاب به «شمر» فرمود: «یا بنَ راعیَۀِ المَعزَی؛ ای پسر زن بزچران!»[۵۷]

ب ـ امام در جای دیگر از «شمر» تعبیر به «کلب» فرمود.[۵۸]

ج ـ حضرت، «ابن زیاد» را «الدّعی بن الدعی؛ زنازاده­ ای فرزند زنا زاده» می­ خواند.[۵۹]

د ـ آن بزرگوار در بالین «زهیر بن قین» یار با وفای خود چنین فرمودند: «لَعَنَ اللهُ قاتِلیکَ، لَعَنَ اللهُ الَّذینَ مُسِخُوا قِرَدَۀً و خَنازیر؛ خداوند قاتل تو را لعنت کند. خدا گروه­ هایی را که انسان­ هایی مسخ شده می­ باشند و همچون بوزینه و خوک هستند، لعنت کند».[۶۰]

همچنین برای اطلاع از موارد نفرین امام حسین (علیه ­السلام)، به کتاب «ثارالله» مراجعه شود.[۶۱]

۳ ـ سیره­ ی اصحاب امام حسین (علیه ­السلام) 

الف ـ حضرت عباس بن علی (علیهماالسلام) خطاب به «شمر» به هنگام ارائه­ ی امان ­نامه چنین فرمود: «لَعَنَتکَ اللهُ وَ لَعَنَ أمَانَکَ؛ خداوند، تو و امان دادنت را لعن کند.»[۶۲]

ب ـ جناب عبد الله بن یقطر، «ابن زیاد» را «الدَّعیّ بن الدَّعیّ؛ زنازاده فرزند زنازاده» می­ نامد.[۶۳]

ج ـ جناب حبیب بن مظاهر خطاب به یکی از سربازان دشمن که گفت: «نماز امام مورد قبول نیست!!» فرمود: «یا حمار!».[۶۴]

د ـ جناب زهیر خطاب به «شمر» این­ گونه فرمود: «یَا بنَ البَوَّال عَلَی عَقِبَیه مَا إیّاکَ اُخاطَبُ، أنتَ بَهیمَۀ؛ ای پسر کسی که بر پاشنه­ های پایش ادرار می­ کرد! من با تو سخن نمی­گویم، چرا که تو بدون تردید حیوانی بیش نیستی»[۶۵]

هــ جناب عبید الله بن عمیر الکبی خطاب به یکی از سپاهیان دشمن چنین فرمود: «یَا بنَ الزَّانیَۀ؛ از پسر زن زناکار».[۶۶]

علّت این لعن و سبّ از طرف معصومین (علیهم ­السلام) و مؤمنین را باید در این نکته جستجو کرد که اگر انسان­ نماهایی یافت شدند که نه تنها هیچ سخن برهانی و حکیمانه ­ای در آن­ها تأثیر نکرد، بلکه علَم سرپیچی و مبارزه را برداشته و در پی زشت جلوه دادن زیباترین پدیده­ ی هستی ـ یعنی انسان ـ بودند. در این جا است که باید حقیقت زشت این گروه برای خلق تبیین شود. زشتی­هایی که چه بسا شیطان برای فریب مردم درپی زیبا نشان دادن آن­ها باشد.[۶۷] لعن و سبّ می­تواند وسیله­ ای برای زیبا نگاه داشتن تابلوی انسانیت و ارائه­ ی چهره­ ی کریه دشمنان این شاه­ کار خلقت باشد.

هماهنگی لعن­ های زیارت عاشورا با مجموعه­ ای بزرگ از روایات

برای فهم حقیقت زیارت عاشورا و اثبات تواتر معنوی آن توجه به این روایات ضروری است:

۱ ـ روایات بسیاری که در فضیلت دوستی برای خدا و دشمنی برای خدا وارد شده است.[۶۸]

۲ ـ روایات متعددی که در مورد وجوب موالات دوستان اهل­بیت (علیهم ­السلام) و دشمنی با دشمنان آن­ ها وارد شده است.[۶۹]

۳ ـ احادیثی که نشان گر عقاب افرادی است که غیر دوستان اهل­ بیت (علیهم­ السلام) را دوست دارند.[۷۰]

۴ ـ روایاتی که در باب تأویل واژه­ ی مؤمنین به آن­ها و واژه­ ی کفار به دشمنان آن­ ها آمده است.[۷۱]

۵ ـ روایاتی که مصداق بارز «مظلوم» را اهل­بیت (علیهم­ السلام) دانسته است.[۷۲]

۶ ـ روایاتی که در مذمت و بیان عقاب کتمان کنندگان فضائل اهل­بیت (علیهم ­السلام) وارد شده است.[۷۳]

۷ ـ روایات زیادی که در باب لعن همه­ ی غاصبین و مرتدین آمده است.[۷۴]

۸ ـ روایات متعددی که درباره­ی کفر ناصبی­ ها وارد شده است.[۷۵] و روایاتی که ناصبی را از سگ هم نجس­ تر دانسته است.[۷۶]

۹ ـ احادیث زیادی که در مذمت دشمنان آل الله و کفر آن­ها، عدم احترام خون آن­ها و ثواب لعن بر آن­ها آمده است.[۷۷]

۱۰ ـ روایاتی که در مورد عقاب قاتل نبی و امام وارد شده و این­که کسی جز ولد الزنا دست به چنین کاری نمی­ زند.[۷۸]

۱۱ ـ روایاتی که در تقبیح بدعت و بدعت­ گذاران وارد شده است.[۷۹]

در این­جا مناسب است روایتی را که در درجه­ی اعلا از صحت است نقل کنیم: «مُحَمَّدُ بْنُ یَعقُوب، عَن مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ، عَنْ أحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أبِی نَصْرٍ، عَنْ دَاوُدَ بْنِ سِرْحَانَ، عَنْ أبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه ­السلام) قَالَ، قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی­ الله­ علیه­ و آله): «إِذَا رَأیْتُمْ أهْلَ الرَّیْبِ وَ الْبِدَعِ مِنْ بَعْدِی فَأظْهِرُوا الْبَرَاءَةَ مِنْهُمْ وَ أکْثِرُوا مِنْ سَبِّهِمْ وَ الْقَوْلَ فِیهِمْ وَ الْوَقِیعَةَ وَ بَاهِتُوهُمْ کَیْلَا یَطْمَعُوا فِی الْفَسَادِ فِی الْإِسْلَامِ وَ یَحْذَرَهُمُ النَّاسُ وَ لَا یَتَعَلَّمُوا مِنْ بِدَعِهِمْ یَکْتُبِ اللَّهُ لَکُمْ بِذَلِکَ الْحَسَنَاتِ وَ یَرْفَعْ لَکُمْ بِهِ الدَّرَجَاتِ فِی الْآخِرَة. پیامبر اکرم (صلی­ الله­ علیه­ و آله) می­فرماید: بعد از من وقتی اهل شک و بدعت در دین را دیدید، آشکارا از آن­ها اعلام بیزاری کنید. تا می­ توانید آن­ها را سبّ کنید. علیه آن­ها صحبت کرده و [با دلیل و برهان] مبهوتشان سازید.[۸۰] این کار را انجام دهید تا دیگر برای فساد در اسلام به طمع نیفتاده و مردم هم از آن­ها دوری کنند و از بدعت­ های آن­ها چیزی نیاموزند. در مقابل این کار  خداوند متعال هم، ثواب­ هایی برای شما می­ نویسد و درجات شما را در روز قیامت بالا می­ برد. [۸۱]  

۱۲ ـ روایات بسیاری که از شیعه و سنی در مورد لعن شجره­ی ملعونه و نیز بنی عباس وارد شده است. روایاتی که در برخی از موارد به ذکر نام هم پرداخته است.[۸۲]

۱۳ ـ روایات و گزارش­ های تاریخی که در باب مطاعن ثلاثه، کفر آن­ها و ثواب لعن بر آن­ها وارد شده است. مخصوصا روایاتی که می­گوید: ریشه­ ی تمام ظلم­ ها، ظلم و ستم آن دو نفر بود.[۸۳]

۱۴ ـ روایات مستفیضه­ ای از شیعه و اهل سنت که همگی دلالت بر تقبیح فردی که متصدی مقام و موقعیتی می­شود در حالی که می­داند اعلم و داناتر از او هم وجود دارد. از جمله­ ی این روایت­ ها، این که پیامبر اکرم (صلی­ الله­ علیه­ و آله) او را «خیانت­گر به خدا، رسول  خدا و مسلمین»[۸۴] می­شمرند. امام صادق (علیه­ السلام) او را «ضَالٌّ مُبتَدِع؛ گمراه بدعت­ گذار»[۸۵] و «ضَالٌّ مُتِکَلِّف؛ گمراه گزافه­ گو» می­ خوانند.[۸۶] و امام باقر (علیه­ السلام) هم مدعی امامت مسلمین را در صورتی که بدانی دیگری اعلم از او هست، کافر یا مشرک [تردید از راوی] برمی­ شمرند.[۸۷]

به راستی با توجه به این روایات تکلیف فردی که بارها می­گفت: «کُلُّ النَّاسِ أَفْقَهُ مِنْ [فلان] حَتَّى الْمُخَدَّرَاتِ فِی الْبُیُوتِ؛ همه­ ی مردم حتی بانوان در منازل هم از او داناتر هستند»،[۸۸] چیست؟

۱۵ ـ مراجعه­ ی به تفاسیر روایی شیعی مثل تفسیر قمی، صافی، برهان، نورالثقلین و … می­تواند راه­ گشای خوبی برای فهم حقیقت زیارت عاشورا باشد. به عنوان نمونه به تفسیر آیاتی مراجعه شود که واژه­ه ایی چون: «خَمر»، «مَیسِر»، «أنصَاب»، «أزلام»، «غَضِبَ اللهُ عَلَیهِم»، «عِصیَان» و آمده است.

۱۶ ـ روایات وارد شده در مورد حرمت کذب و افتراء به رسول خدا (صلی­ الله­ علیه ­و آله).[۸۹] مستفاد از این احادیث، کبیره بودن این گناه، ملعون بودن چنین شخصی و عذاب شدید او در روز قیامت است، و اگر این روایت ­ها را به دروغ­ ها و افتراء­هایی که گروهی به پیامبر اکرم (صلی­ الله­ علیه­ و آله) نسبت دادند، ضمیمه کنید، مسئله واضح ­تر می­ شود.[۹۰]

۱۷ ـ اگر به روایات بسیار زیادی که شیعه و سنی در فضیلت حضرت زهرا (سلام­ الله­ علیها) نقل کرده­ اند، مراجعه شود، از جمله به این تعبیر که در متون اصلی اهل سنت ذکر شده که پیامبر اکرم (صلی­ الله­ علیه­ و آله) فرمود: «إِنَّ اللَّهَ یَغْضَبُ لِغَضَبِ فَاطِمَةَ وَ یَرْضَى لِرِضَاهَا؛ همانا خداوند غضب می­کند به غضب فاطمه و راضی می­شود به رضایت او».[۹۱] آن­گاه با مراجعه به متون روایی شیعه و اهل سنت، روایت­هایی را می­ بینیم که در آن­ها به غضب فاطمه (سلام ­الله ­علیها) در حق آن دو نفر تصریح شده و بیان شده که آن حضرت در همین حال غضب هم از دنیا رفته و از آن­ها راضی نشدند. [۹۲] با توجه به مطالب ذکر شده نتیجه­ می­ گیریم که آن دو مصداق بارز کسانی هستند که خداند بر آن­ها غضب فرموده است. پس آنان مصداق کریمه­ ی: «غَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِ وَ لَعَنَهُ؛ خداوند بر او غضب مى ‏کند و او را از رحمتش دور مى‏ سازد»،[۹۳] و کریمه­ ی «مَنْ لَعَنَهُ اللَّهُ وَ غَضِبَ عَلَیْهِ؛ کسانى که خداوند آن­ها را از رحمت خود دور ساخته، و مورد خشم قرار داده»،[۹۴] و این کلام الهی که: «وَ غَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَ لَعَنَهُم‏؛ خداوند بر آنان غضب کرده و از رحمت خود دورشان ساخته»[۹۵] می­ باشند، لذا این کلام حضرت حق در مورد آن­ ها معنا پیدا می ­کند که فرمود: «… وَ مَنْ یَحْلِلْ عَلَیْهِ غَضَبی‏ فَقَدْ هَوى‏؛ و هر کس غضبم بر او وارد شود، سقوط مى‏ کند!»[۹۶]

۱۸ ـ برای دریافت هماهنگی زیارت عاشورا با روایات به ویژه تأمل در روایاتی که در آن­ ها تعابیری مثل: «لات»،[۹۷] «عُزَّی»، «جِبت»، «طاغوت»، «ناکثان»، «أعرابیان»، «ملعونان»، «خدّاعان»، «هامان»، «صَنَمَی قُرَیش»، «وُدّ»،[۹۸] «یَعُوق»، «یَغُوث»، «نَسر» و «اُوثان أربَعۀ» آمده، لازم است. از امام صادق (علیه­ السلام) در مورد «أعداءُ الله» سؤال شد: «سُئِلَ الصَّادِقُ (علیه ­السلام) عَن أعْدَاءَ اللَّهِ. فَقَالَ (علیه­السلام): الْأوْثَانُ الْأرْبَعَةُ. قَالَ قُلْتُ مَنْ هُمْ؟ قَالَ أبُوالْفَصِیلِ وَ رُمَعُ‏ وَ نَعْثَلٌ‏ وَ مُعَاوِیَةُ وَ مَنْ‏ دَانَ‏ دِینَهُمْ‏ فَمَنْ عَادَى هَؤُلَاءِ فَقَدْ عَادَى أعْدَاءَ اللَّهِ.»[۹۹] روشن است که واژه­ ی «اوثان اربعه» و نام­ های سه نفر اوّل همگی رمزی، کنایی و از باب تقیه است.[۱۰۰]

در روایتی از امام صادق (علیه ­السلام) است که آن حضرت بعد از هر نماز چهار مرد و چهار زن را با ذکر نام لعن می­ کردند. البته راوی از باب تقیه سه نفر اوّل را نام نمی­برد: «فُلَانٌ وَ فُلَانٌ وَ فُلَانٌ وَ مُعَاوِیَةُ». در مورد زن­ ها هم این­ گونه می­ گوید: «فُلَانَةُ وَ فُلَانَةُ وَ هِنْدٌ وَ أُمُّ الْحَکَمِ أُخْتُ مُعَاوِیَةَ»[۱۰۱]  

همچنین در بعضی از روایات در تفسیر سوره­ ی مرسلات[۱۰۲] چنین آمده است: فِی قُولِهِ عَزَّوَجَلَّ: «ألَمْ نُهْلِکِ الْأَوَّلِینَ» قال یعنی الأول و الثانی «ثُمَّ نُتْبِعُهُمُ الْآخِرِینَ» قال الثالث و الرابع و الخامس «کَذلِکَ نَفْعَلُ بِالْمُجْرِمِینَ» من بنی أمیة.[۱۰۳]


[۱]. ر.ک: کافی، جلد۲، صفحه­ ی۶۹ ـ جلد۲، صفحه­ ی۲۲۲٫

[۲]. جهت کسب اطلاعات بیشتر ر.ک: مصباح الاصول، جلد۴۷، موسوعۀ الامام الخویی، صفحه­ ی۲۲۴ و ۲۲۵٫

[۳]. پس خداوند متعال گروهى را که اساس و پایه‏ هاى ظلم و ستم بر شما اهل بیت پیغمبر را بنا نهاده لعنت کند و از رحمتش به دورشان دارد، و گروهى را که شما را از مقام و منزلتتان بازداشتند لعنت فرماید، و همچنین خدا لعنت کند کسانى را که شما را از مرتبه‏اى که حقّ شما است و خداوند متعال براى شما ترتیب داده بر کنار نمودند، و لعنت نماید جماعتى را که شما را کشتند و لعنت نماید آنان را که براى قاتلین شما مقدمات را فراهم کرده و بدین وسیله ایشان را بر کشتن شما متمکّن ساختند، به سوى خدا و شما از این گروه و از پیروان و تابعین ایشان بیزارى مى‏ جویم.

[۴]. سوره­ ی انعام، آیه­ ی۱۹٫

[۵]. سوره­ ی شعراء، آیات۲۱۴ تا ۲۱۶ ـ همچنین، ر.ک: سوره­ ی ممتحنۀ، آیه­ ی۴٫   

[۶]. سوره­ ی بقره، آیه­ ی۲۵۶٫

[۷]. سوره­ ی نحل، آیه­ ی۳۶٫

[۸]. سوره­ ی زمر، آیه­ ی۱۷٫

[۹]. سوره­ ی ممتحنه، آیه­ ی۱۳ ـ همچنین، ر.ک: سوره­ ی مجادله، آیات۵، ۱۴، ۲۰، ۲۲ ـ سوره­ ی ممتحنه، آیه­ی۹ و ۱۳ ـ سوره­ ی مائده، آیه­ی۸۰٫ 

[۱۰]. سوره­ ی ممتحنه، آیه­ ی۱٫

[۱۱]. سوره­ ی آل عمران، آیه­ ی۱۴۰٫

[۱۲]. سوره­ ی مائده، آیه­ ی۸۷٫

[۱۳]. سوره­ ی انفال، ایه­ ی۵۸٫

[۱۴]. سوه­ ی روم، آیه­ ی۴۵٫

[۱۵]. سوره­ ی نحل، آیه­ ی۲۳٫

[۱۶]. سوره­ ی احزاب، آیه­ ی۶۴٫

[۱۷]. ر.ک: الاغانی، جلد۶، صفحه­ ی۲۷۲ و ۲۷۳ ـ مروج الذهب، جلد۳، صفحه­ ی۴۵۴ ـ البدایۀ و النهایۀ، جلد۸، صفحه­ ی۱۹۲٫

[۱۸]. سوره­ ی اعراف، آیه­ ی۴۴٫

[۱۹]. سوره­ ی مائده، آیه­ ی۱۳٫

[۲۰]. سوره­ ی نساء، آیه­ ی۹۳٫

[۲۱]. سوره­ ی توبه، آیه­ ی۶۸٫

[۲۲]. سوره­ ی محمد، آیات۲۲ و ۲۳٫

[۲۳]. سوره­ ی احزاب، آیه­ ی۵۷٫

[۲۴]. سوره­ ی توبه، آیه­ ی۱۵۹٫

[۲۵]. سوره­ ی نساء، آیه­ ی۵۱ و ۵۲٫

[۲۶]. سوره­ ی هود، آیه­ ی۵۹ و ۶۰٫

[۲۷]. سوره­ ی اعراف، آیه­ ی۱۷۶٫

[۲۸]. سوره­ ی مؤمنون، آیات۱۰۶ تا ۱۰۸٫

[۲۹]. ر.ک: معجم مقاییس اللغۀ، جلد۲، صفحه­ ی۱۸۲ ـ اساس البلاغۀ، صفحه­ ی۱۱۰ ـ مفردات راغب، صفحه­ ی۱۴۸٫

[۳۰]. سوره­ ی جمعه، آیه­ ی۵٫

[۳۱]. سوره­ ی اعراف، آیه­ ی۱۷۹٫

[۳۲]. سوره­ ی فرقان، آیه­ ی۴۴٫

[۳۳]. سوره­ ی انفال، آیات۲۲ و ۵۵٫

[۳۴]. سوره­ ی توبه، آیه­ ی۹۵٫

[۳۵]. سوره­ ی انبیاء، آیه­ ی۶۷٫

[۳۶]. سوره­ ی بقره، آیه­ ی۶۵٫ همچنین، ر.ک: سوره­ ی  اعراف، آیه­ ی۱۹۶٫

[۳۷]. سوره­ ی مائده، آیه­ ی۶۰٫

[۳۸]. سوره­ ی بقره، آیه­ ی۸۳٫

[۳۹]. سوره­ ی احزاب، آیه­ ی۷۰٫

[۴۰]. سوره­ ی نساء، آیه­ ی۵٫

[۴۱]. سوره­ ی طه، آیه­ ی۴۲٫

[۴۲]. سوره­ ی نساء، آیه­ ی۱۴۸٫

[۴۳]. سوره­ ی شوری، آیات۴۱ و ۴۲٫

[۴۴]. سوره­ ی شوری، آیه­ ی۳۹٫

[۴۵]. سوره­ ی شعراء، آیه­ ی۲۲۷٫

[۴۶]. ر.ک: زیارۀ عاشورا تحفۀ من السماء، از صفحه­ ی۱۲۷ به بعد.

[۴۷]. الملل و النحل شهرستانی، چاپ شده در حاشیه­­ ی الملل و النحل ابن حزم، جلد۱، صفحه­ ی۲۰ ـ ترجمه­ی ملل و نحل [ابن ترکه]، صفحه­ی۳۷ ـ نهج الحق، صفحه­ ی۲۶۳ ـ النص و الاجتهاد، صفحه­ ی۹۹ ـ الصحیح من سیرۀ النبی الاعظم، جلد۳۲، صفحه­ ی۱۷۵٫

[۴۸]. ر.ک: الکامل فی التاریخ، جلد۲، صفحه­ی ۱۱۷ ـ المسترشد، صفحه­ ی۱۱۱ ـ الایضاح، صفحه­ ی۳۶۱ ـ النص و الاجتهاد، صفحه­ ی۹۹ ـ منهج الحق، صفحه­ ی۲۶۳ و بحارالانوار، جلد۳۰، صفحه­ ی۴۲۷ به بعد.

[۴۹]. تاریخ طبری، جلد۲، صفحه­ ی۳۲۲٫

[۵۰]. سوره­ ی انبیاء، آیه­ ی۶۷٫

[۵۱]. سوره­ ی حج، آیه­ ی۷۳ ـ سوره­ ی نحل، آیه­ ی۲۰٫

[۵۲]. سوره­ ی بقره، آیه­ ی۱۷۰٫ همچنین ر.ک: سوره­ ی مانده، آیه­ ی۱۰۴٫

[۵۳]. ر.ک: السبقۀ من السلف، صفحه­ ی۱۸۴ و ۱۸۵٫

[۵۴]. السبقۀ من السلف، صفحه­ ی۲۰۴ به بعد ـ بحارالانوار، جلد۳۱، از صفحه­ ی۵۰۷ به بعد.

[۵۵]. ر.ک: مسند الامام علی (علیه­ السلام)، جلد۱، صفحه­ ی۳۹۲ و جلد۸، صفحه­ ی۴۱۳ به بعد.

[۵۶]. ر.ک: ثارالله، صفحه­ ی۲۸۰، عنوان۸۳  و صفحه­ ی۲۸۲، عنوان۸۴٫

[۵۷]. ابصار العین، صفحه ­ی۶۳٫

[۵۸]. بحارالانوار، حلد۴۵، صفحه­ ی۳۱٫

[۵۹]. بحارالانوار، جلد۴۵، صفحه­ ی۹٫

[۶۰]. ابصار العین، صفحه­ ی۹۹٫

[۶۱]. ثارالله، صفحه­ ی۳۱۱، عنوان۱۱۵٫

[۶۲]. ابصار العین، صفحه­ ی۲۲۷٫

[۶۳]. همان، صفحه­ ی۵۲ ـ تاریخ طبری، جلد۵، صفحه­ ی۳۹۸٫

[۶۴]. همان، صفحه­ ی۵۹٫

[۶۵]. همان، صفحه­ ی۹۸٫

[۶۶]. همان، صفحه­ ی۱۰۶٫

[۶۷]. سوره­ ی انعام، آیه ­ی۴۳ و ۱۳۷ ـ سوره­ ی نحل، آیه­ ی۶۳ ـ و …

[۶۸]. ر.ک: بحارالانوار، جلد۶۶، صفحات۲۳۶ تا ۲۵۳٫

شهید ثانی در الرعایه، (رسائل فی درایۀ الحدیث، صفحه­ ی۲۷۵) در مورد روایت ابناء از آباء می­ فرماید: 

«و اکثر ما نرویه بتسعه اباء عن الأئمۀ (علیهم­ السلام) روایۀ الحب فی الله و البغض فی الله فانا نرویه باسنادنا الی مولانا ابی محمد الحسن بن علی بن محمد بن علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن علیّ الحسین بن ابی­طالب (علیهم­السلام)، عن ابیه، عن ابیه، عن ابیه، عن ابیه، عن ابیه، عن ابیه، عن ابیه، عن ابیه، عن ابیه علی بن ابی­طالب، عن النبی (صلی­ الله­ علیه­ و آله) انه قال لبعض اصحابه ذات یوم: یَا عَبْدَ اللَّهِ أَحْبِبْ‏ فِی‏ اللَّهِ‏ وَ أَبْغِضْ‏ فِی‏ اللَّهِ‏ وَ وَالِ فِی اللَّهِ وَ عَادِ فِی اللَّهِ فَإِنَّهُ لَا تُنَالُ وَلَایَةُ اللَّهِ إِلَّا بِذَلِکَ وَ لَا یَجِدُ رَجُلٌ طَعْمَ الْإِیمَانِ وَ إِنْ کَثُرَتْ صَلَاتُهُ وَ صِیَامُهُ حَتَّى یَکُونَ کَذَلِک‏.»

[۶۹]. بحارالانوار، جلد۲۷، صفحات۵۱ تا ۶۳٫

[۷۰]. همان، جلد۲۷، صفحات۶۴ تا ۲۶۶٫

[۷۱]. همان، جلد۲۳، صفحات۳۵۴ تا ۳۹۰٫

[۷۲]. همان، جلد۲۴، از صفحه­ ی۲۳۱ تا ۲۲۳٫

[۷۳]. همان، جلد۲۶، از صفحه­ ی۲۳۲ به بعد.

[۷۴]. همان، جلد۳۱، از صفحه­ ی۵۶۷ تا ۵۸۵٫

[۷۵]. همان، جلد۳۰، از صفحه­ ی۱۳۱ تا ۱۵۶٫

[۷۶]. همان، جلد۸۱، از صفحه­ی۴۷ به بعد.

[۷۷]. همان، جلد۲۷، از صفحه­ ی۲۱۸ تا ۲۳۹٫

[۷۸]. همان، جلد۲۷، از صفحه­ ی۲۳۹ تا ۲۴۱٫

[۷۹]. کنزالعمال، جلد۱، صفحه­ ی۲۱۸، ۲۲۴، ۳۸۷، ۳۸۸ ـ بحارالانوار، جلد۲، صفحه­ ی۲۶۱ و ۲۶۸ ـ میزان الحکمۀ، جلد۱، از صفحه­ ی۳۸۰ به بعد. همچنین برای آشنایی با بدعت­ های آنان ر.ک: کتاب الغدیر و جهت راهنمایی ر.ک: علی ضفاف الغدیر، صفحه­ ی۶۳ و ۶۴٫

[۸۰]. شاید بتوان کلمه­ ی «باهتوهم» را این­ گونه معنا کرد: «به آن­ ها بهتان بزنید». (تأمّل و دقت شود)

[۸۱] . کافی، جلد۲، صفحه­ ی ۳۷۵ ـ وسائل الشیعه، جلد۱۶، صفحه­ ی۲۶۷، باب۳۹، حدیث۱٫ 

[۸۲]. ر.ک: بحارالانوار، جلد۳۱، از صفحه­ ی۵۰۷ تا ۵۶۶٫

[۸۳]. ر.ک: بحارالانوار، جلد۳۰ از صفحه­ ی۱۴۵ تا ۷۰۵٫

[۸۴]. کنزالعمال، جلد۶، صفحه­ ی۱۹ و ۲۵ ـ سنن بیهقی، جلد۱۰، صفحه­ ی۱۱۸ ـ الغدیر، جلد۸، صفحه­ ی۲۹۱٫

[۸۵]. وسائل الشیعۀ، جلد۲۸، صفحه­ ی۳۵۰٫

[۸۶]. مشکاۀ الانوار، صفحه­ی۳۳۳ ـ کافی، جلد۵، صفحه­ ی۲۶٫

[۸۷]. وسائل الشیعۀ، جلد۲۸، صفحه­ ی۳۵۰٫

[۸۸]. ر.ک: السبعۀ من السلف، صفحه­ ی۸۸ به بعد.

[۸۹]. وسائل الشیعۀ، جلد۱۲، صفحه­ ی۲۴۷ به بعد ـ جلد۲۷، صفحه­ ی۲۰۶ و ۲۰۷٫

[۹۰]. ر.ک: السبعۀ من السلف، صفحه­ ی۲۲ و ۱۱۰٫

[۹۱]. فضائل الخمسۀ، جلد۳، از صفحه­ ی۱۵۵ به بعد.

[۹۲]. ر.ک: السبعۀ من السلف، از صفحه­ ی۱۹ به بعد.

[۹۳]. سوره­ ی نساء، آیه­ ی۹۳٫

[۹۴]. سوره­ ی مائده، آیه­ ی۶۰٫

[۹۵]. سوره­ ی فتح، آیه­ ی۶٫

[۹۶]. سوره­ی طه، آیه­ی۸۱٫

[۹۷]. «أَ فَرَأَیْتُمُ اللاَّتَ وَ الْعُزَّى»

سوره­ ی نجم، آیه­ ی۱۹٫

[۹۸]. «وَ قالُوا لا تَذَرُنَّ آلِهَتَکُمْ وَ لا تَذَرُنَّ وَدًّا وَ لا سُواعاً وَ لا یَغُوثَ وَ یَعُوقَ وَ نَسْرا».

سوره­ ی نوح، آیه­ ی۲۳٫

[۹۹] . ابوحمزه­ ی ثمالی در ضمن روایتی از امام صادق (علیه­ السلام) می­پرسد: «دشمنان خدا چه کسانی هستند؟» امام فرمودند: «اوثان اربعه.» او سؤال می­ کند: «اوثان اربعه چه کسانی هستند؟» امام می­ فرمایند: «ابوالفصیل، رُمَع، نعثل و معاویه. همچنین پیروان آنان هم دشمنان خداوند هستند.» بعد حضرت فرمودند: «کسی که با آنان دشمنی کند، با دشمنان خدا دشمنی کرده.»

 ر.ک. بحار الأنوار، جلد ۲۷، صفحه­ ی۵۸٫

[۱۰۰]. در فصل بعدی سخنی از مرحوم صدوق در باب اوثان اربعه و لزوم برائت از آنان خواهیم آورد.

[۱۰۱]. کافی، جلد۳، صفحه­ ی۳۴۲٫

 [۱۰۲]. سوره­ ی مرسلات، آیات ۱۶ تا ۱۸٫  

[۱۰۳]. «آیا ما اقوام (مجرم) نخستین را هلاک نکردیم؟!» فرمود: منظور اولی و دومی هستند. «سپس دیگر (مجرمان) را به دنبال آنها مى‏فرستیم!» فرمود: منظور سومی، چهارمی و پنجمی هستند. «(آرى) این گونه با مجرمان رفتار مى‏کنیم!» از بنی امیه.

تأویل الآیات الظاهرۀ، صفحه­ ی۷۲۹٫

۹۷/۰۶/۳۰
مجتبی دهقان

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی