راهی قدسی

اهدناالصراط المستقیم صراط الذین انعمت علیهم

راهی قدسی

اهدناالصراط المستقیم صراط الذین انعمت علیهم

راهی قدسی
آخرین نظرات

تلاش برای تحریف حدیث منزلت

جمعه, ۱۷ مرداد ۱۳۹۳، ۱۰:۰۰ ق.ظ
یامن له الدنیاوالأخره
تلاش برای تحریف حدیث منزلت

نگاهى به حدیث منزلت

حدیث منزلت از احادیثى است که در شأن و مقام امیر مؤمنان على علیه السلام وارد شده است و همه مسلمانان در ورود آن درباره حضرت على علیه السلام اتفاق نظر دارند.
محدثان بزرگ متقدم و متأخر، علما و دانشمندان اهل تسنّن نیز این حدیث را نقل کرده اند. براى نمونه مى توان به بُخارى، مسلم نیشابورى و دیگر نویسندگان صحاح اشاره نمود. نگارندگان مسند همچون احمد بن حنبل شیبانى در مسند و معجم نگاران مانند طبرانى در المعجم الکبیر نیز به این حدیث اشاره کرده اند.(1)

حدیث منزلت در شأن امیر مؤمنان على علیه السلام

به روایت بُخارى

بُخارى این حدیث را این گونه نقل مى کند:
محمّد بن بشّار، از غندر، از شعبه، از سعد نقل مى کند که مى گوید: از ابراهیم بن سعد، از پدرش شنیدم که این گونه مى گفت: پیامبر صلى اللّه علیه وآله(2) به على علیه السلام فرمود:
أما ترضى أن تکون منّی بمنزلة هارون من موسى؟(3)
آیا راضى نیستى که براى من همانند هارون براى موسى باشى؟
بُخارى در بخش دیگرى از صحیح، حدیث منزلت را این گونه نقل مى کند: مسدّد، از یحیى، از شعبه، از حَکَم، از مصعب بن سعد، از پدرش نقل مى کند که سعد مى گوید:
آن گاه که رسول خدا صلى اللّه علیه وآله به تبوک مى رفت، على علیه السلام را جانشین خود قرار داد.
على علیه السلام عرض کرد:
أتخلّفنی فی الصبیان والنساء;
آیا مرا در میان کودکان و زنان باقى مى گذارى؟
پیامبر خدا صلى اللّه علیه وآله فرمود:
ألا ترضى أن تکون منّی بمنزلة هارون من موسى إلاّ أنّه لیس نبی بعدی؟(4)
آیا راضى نیستى که براى من، همانند هارون براى موسى باشى جز این که بعد از من پیامبرى نخواهد بود؟

به روایت مسلم

مسلم بن حجّاج نیشابورى نیز به نقل این حدیث پرداخته است. وى در صحیح در بخش فضایل على بن ابى طالب علیهما السلام مى نویسد:
یحیى بن تمیمى، ابو جعفر محمّد بن صباح، عبیداللّه قواریرى و سریح بن یونس ـ متن حدیث به نقل از محمّد بن صباح است ـ از یوسف بن ماجشون نقل مى کنند که وى از ابو سَلَمه ماجشون، از محمّد بن منکدر، از سعید بن مسیّب، از عامر بن سعد بن ابى وَقّاص، از پدرش نقل مى کند که رسول خدا صلى اللّه علیه وآله به على علیه السلام فرمود:
أنت منّی بمنزلة هارون من موسى إلاّ أنّه لا نبی بعدی;
تو براى من، مانند هارون براى موسى هستى جز این که بعد از من پیامبرى نخواهد بود.
سعید مى گوید: دوست داشتم که این حدیث را از زبان سعد بشنوم; وقتى سعد را ملاقات کردم و گفته عامر را براى او نقل کردم، سعد گفت: آرى، من این حدیث را شنیده ام.
گفتم: خودت آن را شنیده اى؟
سعد انگشتانش را بر گوش هایش نهاد و گفت: آرى، وگرنه گوش هایم کر شوند.
این حدیث را ابوبکر بن ابى شِیبه نیز از غندر، از شعبه نقل کرده است.
مسلم در سند دیگرى حدیث منزلت را این گونه نقل مى کند:
محمّد بن مثنّى و ابن بشّار از محمّد بن جعفر نقل مى کنند که وى، از شعبه، از حَکَم، از مصعب بن سعد، از سعد بن ابى وقّاص نقل مى کند:
رسول خدا صلى اللّه علیه وآله در غزوه تبوک على بن ابى طالب علیه السلام را جانشین خود قرار داد. على علیه السلام گفت:
یا رسول اللّه! تخلّفنی فی النساء والصبیان؟
اى رسول خدا! آیا مرا در میان زنان و کودکان باقى مى گذارى؟
پیامبر خدا صلى اللّه علیه وآله فرمود:
أما ترضى أن تکون منّی بمنزلة هارون من موسى غیر أنّه لا نبی بعدی؟
آیا راضى نیستى که براى من، همانند هارون براى موسى باشى، جز این که بعد از من پیامبرى نخواهد بود؟
مسلم در سند دیگر این حدیث را این گونه نقل مى کند:
عبیداللّه بن معاذ، از پدرم، از شعبه براى ما روایت کرده اند که قُتَیْبَة بن سعید و محمّد بن عباد ـ با دو متن نزدیک به هم ـ از حاتِم ( ابن اسماعیل) از بُکَیْر بن مسمار، از عامر بن سعد بن ابى وَقّاص، از پدرش نقل مى کنند که معاویة بن ابى سُفیان به سعد گفت: چه چیز تو را از این که به ابوتراب دشنام دهى باز مى دارد؟!
سعد گفت: من مادامى که سه جمله از رسول خدا صلى اللّه علیه وآله درباره على به خاطر دارم، او را دشنام نخواهم داد که اگر یکى از این سه جمله درباره من بود، براى من خوشایندتر از مال دنیا بود.
رسول خدا صلى اللّه علیه وآله به هنگام حرکت به غزوه اى على علیه السلام را جانشین خود قرار داد; على علیه السلام به او عرض کرد: اى رسول خدا! مرا همراه زنان و کودکان باقى مى گذارى؟
شنیدم که پیامبر صلى اللّه علیه وآله به او فرمود:
أما ترضى أن تکون منّی بمنزلة هارون من موسى إلاّ أنّه لا نبی بعدی؟
آیا راضى نیستى که براى من، همانند هارون براى موسى باشى، جز این که بعد از من پیامبرى نخواهد بود؟
بار دیگر از حضرتش شنیدم که در جنگ خیبر فرمود:
لاُعطینّ الرایة رجلاً یحبّ اللّه و رسوله و یحبّه اللّه و رسوله;
پرچم را به دست مردى خواهم داد که خدا و رسولش را دوست مى دارد و خدا و رسولش نیز او را دوست مى دارند.
همه ما گردن کشیدیم و نگاه مى کردیم که او چه کسى است. پیامبر صلى اللّه علیه وآله فرمود: على را برایم صدا بزنید.
على علیه السلام را پیش رسول خدا صلى اللّه علیه وآله آوردند. او چشم درد داشت. پیامبر از آب دهان خود به چشم او مالید و پرچم را به او داد و خداوند به دست او، فتح و پیروزى را به مسلمانان نصیب کرد.
جمله سوم آن گاه بود که آیه ( نَدْعُ أَبْناءَنا وَأَبْناءَکُمْ) نازل شد. رسول خدا صلى اللّه علیه وآله على، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام را فرا خواند و گفت:
اللهمّ هؤلاء أهلی;
بارالها! اینان خانواده من هستند.
این حدیث را ابوبکر بن ابى شِیبه نیز، از غندر، از شعبه نقل کرده است.
مسلم نیشابورى، به سندى دیگر، این حدیث را چنین نقل مى کند: محمّد بن مثنّى و ابن بشّار از محمّد بن جعفر، از شعبه، از سعد بن ابراهیم، از ابراهیم بن سعد نقل مى کنند که سعد مى گوید: پیامبر صلى اللّه علیه وآله به على علیه السلام فرمود:
أما ترضى أن تکون منّی بمنزلة هارون من موسى؟(5)
آیا راضى نیستى که براى من همانند هارون براى موسى باشى؟

تلاش هاى سست و بى پایه در ردّ حدیث منزلت

با توجّه به آن چه بیان شد، تردیدى در صحّت سند و بلکه تواتر آن ـ حتّى از طرقى که نزد اهل تسنن معتبر است ـ وجود ندارد. از این رو گروهى از آنان ـ در کتاب هاى حدیثى و کلامى ـ در دلالت این حدیث بر برترى امیر مؤمنان على علیه السلام و جانشینى او از رسول ربّ العالمین تشکیک کرده اند.
گروه دیگرى وقتى متوجّه بى ارزشى این تشکیک ها شده اند، به ناچار سند آن را زیر سؤال برده و آن را ضعیف شمرده اند، با این که حدیث منزلت حدیثى است که بخارى و مسلم و دیگر صاحبان صحاح و بزرگان حدیث بر آن اتّفاق نظر دارند و صدور چنین حدیثى نزد اهل سنّت قطعى است، آن چنان که این موضوع براى هر پژوهش گرى که به کتاب الصواعق المحرقه مراجعه کند پوشیده نیست.(6)
از طرفى، عدّه اى از مخالفان متوجّه شدند که ضعیف شمردن سند و دلالت این حدیث هیچ سودى ندارد; از این رو متن حدیث را به گونه اى که هیچ مسلمانى به زبان نمى آورد تحریف کردند و گفتند: متن حدیث این گونه است:
علیٌّ منّی بمنزلة قارون من موسى...!
نسبت على به من، مانند نسبت قارون به موسى است!
پژوهش گرى که به کتاب هاى رجال، در ضمن شرح حال « حریز بن عثمان» مراجعه کند، از جعلى بودن این روایت آگاهى خواهد یافت.

حدیث منزلت و تحریف واژگان آن

برخى دیگر، حدیث را قلب(7) کرده و نام ابوبکر و عمر را به جاى نام على علیه السلام گذاشته اند.
خطیب بغدادى در تاریخ معروف خود چنین مى نگارد: طاهرى، از ابوالقاسم علىّ بن حسن بن علىّ بن زکریاى شاعر، از ابوجعفر محمّد بن جریر طبرى، این گونه نقل مى کند که بُشر بن دحیه، از قزعة بن سوید، از ابن ابى مُلَیکه این گونه نقل مى کند:
ابن عبّاس مى گوید که پیامبر صلى اللّه علیه وآله فرمود: نسبت ابوبکر و عمر به من، مانند نسبت هارون به موسى است.(8)
این روایت را متّقى هندى در کنز العمّال، از خطیب بغدادى و ابن جوزى در الواهیات، از ابن عباس نقل کرده اند.(9) مناوى نیز در کنوز الحقایق همین گونه آورده است.(10)

اندیشه اى در سند این حدیث ساختگى

بدیهى است که سند چنین حدیث ساختگى، در نهایت بى اعتبارى است. ما راویان این حدیث را با دقّت بررسى مى نماییم. راویان این حدیث ساختگى از این قرارند:

1. ابن ابى مُلَیکه

ما در مورد این فرد در کتاب خواستگارى ساختگى که پژوهشى در داستان جعلى « خواستگارى على علیه السلام از دختر ابوجهل» است، سخن گفته ایم.(11)

2. قزعة بن سوید

ابن ابى حاتِم درباره قزعه، از احمد بن حنبل این گونه نقل مى کند: قزعه مضطرب الحدیث است.
وى از ابن مَعین روایت کرده است که مى گوید: او از نظر نقل حدیث ضعیف است; آن گاه از پدرش ابوحاتِم رازى درباره قزعه چنین نقل مى کند: نمى توان به گفته هایش استناد و احتجاج کرد.(12)
ابن حجر نیز در مورد قزعة بن سوید اظهار نظر کرده است. وى مى نویسد که بُخارى مى گوید: قزعه در نقل حدیث فرد قوى نیست.
وى هم چنین از ابوداوود، عنبرى و نَسائى نقل مى کند که گویند: قزعه در نقل حدیث فرد ضعیفى است.
ابن حجر در ادامه مى نویسد که ابن حبّان، قزعه را این گونه وصف مى نماید: وى خطا و اشتباه هاى بسیار و آشکارى دارد. از آن جا که چنین مواردى در روایاتش بسیار است، نمى توان به روایاتش استناد کرد.(13)
ذهبى نیز در میزان الاعتدال نامى از او برده و مى نویسد: او حدیثى منکَر و ناشناخته از ابن ابى مُلَیکه دارد... .(14)
البته سخن ابن جوزى را در این باره بیان خواهیم کرد.

3. بشر بن دحیه

ابن حجر مى گوید: بُشر بن دحیه، از قزعة بن سوید، روایت نقل مى کند; و محمّد بن جریر طبرى نیز از او حدیث نقل کرده است. ذهبى در اصل کتاب میزان الاعتدال، او را ـ ذیل شرح حال عمّار بن هارون مستملى ـ آورده و ضعیف دانسته است.
در ادامه مطالب، عین عبارت ابن حجر را خواهید دید. در آن عبارت از ذهبى این گونه نقل شده است: این حدیث دروغ و جاعل آن بُشر است.
در همان عبارت، سخن ابن حجر این گونه آمده است: من استاد طبرى ( بُشر) را نمى شناسم. ممکن است که همو جاعل حدیث باشد.(15)

4 . على بن حسن شاعر

گروهى از رجال شناسان على بن حسن شاعر دروغ گو دانسته اند. فراتر این که به عقیده گروهى، وى متّهم به جعل این حدیث است، چنان که خواهد آمد.

تصریحاتى درباره این حدیث

همان گونه که گفته شد، این حدیث جعلى و ساختگى است; به طورى که جمعى از بزرگان، رجال شناسان و علماى اهل سنّت هم چون: ابن عَدى، ابن جوزى، ذهبى و ابن حجر عسقلانى ناچار شده اند به این حقیقت تصریح کنند. ما در ابتدا عبارت ابن جوزى، آن گاه عبارت ابن حجر را نقل کرده و به همین مقدار بسنده مى کنیم:
ابن جوزى درباره این حدیث چنین مى نگارد: ابن منصور قزّاز، از ابوبکر بن ثابت، از على بن عبدالعزیز طاهرى، از ابوالقاسم على بن حسن بن علىّ بن زکریّاى شاعر، از ابو جعفر محمّد بن جریر طبرى، از بُشر بن دحیه، از قزعة بن سوید، از ابن ابى مُلَیکه نقل مى کند که ابن عبّاس مى گوید: پیامبر فرمود:
نسبت ابوبکر و عمر به من مانند نسبت هارون به موسى است.
ابن جوزى پس از نقل این حدیث مى گوید: این حدیث صحیح نیست و کسى که به جعل این حدیث متّهم است على بن حسن شاعر است.
ابوحاتِم رازى گوید: روایت هاى قزعة بن سوید قابل استناد نیستند.
احمد بن حنبل نیز در مورد قزعه مى گوید که او مضطرب الحدیث است.(16)
ابن حجر عسقلانى نیز در شرح حال بُشر بن دحیه چنین مى نویسد: بُشر بن دحیه، از قزعة بن سوید روایت نقل مى کند. هم چنین محمّد بن جریر طبرى از او روایت نقل کرده است. ذهبى در اصل میزان الاعتدال، در شرح حال عمّار بن هارون مستملى او را ضعیف شمرده است. آن گاه از ابن عَدى نقل مى کند که محمّد بن نوح، از جعفر بن محمّد بن ناقد، از عمّار بن هارون مستملى، از قزعة بن سوید، از ابن ابى مُلَیکه نقل مى کند که ابن عباس مى گوید که پیامبر فرمود: هیچ مالى به اندازه مال ابوبکر به من نفع نداد(!)
در ضمن آن حدیث آمده است که حضرتش فرمود: نسبت ابوبکر به من، مانند نسبت هارون به موسى است.
ابن عَدى گوید: نظیر این روایت را ابن جریر طبرى، از بُشر بن دحیه، از قزعة بن سوید نیز نقل کرده است.
ذهبى گوید: این حدیث دروغ و بُشر جاعل آن است.
سپس ابن عَدى مى گوید: این حدیث را مسلم بن ابراهیم، از قزعه نقل کرده است.
ذهبى درباره قزعه مى گوید: او فرد معتبرى نیست.
ابن حجر در ادامه مى نویسد: ذهبى در شرح حال على بن حسن بن على بن زکریاى شاعر، او را به جعل این حدیث متهم کرده است.(17)
سپس ابن حجر در شرح حال شاعر مى گوید:
على بن حسن بن على بن زکریّاى شاعر، از محمّد بن جریر طبرى ـ در حدیثى که او متّهم به جعل آن است ـ چنین نقل کرده است که پیامبر فرمود: « نسبت ابوبکر به من، مانند نسبت هارون به موسى است»; ولى نباید این مرد را متّهم به این گناه نمود.
خطیب بغدادى در تاریخ بغداد مى نویسد:
على بن عبدالعزیز طاهرى، از ابوالقاسم على بن حسن بن على بن زکریاى شاعر، از ابو جعفر محمّد بن جریر طبرى، از بُشر بن دحیه، از قزعه بن سوید، از ابن ابى مُلَیکه همین حدیثى که از ابن عباس نقل شده، نقل مى نماید.
ابن حجر پس از نقل این حدیث مى نویسد: من « بشر بن دحیه» را نمى شناسم; از این رو ممکن است همو جعل کننده این حدیث باشد... .(18)

پی نوشت ها :
 

1- گفتنى است که ما به طور مبسوط در نوشتارى جداگانه تحت عنوان نگاهى به حدیث منزلت این حدیث را بررسى کرده ایم و این کتاب در ضمن سلسله پژوهش هاى اعتقادى شماره 12 چاپ شده است.
2- به رغم این که در منابع اهل سنّت درود و صلوات پس از نام مبارک پیامبر خدا صلى اللّه علیه وآله به صورت ناقص (ابتر) آمده است، ما طبق فرمایش حضرتش، درود و صلوات را به صورت کامل آورده ایم.
3- صحیح بُخارى: 3 / 1359، کتاب فضایل صحابه، باب مناقب على بن ابى طالب علیه السلام، حدیث 3503.
4- صحیح بُخارى: 4 / 1602، کتاب المغازى، باب غزوه تبوک، حدیث 4154.
5- صحیح مسلم: 5 / 22 ـ 24، کتاب فضایل صحابه، باب فضایل على بن ابى طالب علیه السلام، حدیث 2404.
6- ر.ک: الصواعق المحرقه: 1 / 31.
7- قلب حدیث: جا به جا کردن نام یکى از راویان، یا پس و پیش کردن نامى و یا تعویض یک نام با نام دیگر در سند و یا جا به جا کردن و تغییر دادن مطلبى در متن.
8- تاریخ بغداد: 11 / 383.
9- کنز العمّال: 11 / 259، کتاب فضایل، باب ذکر صحابه و فضلهم، حدیث 34679.
10- کنوز الحقایق: 1 / 13، حرف همزه، حدیث 84.
11- ر.ک خواستگارى ساختگى: 72 و 73.
12- الجرح والتعدیل: 7 / 188.
13- تهذیب التهذیب: 8 / 326.
14- میزان الاعتدال: 5 / 472 و 473.
15- لسان المیزان: 4 / 259.
16- العلل المتناهیه: 1 / 199.
17- لسان المیزان: 2 / 30 ـ 31.
18- لسان المیزان: 4 / 259.

منبع مقاله :
میلانی، سیّدعلی؛ (1392)، احادیث واژگونه، قم: الحقایق، چاپ سوم
راسخون
۹۳/۰۵/۱۷

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی