راهی قدسی

اهدناالصراط المستقیم صراط الذین انعمت علیهم

راهی قدسی

اهدناالصراط المستقیم صراط الذین انعمت علیهم

راهی قدسی
آخرین نظرات

امامت و خلافت چیست؟

دوشنبه, ۱۳ مرداد ۱۳۹۳، ۱۰:۰۰ ق.ظ
یامن له الدنیاوالأخره
 امامت و خلافت چیست؟

 پژوهشی پیرامون جانشینی پیامبر خداصلی الله علیه و آله از دیدگاه اسلام (1)

لزوم خلیفه و جانشین پیامبر خدا صلی الله علیه و آله

این موضوع را با این پرسش آغاز می کنیم که آیا بعد از رسول خدا صلی الله علیه و آله لازم است جانشین و خلیفه ای برای آن بزرگوار باشد، یا لازم نیست؟
در پاسخ این پرسش می گوییم:
همه ی امت اسلام بر وجوب و لزوم امامت بعد از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) اتفاق نظر دارند. این مطلب از سخنان بسیاری از دانشمندان شیعه و سنّی ظاهر بوده؛ بلکه به آن تصریح کرده اند. برای مثال حافظ ابن حزم اندلسی در کتاب الفِصَل فی الأهواء و الملل و النِّحَل می نویسد:
اِتّفقَ جمیعُ فِرَقِ اَهلِ السُّنة ‌وَ جَمیعُ فِرَق الشیعة‌ وَ جمیعُ المُرجِئةِ وَ جَمیعُ الخَوارِجِ عَلی وُجوبِ الإمامَةِ (1)؛
همه ی فرقه های اهل سنت، فرقه های شیعه، تمامی مرجئه و همه ی خوارج بر وجوب و لزوم امامت اتفاق نظر دارند.
بنابراین، اختلافی نیست که بعد از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) امامی باشد.

امامت چیست؟

همه ی اهل نظر از شیعه و سنّی، امامت را این گونه تعریف کرده اند: الإمامةُ هِیَ الرَّئاسةُ العامَّةُ فی جَمیعِ اُمورِ الدّینِ و الدُّنیا نِیابةً عَن رَسُولِ اللهِ (صلی الله علیه و آله) (2)؛
امامت، ‌ریاست عمومی است بر امّت در همه ی کارهای دنیا و دین به نیابت از رسول خدا (صلی الله علیه و آله).
علمای شیعه و اهل سنت، امامت را چنین تعریف و بیان کرده اند (3). بنابراین امام، نایب رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و مورد اطاعت افراد امت در همه موارد است.
بنابراین تعریف مورد قبول همه، اختلافی نیست که امام باید نایب رسول خدا (صلی الله علیه و آله) باشد و امامت، نیابت از پیامبر است تا خلأ نبوت پر گردد و امام، کار پیامبر را در میان افراد امت انجام می دهد، با این تفاوت که او پیامبر نیست.

امامت و دیدگاه شیعه

با تعریفی که برای « امام » و « امامت » شده است، شیعه ی امامیه به لوازم این تعریف پایبند بوده و آن ها را از معتقدات خود به شمار می آورد؛ ولی پیروان مکتب سقیفه و توجیه گران قضایای پس از رحلت پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله)، از پذیرش آن و التزام به لوازم تعریفی که خود به صحّت آن اعتراف دارند، سر باز زده اند.
شیعه می گوید: بنابر تعریفی که برای امامت شده است، آن چه برای پیامبر ثابت است ناگزیر باید برای امام نیز ثابت باشد، مگر منصب نبوت؛ که در نتیجه، امام نیز همانند پیامبر هم دارای ولایت تکوینی و هم تشریعی خواهد بود.
امام ولایت تکوینی دارد به این معنا که به اذن و عطای خداوند متعال، در امور جاری در جهانِ هستی تصرف می کند و این قدرت و حقّ را از طرف خداوند متعال دارد که در موجودات تصرف نماید.
امام ولایت تشریعی دارد به این معنا که حقّ امر و نهی در همه ی امور دین و دنیا- به حسب تعریفی که برای امامت شده است- بر جمیع افراد امت برای او ثابت است و کسی نمی تواند از فرمان او سرپیچی نماید.
البته در میان علمای اهل سنت، آنان که دارای مذاق و مشرب عرفان بوده و به تصوّف گرایش دارند، مقام ولایت تکوینی را برای ائمه ما (علیهم السلام) قائل هستند؛ چرا که آنان این مقام را برای مطلق « اولیاء الله » ثابت می دانند و ائمه ی ما را گرچه « امام » نمی دانند، ولی از اولیای بزرگ به شمار می آورند.
سومین مقامی که شیعه برای امامان (علیهم السلام) قائل است، مقام حکومت و فرمانروایی و اجرای احکام و قوانین الهی است. حکومت بُعدی از ابعاد امامت است، نه این که امامت و حکومت یک حقیقت باشند و مترادف دانستن این دو واژه، اشتباه محض است.
حکومت، شأنی از شؤون امامت است که گاهی در دست امام بوده و به دست او واقع گردیده، مانند حکومت امیرمؤمنان علی (علیه السلام) و حکومت امام حسن مجتبی (علیه السلام) و گاهی هم چنین نبوده، مانند حال بقیه ائمه (علیهم السلام) که در زندان های حکومت جابر و ظالم وقت بوده اند و یا تحت فشار آنها بوده، و یا مثل زمان ما که امام (علیه السلام) در پسِ پرده ی غیبت است، که به حسب ظاهر امام (علیه السلام) بسط ید و نفوذ کلمه ندارد، ولی در عین حال امامتش محفوظ است.

امامت و اصول دین

پیش تر اشاره شد که شیعه با اهل سنت در مسأله امامت اختلافاتی دارند، یکی از موارد اختلاف این است که آیا امامت، از اصول دین است یا فروع؟
بنابر عقیده ی شیعه، امامت از اصول دین است. برای تثبیت این اعتقاد، چند دلیل می توان ارائه کرد که ساده ترین آنها چنین است:
1. بدون تردید بحث از امامت، بحث از نیابت از نبوت است و از تعریفی که برای امامت شده به وضوح و بدون هیچ ابهامی این معنا استفاده می شود؛ چرا که در تعریف آمده: « امامت، نیابت و خلافت از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) است » که مفاد این عبارت همان است که بیان شد.
پس بحث از امامت، بحث از شؤون نبوت است، نظیر بحث از عصمت و هر بحثی که از شؤون نبوت و اعتقاد به آن واجب باشد، از اصول دین خواهد بود.
2. دلیل دیگر بر این که امامت اصلی از اصول دین است، حدیث معروفی است که از پیامبرخدا (صلی الله علیه و آله) نقل شده است. پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود:
مَنْ ماتَ وَ لمْ یعْرِفْ اِمامَ زمانِهِ ماتَ میتةً جاهلیّةً (4)؛
هرکس بمیرد و امام زمانش را نشناخته باشد، به مرگ جاهلیت از دنیا رفته است.
دانشمندان شیعه و اهل سنت این حدیث را در کتاب های خود از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نقل کرده اند.
روشن است که منظور از مرگ جاهلیت، مرگ کفر و نفاق است و چیزی که جهل به آن، فرجام کار انسان را به کفر و نفاق می انجامد، باید با اصل دین ارتباط داشته باشد، وگرنه جهل به مسائل فروع هیچ گاه انسان را به این سرحدّ نمی رساند.
البته در بین دانشمندان صاحب نظر اهل سنت، کسانی هستند که به آن ها نسبت داده شده که امامت را از اصول دین می دانند. برای نمونه قاضی ناصرالدین بیضاوی از بزرگان و مشاهیر اهل سنت در تفسیر و کلام، امامت را از اصول دین می داند.
ولی اکثر قریب به اتفاق اهل سنت، در برابر شیعه، قائلند که امامت از فروع دین است. هرچند بعضی به طور قطع به این مسأله تصریح نمی کنند، بلکه می گوید: فروع بودن امامت انسب است، ولی در عین حال به این که امامت از اصول دین باشد نیز تصریح نمی کنند.
در هر صورت، چه امامت اصلی از اصول دین باشد؛ آن سان که شیعه معتقد است، یا از فروع دین باشد؛ آن سان که اهل سنت می گویند، باید بحث کرد که امام چه کسی است تا او را بشناسیم و از او پیروی کنیم، بر اوامر و نواهی او گردن نهیم و بر گفتار و کردار او ترتیب اثر بدهیم؛ چون او را نایب و خلیفه ی پیامبر می دانیم.

پاسخ از یک شبهه

گفتنی است که گاهی شنیده می شود که برخی می گویند: بحث از امامت، بحث تاریخی صرف است و اکنون امت اسلامی با این مباحث کاری ندارند، آنان را امور مهمی است که باید بدان ها بپردازند و اوقات گران بهای عمر را در آن ها صرف کنند.
این چه کلام بی اساسی است؟! سخنی است از راهزنان افکار، ساده لوحان و بی خبران از مبانی دین. چگونه می شود که از طرفی اعتقاد به امام را واجب و اطاعت و سرسپردگی نسبت به او را در خُرد و کلان از امور، بر همه ی افراد امت لازم می دانید و سرپیچی از فرمان های او را کفر یا فسق به شمار می آورید و پیروی از او را موجب وصول انسان به سرّ خلقت و هدف آفرینش قلمداد می کنید و از طرف دیگر بحث در پیرامون آن را در شمار مباحث تاریخی صرف به شمار آورده و بحثی بی ثمر می دانید؟!
عزیزترین امور نزد انسان، عقیده ی اوست، بحث از امام و امامت آثار عملی فراوانی دارد، انسان می خواهد او را بشناسد؛ چرا که جهل به او اصل ایمانش را زیر سؤال می برد. می خواهد او را بشناسد تا او را دوست داشته باشد؛ چرا که در روایتی امام باقر (علیه السلام) فرمود:
هَلِ الدّینُ إلا الحُبُّ و البُغْضُ (5)؛
آیا دین جز دوست داشتن و دشمنی ورزیدن است؟
انسان می خواهد امام را بشناسد تا در مقام عمل، از او تبعیّت کند؛ زیرا انسان است و مکلّف و مانند بهائم یله و رها نیست و چون امامت، نیابت از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) است، پس امام است که می تواند برای انسان در مقام انجام وظایف فردی و اجتماعی و انجام وظایف بندگی نسبت به خدای متعال، تعیین تکلیف نماید.
از این رو انسان باید امام را بشناسد و از حقّانیّت مدّعی این مقام تحقیق کند تا از او پیروی نماید و در مقام بندگی، باری که بر دوش دارد به سر منزل مقصود برساند.
حال می توان قائل شد که بحث در پیرامون چنین موضوع مهمی یک بحث تاریخی صرف و فاقد ارزش است؟
آری، بی خبران از هدف غایی خلقت و عوامل تأمین کننده وصول به آن هدف، جا دارد این بحث را فاقد ارزش و یا غیر ضروری قلمداد نمایند؛ ولی نزد فراگیرندگان ارشادهای قرآنی و رهنمودهای رسول خدا (صلی الله علیه و آله) درباره ی طریق وصول به هدف آفرینش، از بحث امامت و شئون و مقامات امام ارزشمندتر یافت نمی شود.

وحدت در سایه ی امامت

شاید گفته شود که بحث در پیرامون امامت به وحدت مسلمانان ضرر می رساند، از این رو باید این مباحث ترک شود.
ما در این باره به تفصیل در مباحث گوناگون خود سخن گفته ایم، خلاصه ی پاسخ از این دیدگاه چنین است:
بحث از امامت نه تنها به وحدت مسلمانان و اتحاد کلمه ی آن ها مضر نخواهد بود؛ بلکه به برهان عقلی و نقلی، بهترین،‌ بلکه تنها راه تحقق این آرمانِ گران قیمت و پرارزش، روشن ساختن موضعِ امامت و منصب منیعِ خلافت و نیابت از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) است. (6)
سخن در این است که منظور از وحدت چیست؟ و راه تحقق آن کدام است؟
برخی از معاصرین برای تحقق وحدت این گونه پیشنهاد می کنند که شیعه و اهل سنت باید تمام کتاب های تفسیری، حدیثی و فقهی خود را با توافق یکدیگر از نو بنویسند؛ چون تنها علت اختلافات، راهیابی اباطیل، اساطیر و اکاذیب در کتاب های شیعه و اهل سنت است و با شناسایی امور خلافِ واقع و جدا کردن حقایق از اکاذیب، چهره ی واقعی دین، نمایان شده و مورد اتفاق همگان قرار خواهد گرفت؛ زیرا کسی با حقّ، نزاع و اختلاف ندارد، در نتیجه تمام اختلافات از بین خواهد رفت.
در پاسخ ابتدایی به این پیشنهاد این پرسش ها مطرح می شوند:
1. کسانی که باید کتاب های شیعه و اهل سنت را بررسی کنند چه افرادی و از چه گروهی باشند؟
2. معیار و ملاک برای شناخت حقّ، از باطل و راست، از دروغ چیست؟
3. آیا اهل سنت حاضرند از کتاب هایی را که از آغاز تا فرجام صحیح می دانند و با آن ها معامله ی وحی منزل می کنند (مانند صحاح ششگانه یا دست کم دو کتاب صحیح بخاری و صحیح مسلم) و تمام مبانی و عقایدشان را بر پایه ی مندرجات آن ها بناگذاری کرده اند، دست بردارند و آن ها را بازنویسی کنند؟
برخی دیگر پیشنهاد می کنند که باید مشترکات دو فرقه اخذ گردد.
در پاسخ این پیشنهاد می گوییم: مشترکات کدامند؟
آیا توحید و عقیده به یگانگی باری تعالی است؟
در همین مقام، نخستین نزاع بر سر صفات باری تعالی است، آیا خداوند متعال جسم است؟
اهل سنت مقامی را برای ابوبکر قائلند که برای احدی قائل نیستند، می گویند: خداوند متعال برای او به خصوص تجلی خواهد کرد و او خدا را آن چنان که هست، خواهد دید. (7)
البته خودشان در سند این حدیث خدشه می کنند، ولی باید دانست که جاعلان این گونه اباطیل چه کسانی هستند؟ ملاک و معیار شناخت این افراد چیست؟
از مشترکات، همین مسأله ی امامت است. پس دست کم بایستی اهل سنت قائل شوند که بحث از امامت و تحقیق از امام واقعی که نایب رسول خدا (صلی الله علیه و آله) است، بحث از یکی از مشترکات بوده و از اسباب تقریب بین مذاهب است. پس چرا آن را از اسباب تفرقه به حساب می آورند؟
آری، عده ای بحث از امامت را بحثی غیرضروری می دانند و با این وجود ما را به تقریب بین مذاهب فرا می خوانند و این درست در زمانی است که گروهی از آنان هنوز شیعیان را مسلمان نمی دانند (!!)
آری، آنان فرقه های مجسمه، مرجئه و خوارج را مسلمان می دانند، ولی نسبت به ما، نه این که در اسلام ما شکّ داشته باشند، بلکه ما را مسلمان نمی دانند.
شاهد این که در این اخیر در عربستان سعودی کتابی به نام مسأله التقریب بین اهل السنة و الشیعه نوشته شده، که به مؤلف کتاب به جهت تألیف این کتاب، مدرک تحصیلی اعطا شده است (!!)
نگارنده این کتاب پس از ورود به مباحث و ذکر مطالبی، چنین می نویسد:
راهی برای تقریب بین ما (یعنی اهل سنت) و بین شیعه نیست، مگر این که شیعیان مسلمان شوند (!!) و تا اینان مسلمان نشوند تقریب معنا ندارد (!!).
ولی ما در حقّ آنان چنین نمی گوییم؛ بلکه می گوییم: بیایید به کتاب خدا و سنت قطعی رسول خدا (صلی الله علیه و آله) که خود معترف به آن هستید، عمل کنید! ما در بحث از سند و دلالت « حدیث ثقلین »به تفصیل در این باره سخن گفته ایم. (8)

ادامه دارد...

پی نوشت ها :

1. الفصل فی الاهواء و الملل و النحل: 72/4.
2. شرح المقاصد: 232/5. به رغم این که در منابع اهل سنت درود و صلوات پس از نام مبارک پیامبرخدا (صلی الله علیه و آله) به صورت ناقص (ابتر) آمده است، ما طبق فرمایش حضرتش، درود و صلوات را به صورت کامل آورده ایم.
3. برای آگاهی بیشتر ر. ک: تجرید الاعتقاد و شروح آن، شرح المواقف، شرح المقاصد و دیگر منابع کلامی.
4. این حدیث با این متن در شرح المقاصد، و شرح العقائد النّسفیه آمده است. اما به متون دیگر در بسیاری از کتاب های کهن تفسیری، کلامی، حدیثی روایت شده است. ر. ک: الإمامة فی أهم الکتب الکلامیه:154.
5. مستدرک الوسائل: 227/12.
6. برای آگاهی بیشتر در این زمینه ر. ک: نگاهی به حدیث ثقلین: ص50، از همین نگارنده.
7. الدر النضید:97.
8. ر. ک نگاهی به حدیث ثقلین:31-53.

منبع مقاله :
حسینی میلانی، علی، (1390)، افکار ابن تیمیّه در بوته نقد، قم: الحقایق، چاپ سوم
راسخون
۹۳/۰۵/۱۳
مجتبی دهقان

امامت و خلافت چیست؟

نظرات  (۱)

۱۳ مرداد ۹۳ ، ۱۰:۰۷ علیرضا علی اکبری
بسم الله الرحمن الرحیم
با مطلبی درباره ی اسرائیل
به روز هستیم 
منتظر حضورتان هستیم 
http://javadoleme.blog.ir/
یا علی
درصورت تبادل اعلام نمائید؟

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی